همه می‌دانند که هیستریک‌ها تحمل ناپذیرند و این را نه فقط درمانگران که اطرافیان آنها نیز می‌دانند و چه بسا خیلی بهتر از درمانگران

همه مي دانند كه هيستريك ها تحمل ناپذيرند و اين را نه فقط درمانگران كه اطرافيان آنها نيز مي دانند و چه بسا خيلي بهتر از درمانگران. هيستريك زندگي كردن بلد نيست يا بهتر است بگوئيم لذت بردن را بلد نيست. او به همه چيز معترض است و همه را متهم مي كند- متهم به بي كفايتي و بي لياقتي- شوهرش، پدرش، طبيبش، استادش را... چيزي را كه او جستجو مي كند و هرگز نمي يابد يك مرد است، مردي كه لياقت نام مرد را داشته باشد.
بدي كار در اين است كه اين تلاش هيستريك نه تنها مسخره نيست بلكه مبتني بر يك دانستن(13) است. دانستن آن چيزي است كه در گفتار همه كساني كه رنج مي كشند وجود دارد. دانستن هيستريك در مورد مسأله جنسيت است و ناممكن بودن آن. آنچه را كه او در تمام سمپتومهايش فرياد مي زند اين واقعيت تلخ است كه بين زن و مرد يك چيزي درست كار نمي كند، كه هيچ وقت درست كار نكرده و هيچ دليلي هم وجود ندارد كه يك روز درست كار كند. روانكاوي پراتيكي است كه اين دانش را جدي گرفته است و لكان آن را بدين گونه خلاصه كرده است: « رابطه جنسي و جود ندارد ».
منظور از رابطه ي جنسي عمل جنسي نيست. چون اين دومي وجود دارد و خوب هم وجود دارد. منظور از رابطه جنسي ارتباط مبتني بر هماهنگي، تفاهم و يكديگر را كامل كردن است. اين ارتباط است كه وجود ندارد. بين زن و مرد يك جدايي ساختاري وجود دارد.
فرويد يك ميخواره را با يك دلباخته مقايسه مي كند و خاطرنشان مي سازد كه ميخواره هر چه بيشتر مي نوشد بيشتر مِي مي طلبد، حال آنكه دلباخته هرچه بيشتر به وصال معشوق برسد دلزده تر مي شود. او اين نتيجه گيري را مي كند كه در نهاد خود سائق چيزي است كه با ارضاء كامل در تضاد است. در واقع رابطه ي انسان با ابژه هايش رابطه سرراستي نيست.
فرهنگ و تمدن آن چيزي است كه رابطه ي بين زن و مرد را تنظيم مي كند و قوام مي بخشد. هر فرهنگي متشكل از شبكه اي از قوانين است كه وظيفه آنها به تعويق انداختن ارضاء‌ جنسي است. هر مانعي ليبيدو (14) را افزايش مي دهد و هر بار كه موانع طبيعي كافي نبوده اند بشر سدهاي فرهنگي به وجود آورده است تا بتواند از عشق حراست كند و از آن تمتع بگيرد. لكان جايگاه خاصي به « عشق با نزاكت » (15)مي دهد. اين نوعي رابطه ي عشقي در قرون وسطي بوده كه در آن عاشق و معشوق، به دلايل فرهنگي و شرعي، در وضعيتي نبوده اند كه بتوانند به وصال يكديگر برسند. لكان عشق بانزاكت را روش ظريفي مي داند كه به بشر اجازه مي دهد از بن بست عدم وجود رابطه جنسي خارج شود. در اين روش بشر آنچه را كه در هر صورت امروز قادر به تمتع از آن نيست به فردا موكول مي كند. والايش (16) نه تنها محدود به ادبيات و هنر نمي شود بلكه براي بشر خيلي راحت تر از خود سكسواليته (17) است.
فرويد مي گويد: « تمام تمدن به خرج سكسواليته بنا شده است و آن ليبيدوئي كه بايد صرف سكسواليته مي شد مصروف بناي فرهنگ و تمدن شده است ». فكر مي كنم روشن تر از اين نمي توان منظور خود را بيان داشت. اما باز هم هستند كساني كه از اين جمله اين طور برداشت مي كنند كه همه چيز بر اساس سكس است. يعني به فرويد اين طور نسبت مي دهند كه گويي او همه چيز را بر اساس سكس مي دانسته است. فكر مي كنم اگر چيزي به خرج چيز ديگري ايجاد شده باشد كاملاً متفاوت است از وقتي كه چيزي براساس چيز ديگري ايجاد شده باشد. حالا كار نداريم كه در جريان كار، كلمه سكسواليته تبديل به كلمه سكس شده است.
در هر صورت نمي توان اين اشخاص را سرزنش كرد و به صرف اينكه فرويد منظور خود را كاملاً روشن بيان كرده است آنها را مغرض دانست. در واقع بشر هر آنچه را كه خودش دلش بخواهد مي فهمد. لكان مي گويد: « مبنا را بر سوء تفاهم بگذاريد. آنجايي كه فكر مي كنيد فهميده ايد مطمئن باشيد كه نفهميده ايد ».
براي اينكه متوجه شويد انسان تا چه حد هر آنچه را كه خودش دلش بخواهد مي فهمد و مي پذيرد مثالي برايتان مي آورم.
بكرات در طي جلسات روانكاوي اتفاق مي افتد كه بيمار نظري را ابراز مي دارد. در موارد نادري روانكاو لازم مي داند كه اين نظر را اصلاح كند. پس از مدتي بيمار دو مرتبه همان نظر قديمي خود را ابراز كرده و اين بار آن را به روانكاو نسبت مي دهد و گاهي اوقات تا جايي پيش مي رود كه نظر روانكاو را نظر قبلي خود دانسته و نظر قديمي خود را به صورت نظري كه توسط روانكاو اصلاح شده است و حالا نظر فعلي اوست ارائه مي دهد! بله آدميزاده تمام تلاش خود را به خرج مي دهد تا ذره اي از موضع ذهني خود تكان نخورد. به خاطر همين هم هست كه يك روانكاو به خودش زحمت بحث، استدلال، ارشاد و راهنمايي و امثال اينها را نمي دهد زيرا تا زماني كه موضع ذهني بيمار تغيير نكند تمام اين كارها بي فايده است و وقتي هم كه موضع ذهني او تغيير كرد اين كارها غيرضروري مي گردد.
ادامه دارد....

@Kajhnegaristan