💠بخشی از یادداشت بدن‌های تسخیر شده و ارواح سرگردان (درباره‌ی بدن انسان و کارکرد اجتماعی-فرهنگی آن)

💠بخشی از یادداشت بدن های تسخیر شده و ارواح سرگردان( درباره ی بدن انسان و کارکرد اجتماعی-فرهنگی آن )

✍ امید سلطانی

میشل فوکو در جایی یادآوری جالبی می کند از متون یونانیان باستان و تلقی آن ها از بدن. او می گوید در هیچ جایی از این متون به بدن انسان بعنوان یک کلیت نگریسته نمی شود بلکه از بازوهای قوی، کلاهخودهای پولادین، سپرها و شمشیرهایی که بازوهایی عضلانی و قدرتمند آن ها را حمل می کنند و این تکه پاره هایی که تعلق به یک چیز واحد به اسم بدن دارند صحبت می شود. زمانی که دکارت (اندیشید)و قسم یاد کرد که به این علت است که (هست) نه تنها کمکی به کشف دوباره ی بدن انسان نکرد، بلکه تمام سوژه ی انسانی را داخل ذهنیت او و اندیشگی اش جای داد. این جدایی سبب شد که در عصر مدرن تلقی انسان از (خود) بیشتر به سمت عقل و ذهنیت حرکت کند و پیکره، جسم، تن یا بدن انسانی بعنوان موضوعی برای شناختن بدل گردد. آدمی سوار بر بالون عقل خود از تن فاصله گرفت و قلب خود را هم در آن جای گذاشت. بر همین اساس، بدن مثل چیزی که باید تشریح شود، موضوعی شد برای اعمال مراقبت، نظارت و قدرت که در نهایت، تشنگی آدمی به شناخت را برطرف می کرد.


💻 شما می توانید شماره ۲۵ ام ماهنامه ی سرند را از طریق سایت زیر دانلود کنید و متن کامل نوشتار فوق را بخوانید.
www.sarandmonthly.com


@Kajhnegaristan