⚡️پارسونز با انتشار «ساختار کنش اجتماعی» از سطح مربی به «استاد» ارتقاء یافت

⚡️پارسونز با انتشار «ساختار کنش اجتماعی » از سطح مربی به «استاد » ارتقاء یافت. پارسونز که در ابتدا یک «کنش گرا » بنظر می آمد، با انتشار «ساختار کنش اجتماعی » بسیار به «کارکردگرایی ساختاری» نزدیک شد و بر نظامهای اجتماعی و فرهنگی «پهن دامنه» تأکید ورزید. در حقیقت قدرت نظری پارسونز نیز مبتنی بر این بود که «روابط میان ساختارها و نهادهای پهن دامنه » را ترسیم می کرد . در «نظام اجتماعی »که اثری متفاوت با «ساختار کنش اجتماعی » بود. پارسونز تأکید بسیاری بر «ساختارهای جامعه و روابط آنها» داشت. به نظر پارسونز ساختارهای اجتماعی از یکدیگر پشتیبانی کرده و گرایش به سوی یک «توازن پویا» دارند. پارسونز با «سامان مند » تلقی کردن «دگرگونی » سعی در یافتن توضیحی برای «حفظ نظم » میان عناصر اجتماعی داشت.
⚡️پارسونز بسیار به «نظام اجتماعی » و روابط آن با دیگر «نظامهای کنشی» علاقمند بود و بویژه به «نظامهای فرهنگی و شخصیتی» بسیار علاقه نشان می داد نظر کلی او آن بود که ساختارهای گوناگون اجتماعی کارکردهای مثبت متعددی را برای یکدیگر انجام می دهند .
⚡️پارسونز برای همۀ «نظامهای کنشی » چهار «تکلیف کارکردی» را معین کرده است . براین اساس «یک کارکرد» مجموعه فعالیتهایی است که در جهت برآوردن یک نیاز یا نیازهای یک نظام انجام می گیرد . بنا بر تعریف پارسونز چهار تکلیف :
1- تطبیق
2- دستیابی به هدف
3- سکون یا نگهداشت الگو
4- یکپارچگی
برای همۀ نظامها ضرورت دارند . به طور مبسوط تر این چهار تکلیف را می توان «تطبیق با محیط» .«دستیابی به هدف اصلی » .«تنظیم روابط متقابل اجزاء و ایجاد یکپارچگی »، «نگهداری و تجدید انگیزشهای افراد و الگوهای فرهنگی آفرینندۀ این انگیزشها (نگهداشت الگوها)تلقی کرد. در کل این چهار تکلیف اساسی یا چهار «نظام کنش» پیوند دارند این چهار نظام منش عبارت از :
🔹«ارگانیسم زیست شناختی» که کارکرد تطبیقی را با سازگاری و تغییر شکل جهان خارجی انجام می دهد.
🔹نظام شخصیتی که با تعیین اهداف نظام و «بسیج منابع» برای دستیابی به آنها «کارکرد دستیابی به اهداف» را انجام می دهد.
🔹نظام اجتماعی که با تحت نظارت دراوردن «اجزای سازنده اش» کارکرد «یکپارچگی» را انجام می دهد
🔹نظام فرهنگی که «کارکرد سکون» را با تحهیز کنشگران به «هنجارها و ارزشها » که آنها را به کنش بر می انگیزند ، انجام می دهد.
در مدل پارسونز سطوح پائینتر (نظام شخصیتی و ارگانیسم رفتاری) انرژی و شرایط سطوح بالاتر (نظام اجتماعی و نظام فرهنگی) را تأمین می کنند و سطوح بالاتر «نظارت بر سطح پایین تر» را بر عهده دارند.(طرح کنشی به روند تغییر در میزان نظارت و انرژی می پردازد) این چهار نظام وجود خارجی ندارند ، بلکه تنها دسته ای از «ابزارهای مفهومی» برای تحلیل «جهان واقعی » هستند.
⚡️پارسونز با تلقی هابزی از «نظم» نیز مخالف بود و جلوگیری از «جنگ همه علیه همه» را دارای ایراد می دانست. او به شیوۀ کارکردگرایی ساختاری به مسألۀ نظم پرداخت و نتیجه گرفت که : «نظامها دارای خواصی چون نظم و وابستگی متقابل اجزاء گرایش «خودبخودی» به حفظ نظم، قابلیت ایستایی یا دگرگونی «سامانمند». حفظ مرزهای محیط و گرایش به حفظ خود هستند».
⚡️پارسونز «نظام اجتماعی» را مجموعه ای از کنشگران فردی می داند که برحسب مفاهیم اساسی «کنش متقابل ، محیط، ارضای حد مطلوب و فرهنگ » در نظامی «ساختار بندی شده» با یکدیگر ارتباط دارند .
⚡️اما پارسونز بجای «کنش» واحد بنیادی بررسی نظام اجتماعی را آمیزۀ «نقش-منزلت» در نظر گرفت .که یک عنصر سازندۀ ساختاری در نظام اجتماعی است بنابر تعریف ،«منزلت» یک جایگاه «ساختاری» در نظام اجتماعی است و «نقش » کاری که کنشگر در چنین موقعیتی انجام می دهد.
https://t.me/joinchat/AAAAAEJLNLu9Gs-xukoTpA