خاطراتی از کتاب شازده حمام. قسمت هفدهم

خاطراتی از کتاب شازده حمام
قسمت هفدهم
@oralhistori
حدود نه شب زیر نور ماه و چراغ های کم سوی خانه ی ارباب اردشیر زن های زرتشتی و کلیمی، شیعه، خواهر و خواهرزاده ی حاجیخان سنی که چند روز قبل از سنندج برای دیدن حاجیخان آمده بودند و چند نفر از زن های خانواده ی حاجی شهبخش که آن ها هم از اهل تسنن بودند و چندتا از زن های منشادی که مانده بودند همه با هم به نیت تولد ابو الفضل العباس می رقصیدند. دختران کولی محله ی ما رقص جداگانه ای کردند که بسیار زیبا بود. حالا که فکر می کنم می بینم باید جناب مولوی می بود و اشعاری بر این بساط می سرود. شاید هم که مولوی قبلاً شعر خود را سروده باشد وقتی که می گوید:
چه تدبیر ای مسلمانان که من خود را نمی دانم/ نه ترسا، نه یهودم من، نه گبر و نه مسلمانم/
نشانم بی نشان باشد، مکانم لامکان باشد/ نه تن باشد، نه جان باشد، که من از جانِ جانانم.
حدود ساعت ده شب زن ها دوباره سفره ی غذا را انداختند. دختران حاجی شهبخش غرابه های عرق بیدمشک یهودی ها را باز می کردند و در لیوان های برنجی می ریختند و به دست دختران زرتشتی و کولی و منشادی می دادند که بر سر سفره بگذارند. سفره کمتر از سفره ی ظهر نبود. حدود چهارصد نفر زن و بچه دور آن نشستند و خوردند، آشامیدند و خندیدند و بر محمد و آل محمد صلوات فرستادند و باز در یک چشم به هم زدن همه ی ظرف ها را شستند. ساعت دوازده شب بود که من و مادرم که حسابی خسته بود به خانه رسیدیم. پس از آن نذر عده ای از زن ها با زن های یهودی آشنا شده بودند. روزی زن های یهودی چند نفر از زن های محله ی ما را به خانه هایشان دعوت کردند. خاطرات بازدید از خانه ی یهودی ها را باید در جای دیگری بنویسم. یکی از آرزوهای من آن است که باز به یزد بروم و در سر سفره ی حضرت ابو الفضل که در خانه ی زرتشتی ها پهن می شود و با کمک حاجیخان سنی سنندجی، حاجی شهبخش بلوچ سراوانی، حاجی شمعون و یعقوب و زن های کولی و پشت باغی و مردم منشاد درست شود، شرکت کنم.
حضرت ابو الفضل العباس که مظهر ایثار و جوانمردیست مورد قبول همه ی ادیان و مذاهب ایران است. بی خود نیست که بالاترین قسم در این مملکت، قسم ابو الفضل العباس است. بسیاری از افراد مسلمان صدتا قسم دروغ به خدا، پیغمبر و قرآن می خورند ولی جرأت ندارند که یک قسم دروغ به دست های بریده ی ابو الفضل العباس بخورند.
بیایید روی مشترکاتمان تکیه کنیم. چرا اختلافاتمان را بزرگ می کنیم؟ اداره ی این مملکت چند دینه، چند مذهبه، چند قومی و قبیله ای و چند زبانه جز با تساهل و تسامح ممکن نیست. شعار ابو الحسن خرقانی و سعدی و حافظ بزرگوار و صدها عارف وارسته را فراموش نکنیم. جز با تمسک به مشترکات و رها کردن اختلافات و دوری از انحصارطلبی ممکن نیست.
عرفان ایرانی قبل از آن که بخواهد انسان را به خدا وصل کند، زمینه ساز امنیت و اتحاد و یک‌پارچگی دنیوی ماست.
بنی آدم اعضای یکدیگرند/
که در آفرینش ز یک گوهرند.

تاریخ شفاهی
@oralh ارتباط با ما
https://telegram.me/oralhistori