«چنین گوید ابومطیع بلخی که در هندوستان درختی است بر سر کوهی در میان دریا، و میان آن درخت چهل در خانه است و ده در دکان، از سطبری آن

«چنین گوید ابومطیع بلخی که در هندوستان درختی است بر سر کوهی در میان دریا، و میان آن درخت چهل در خانه است و ده در دکان، از سطبری آن درخت، و آن دکان‌ها همیشه پر متاع‌ها و قماش‌هاست گوناگون، و بر هر متاعی بهای آن نوشته، تا هر فقیری یا هر امیری و هر کس که متاعی خواهد بخرد و هر جنسی به‌چند، و آنجا هیچ مردم نباشد چنانچه ایشان را ببینند. چون کشتی آنجا رسد، بدارند و در آن دکان‌ها و خانه‌ها روند و نرخ‌ها برخوانند، بها برسنجند و بنهند، و آن متاع بردارند و بروند. و هرگز کس آنجا مردم ندیده است. و اگر کسی چیزی برگیرد و بها آنجا ننهد، از میان درخت بیرون نتواند آمدن، و هر چند که گردند، راه بیرون آمدن نیابند. چون متاع را باز به‌جا نهند یا بهای آن، راه یابند و بیرون آیند و این سخت عجب است...»

عجایب البلدان، منسوب به ابوالمؤید بلخی


اگر از خواندن داستان‌هایی به سبک #رئالیسم_جادویی یا کارهایی نظیر #شهرهای_ناپیدا نوشته‌ی #ایتالو_کالوینو حظ می‌برید، در نظر داشته باشید متن بالا را یک نویسنده‌ی ایرانی در قرن چهارم هجری نوشته است!
@Virastaar