روزها به سرعت گذشت

روزها به سرعت گذشت

روزها به سرعت گذشت. هواپيما تا شمالى ترين نقاط قطب مى رود و بعد از فراز كانادا به طرف جنوب تا كاليفرنيا حركت مي كند. با اينكه خالص پرواز ١٥ ساعت است اما با ترانزيت و... حدود ٣٢ ساعت براى اين سفر زمان مصرف مي شود و هربار بعد از سفرى اينچنينى از خود مى پُرسى كه آيا از آنهمه دوستى ها و رفاقت ها و پيوندهاى قلبى، اين فاصله ضرورى است؟!

از عزيزانى كه اين سفر توفيق تجديد ديدارشان فراهم شد، ملاقات با جناب دكتر ظريف فرصتى براى گفتگو بود. سرزندگى و تمركز، حسى است كه ديدار و صحبت با ايشان به انسان منتقل مي كند.
به ايشان گفتم:
خيلي صبح ها وقتى كه در مسير اتوبان شماره ٢٤ از سمت بركلى به طرف سانفرانسيسكو رانندگي مى كنم، در دامنه كوه وقتى كه تلألؤ نور آفتاب صبحگاه در آبهاى خليج سانفرانسيسكو مى افتد و زيبايى سحرآميزي به منطقه مي دهد، با خود مي گويم آيا آنها كه اينچنين به جهد بليغ كمر به تخريب ظريف بسته اند، مى دانند كه او كجا را رها كرده و دست خالى به كشورش بازگشته؟ آيا خودشان اگر پايشان مي رسيد ديگر هرگز دغدغه كشور برايشان باقي مى ماند؟ آيا خبرى از بازگشتشان مي شد؟
نگاهى كرد و گفت: اين روزها هم مى گذرد.

@solseghalam