فرازد کمانگر و «گفتار رسمی». «ایران» اینجا یک نام است، نام‌های دیگری هم هست

فرازد کمانگر و "گفتار رسمی"
✍ کاوه قریشی


جریان‌های فکری و سیاسی وطنی علاقه وافری دارند به یک‌کاسه کردن مسائل مختلف در کلیتِ مبهم و دهن پر کنی به نام ایران؛ درحالیکه ماحصل غایی تلاش آنان، تامل روی گفتارهای غالب رسمی و محدودی است که ـ در خو‌‌ش‌بینانه ترین حالت ـ تنها تحولات بخشی از جامعه ایران را بازنمایی می‌کند. "ایران" اینجا یک نام است، نام‌های دیگری هم هست. از "روشنفکری دینی" گرفته که با محور قرار دادن "الاهیات شیعی" کمر به حذف پیروان سایر ادیان می‌بندد، تا "نوروز ایرانیان" که تنها بخشی از حاملان این جشن منطقه‌ای را بازنمایی می‌کند و یا "تجربه مطبوعات در ایران" که صرفا به تجربه‌های این حوزه در زبان فارسی می‌پردازد و خارج از آن قائل به موجودیت زبانی و فرهنگی دیگری نیست.
نمود این گفتار را در جاهای دیگری هم می‌توان دید. در نادیده گرفتن اتفاقات و رخدادهایی که مستقیما با "مرکز" و گفتار غالب و رسمی همنوا نیستد. در بطن چنین گفتاری، ندا آقا سلطان می‌تواند به نماد سوژگی و سیاست تبدیل و ده‌ها مقاله و کتاب در موردش نوشته شود اما کیانوش آسا که از قضا او هم ـ مثل ندا ـ با آگاهی کامل به خیابان رفته بود تا سوژگی‌ و در اقلیت بودگی‌اش را به نمایش بگذارد،‌ نمی‌تواند جایگاه مشابهی بیابد و مثالی شود از یک حضور سیاسی و مردمی. این گفتار در تحلیل "جنبش سبز" در ژورنال وطنی و بین المللی به بررسی وجوه اعتراضی "مذهب تشیع" ـ که قانونی و رسمی هم هست‌ ـ و شعارهایی نظیر "الله و اکبر، یا حسین میرحسین" می‌پردازد و از آن به عنوان ماهیت و شناسنامه جنبش یاد می‌کند، اما از اعتصاب عمومی (کردستان) که آخرین مورد آن در اوج همین جنبش و در ادامه آن رخ داد، می‌گذرد یا در خوش‌بینانه‌ترین حالت در رسانه‌های جریان اصلی با "بی طرفی کامل" و با تاکید بر سویه‌های "مسالمت جویانه"، آن را به رویدادی حقوق بشری تقلیل می‌دهد.
در چنین بستری‌ست که "دلایل هجوم اعراب به ایران" می‌تواند موضوع دو حلقه پیاپی فلان برنامه پرمخاطب فکری آن تلویزیون و فلان صفحه اندیشه آن روزنامه شود و برایش از حمید دباشی تا محمد رضا نیکفر دعوت کرد اما "جنبش انصراف از شکار"، اعتصاب عمومی در کردستان، قلع و قمع مدافعان "تحصیل به زبان مادری" در تبریز و مواردی از این دست، نمی‌تواند مبنای تامل فکری قرار بگیرد. این گفتار، همچنین اسامی خاصی را به مرتبتِ قهرمان بر می‌کشد و از آنان قهرمانان، منجیان و پهلوانانی نام آور می‌سازد اما به عنوان نمونه، فرزاد کمانگر و سویه‌های این سوژه سیاسی منحصر به فرد را نادیده می‌گیرد و آن را در بهترین حالت موضوع یک برنامه خبری تلویزیونی قرار می‌دهد تا "یک کرد خوب که اسلحه ندارد" با اطلاعاتی ویکی‌پدیایی به "بینندگان محترم" معرفی شود.
یعقوب مهرنهاد وبلاگ‌نویس بلوچ حتی در این حد هم نمی‌تواند به "خوراک"ی رسانه‌ای یا "معرفت‌شناسانه" تبدیل شود، همانطور که اعتصاب غذای زندانیان هویت‌طلب ترک همانند اعتصاب اصلاح‌طلبان و اعتدال‌گرایان و حتی چپ‌ها در اوین و رجایی‌شهر، ظرفیتی برای پوشش خبری و تامل نظری ندارد!
حاملان این گفتار هر بار در شکلی ظاهر می‌شوند؛
• یک بار در رسانه و به عنوان "کارشناسان مسائل سیاسی". بار دیگر نهادینه شده تر، در قالب "فرهنگستان فرهنگ و ادب فارسی و به عنوان حافظ فرهنگ ایران زمین"، یک بار هم در کسوت فیلسوفی که جسورانه ایده "دولت ـ ملت" را نقد می‌کند اما "وحدت‌سازی و مبارزه بدون خشونت اقلیت‌ها" در ایران را از جمله پیامدهای این توفیق اجباری می‌داند؛ همو که خود بسط دهنده تاملات در مورد "بزرگترین فجایع قرن" به زبان فارسی است اما نسبت به "فاجعه" بودن "انفال" تردید می‌کند.
• آن یکی در "اقدامی اخلاقی" و درخور ستایش از سهمش در فجایعی که علیه فلان اقلیت مذهبی روا داشته شده، احساس شرم می‌کند اما هنوز در ایران دنبال عامل "همسان‌ساز" می‌گردد. او مخالف همسان‌سازی نیست، مساله‌اش ماهیت و عامل همسان‌ساز است که تن به "آسمیلاسیون" و یا فرم بزک‌شد‌ه‌تر آن، "انتگراسیون" نمی‌دهد.
• یا فلان روزنامه‌نگار که حضور ظریف در فیس‌بوک را ستایش می‌کند اما دیگران را که می‌خواهند در ضمن "کمپین هزار کامنت علیه اعدام" به اعدام حبیب الله لطفی و دیگران زیر پست او اعتراض کنند از این کار منع می‌کند مبادا "وزیر خوش تیپ، دیپلمات کارکشته و دشمن دانا" احراج شده و ترک صحنه و صفحه کند و این یکی "فرصت" هم دست برود.
• و موارد مشابه فراوانی از این دست.

@Kajhnegaristan