ویدئویی در شبکه‌های اجتماعی دست به دست می‌شود که یک مدرسۀ ابتدایی ژاپنی را نشان می‌دهد که بچه‌ها خودشان مدرسه و کلاس درسشان را تمی

ویدئویی در شبکه های اجتماعی دست به دست می شود که یک مدرسۀ ابتدایی ژاپنی را نشان می دهد که بچه ها خودشان مدرسه و کلاسِ درسشان را تمیز می کنند. همچنین نشان می دهد که کودکان مدرسه ابتدایی بعد از عبور از خیابان، بر می گردند و به سمت ماشینهایِ ایستاده در خیابان (با احترام) تعظیم می کنند. این ویدئو با «تحسین» گستردۀ مخاطبان مواجه شده است.
(مثلا در کانال حجه الاسلام زائری)

به شخصه جزء کسانی بودم که از اوایل ورود به ژاپن، اینهمه نظم و سیستم را تحسین می کردم.
مطالب مختلفی هم در این خصوص نوشتم (مثلا این و این). حتی زمانی که در آزمایشگاه فولاد دانشگاه کوبه، روز آخر سال بچه های دانشجوی ارشد و کارشناسی، «خانه تکانی (اوسوجی)» می کردند، متنی نوشتم و این کارها و این رفتارها را تحسین کردم.

زمان لازم بود تا چند سال بگذرد و متوجه بشوم که چقدر این سیستم بیمار است و چقدر بهداشتِ روانی و روحی انسان را خراب می کند. آقای دکتر محمود گلزاری (به عنوان یک روانشناس مبرّز و با تجربه) معتقد بود (و هست) که مدارس اسلامی (مدارس مذهبی) بهداشت روحی کودک را خراب می کنند. این را کسی می گفت که خودش شخصی مذهبی و متدین بوده و هست ولی دانشِ روانشناسی به او آموخته بود که عمدۀ آنچه در مدارس مذهبی ما (در تهران) رخ می دهد، در کوتاه مدت، ظاهرا عالی، ولی در بلند مدت، ویرانه است.
همین ماجرا به شکل بدتر و گسترده تر در سیستم آموزشی #ژاپن برقرار است.

🔹 آن بچۀ کلاس سوم ابتدایی که بعد از عبورِ از خیابان (و وقتی که به انتهای خطِ عابر پیاده رسید) بر می گردد و «تعظیم» می کند (و رو به ماشینهای خیابان که قبل از خطِ عابر متوقف شده اند) احترام می گذارد، او «کودکی» (به آن مفهومی که محسن رنانی می گوید) ندارد، بلکه او را در اوج سنینِ پرطراوت کودکی، در چنان «قوطیِ کنسِرو» تنگ و صلبِ از بایدها و نبایدها کرده اند، که ثمره اش در بزرگسالی می شود انسانی پر وسواس، خجالتی، (بعضا) همراه با انواع تیک های عصبی، و مقداری از خمیر مایۀ خشم.
این مانند همان دختر نوجوانی است که در اوج سنین با طراوت کودکی و نوجوانی، او را در حجاب چادر مشکی قرار می دهیم و بعد افتخار می کنیم که ببین، چقدر تربیتِ نظام مند و ارزشمندی را انتخاب کرده ایم! امتداد و ادامۀ آن کودکی و آن نوجوانی را باید در سی و شش/هفت سالگی دید که ثمره اش چه می شود؟

در دانشگاه کیوتو، به دفتر ریاست مرکز مطالعات زلزله دانشگاه رفته بودم. این مرکزی است که جزء برترین مراکز مطالعات زلزله در دنیا محسوب می شود و برترین اساتید دانشگاههای آمریکا، دورۀ فرصت مطالعاتی (سبتیکالِ) خود را به این مرکز می آیند (مثلا آقای پروفسور خالد مسلم از دانشگاه برکلی به عنوان یک چهره مطرح زلزله در آمریکا، دورۀ سبتیکال خود را در این مرکز گذرانده). در دفتر ریاست مرکز جلسه ای بود (زمان آقای جاسبی، ایشان با این مرکز ارتباط داشت و می خواست با کمک آنها، تجهیزات میز زلزله برای واحد علوم و تحقیقات دانشگاه آزاد خریداری کند). بعد از جلسه (وقتی همه رفته بودند) رئیس مرکز زلزله پرسید: وضعیت پیشرفتِ کارهایت و پایان نامه ات چطور است؟ چقدر دیگر مانده که فارغ التحصیل شوی؟ توضیحاتی دادم و همزمان گلایه کردم که استاد راهنمایم قدری بد اخلاق است و این بد اخلاقی هایش، گاه باعث کند شدنِ مسیر پایان نامه می شود. گفت بداخلاقی؟! دست بردار. بعد به گوشه اتاق اشاره کرد و گفت: اینجا را می بینی؟ من دانشجویان دکترایم را می آورم اینجا و چنان می بندمشان به رگبار سوال و فریاد و چنان تحت فشاری قرارشان می دهم که همین گوشه می ایستند و گریه می کنند (یعنی که برو آقا جان بداخلاقیِ استاد که چیزی نیست!)

این «امتدادِ» همان مسیر بیمار است که در بالا اشاره شد. اینکه تصوّر کنی در گوشۀ آن اتاق مجلل مرکز پژوهشی، دانشجویِ دکترا ایستاده و گریه می کند. مسلّم است که همان دانشجوی دکترا، وقتی که استاد شد، بلایی بر سر دانشجوی دکترایش می آورد، که آن بدبخت هم بایستد و گوشه ای گریه کند.

🔹عرضم این است که «امتدادِ» آن رفتارِ کودکی (امتدادِ آن تعظیمِ به ماشین و امتداد آن چادر مشکی سن ده-پانزده سالگی) را باید دید که به کجاها می رسد؟ وگرنه «در لحظه دیدنِ» امور و تحسین کردن، که هُنری نیست.

🔹درد از اینجا آغاز شد که ما همیشه در دیدنِ «اکستریم» ها، به وجد می آئیم. حکایتِ همان گزارشِ بازدید آقای حدادعادل از مدرسه ابتدایی ژاپنی (که در کتابهای دورۀ دبیرستانِ ما چاپ شده بود) و حکایت همان دو/سه مقاله بالا که در سالهای نخست تحصیل در ژاپن، به «تحسین» از سیستم آموزشی آنجا پرداخته بود.

البته بدیهی است که آن نظم ژاپنی (با معایبش) بهتر از بی سیستمی (و بی نظمی) است، اما باید خاطرمان باشد که وقتی به تحسین از یک «رفتار» یا یک «ساختار» می پردازیم، همۀ وجوه ماجرا را دیده باشیم و ببنیم «امتدادِ مسیر» قرار است به کجاها ختم شود؟

t.me/solseghalam