ادبیات با نام‌هایی چون و گره خورده و همواره جنبه‌ی جادویی و فراواقعی آن بر صورت واقع‌گرایش چربیده، مگر وقتی که پای تم‌های سیاسی در

ادبیات #امریکای_لاتین با نام‌هایی چون #مارکز و #بورخس گره خورده و همواره جنبه‌ی جادویی و فراواقعی آن بر صورت واقع‌گرایش چربیده، مگر وقتی که پای تم‌های سیاسی در میان بوده و غول‌هایی چون #یوسا و #فوئنتس پا به میدان ‌گذاشته‌اند. اما گونه‌ای دیگر از ادبیات هم در این سرزمین رواج دارد که در آن خبری از سفر با ملافه و اثری از هزارتوهای خیالی و ردپایی از دیکتاتورهای بی‌رحم و آشتی‌نا‌پذیر نیست، ادبیاتی واقع‌گرا با روایت آنچه زیر پوست که نه، دقیقاً در سطح جامعه جریان دارد ــ مواد مخدر، فقر، تبعیض، خشونت، فحشا، تجارت‌های غیرقانونی، فساد مقامات و... #نفوذ_به_لانه_‌ی_خرگوش یکی از آثاری است که در همین دسته‌بندی جا می‌گیرد، رمانی که اغراق نیست اگر آن را شاهکاری کوتاه بدانیم.
داستان را پسربچه‌ای به نام توچتلی روایت می‌کند، پسری پیش‌رس که عاشق فرهنگ لغت، کلاه‌های جورواجور، سامورایی‌ها و گیوتین است. توچتلی قطعه‌ای نه‌چندان مهم از پازلی است که #خوان_پابلو_ویلالوبوس مشغول چیدن آن است. انگار دوربین روی سوژه‌ای در فاصله‌ی نزدیک زوم شده، اما آنچه در بک‌گراند دیده می‌شود بخش نظرگیرتر و اساسی‌تر ماجرا است ــ تار است و مبهم، و بیننده وسوسه می‌شود چشم تنگ کند و دنبال جزئیاتش بگردد. خواننده بخش عمده‌ی ماجرا را غیرمستقیم و بر اساس شواهد در ذهن خود می‌سازد و صدالبته که چنین ساختمان هوشمندانه‌ای تأثیر وقایع را دوچندان می‌کند. ضرباهنگ اثر بسیار تند است. شخصیت‌ها قوام‌یافته‌اند و رمان به دام شعار نیفتاده. خبری هم از پایان‌های خوش یا بد کلیشه‌ای نیست و فقط تکه‌ای از واقعیت با بی‌رحمی در مشتمان گذاشته شده است.
علاوه بر بخشی که در مکزیک می‌گذرد، سفر عجیبی هم به دنبال موجودی عجیب‌تر ــ اسب آبی کوتوله‌ی لیبریایی! ــ در راه است، سفری که ظاهراً برای جور کردن یکی از حیوانات باغ‌وحش خانگی توچتلی است، اما در باطن نشان می‌دهد آسمان همه‌ی کشورهایی که درگیر فقر و فسادند به یک ‌رنگ است، از امریکای شمالی گرفته تا غرب افریقا.
#نفوذ_به_لانه_‌ی_خرگوش اثری است خوش‌خوان، جدی، شاخص و متمایز که مطمئناً با سلیقه‌ی طیف گسترده‌ای از کتاب‌خوان‌ها سازگار است. از ترجمه‌ی خوب و روان #علیرضا_دوراندیش هم نباید غافل شد.
@NoonBook
@Virastaar