سخنرانی دکتر میترا کدیور در رابطه با نوروز و سوژه‌ی نوروتیک/ قسمت دوم …شکل گیری‌های خاص تراوشات ناخودآگاه که ریشه در بعد واقع دارن

سخنرانی دکتر میترا کدیور در رابطه با نوروز و سوژه ی نوروتیک/ قسمت دوم


شكل گيري هاي خاص تراوشات ناخودآگاه كه ريشه در بُعد واقع دارند. از آنجايي كه سمپتوم يك خطاب است مي تواند تغيير كند، نه فقط به بركت انتقال در روند روانكاوي بلكه حتي به بركت برخورد و ملاقاتهاي خوب يا بد.
فرويد همان طور كه اعلام كرده سمپتوم يك خطاب است، اضافه كرده است كه سمپتوم داراي يك معناست. همين مسأله باعث شده كه بسياري از روانكاوان بعد از فرويد كلمه ي معنا را با كلمه ي دلالت اشتباه كنند و همّ و غم خود را بر اين قرار دهند كه دلالت سمپتوم بيمار را پيدا كنند. و چه راهي ساده تر از اينكه دلالت خود را به سمپتوم او، به رؤياهاي او و به تمام اعمال و رفتار و افكار او منتقل كنند! اين همان كاري است كه يك پارانوياك مي كند، او مدام دلالت خود را به دنياي خارج نسبت مي دهد.
در زبان فرانسه واژه ي " sens " نه فقط مفهوم معنا را دارد بلكه مفهوم جهت را نيز داراست و شكي نيست كه سمپتوم داراي جهت است. سمپتوم يك بردار است كه از اعماق بعد واقع به سوي « بزرگ ديگري » بُعد سمبوليك در حركت است و اين بردار چيزي واقع را با خود حمل مي كند كه همان ژوئي سانس است. لكان مي گويد: « سمپتوم آن چيزي است كه در اشخاص بسياري واقع ترين است ».
روانكاو بايد بداند كه اين او نيست كه مخاطب سمپتوم است و به همين دليل دلالتهاي او هيچ گرهي را از كار آناليزان باز نمي گشايد و شايد حتي گره كورتري را به آن اضافه مي كند. برعكس كار او اين است كه تا جايي كه ممكن است، شخص خود را از صحنه محو كند تا اين خطاب به « بزرگ ديگري » بُعد سمبوليك راحت تر صورت پذيرد. بيمار گنجينه دال را مورد سؤال قرار مي دهد نه شخص روانكاو را؛ اگرچه كه خود او اين مطلب را نمي داند و مدام در حال اشتباه گرفتن يكي با ديگري است. آيا اين اشتباه را روانكاو نيز بايد تكرار كند؟
هيستريك معمولاً زني است كه هركسي را كه خود را در جايگاه ارباب قرار دهد به مبارزه مي طلبد، حتي اگر اين جايگاه، جايگاه ارباب دانش باشد. تاريخ نشان داده است كه در اين جنگ اين هيستريك است كه هميشه پيروز است. هيستري براي پزشكي هميشه يك عذاب اليم بوده است تا جايي كه پزشكي را وادار به يك واكنش دفاعي از نوع انكار (10) كرده است. پزشكي ديگر حتي اسم هيستري را نيز نمي آورد، در طبقه بندي هايش جايي براي آن ندارد و در DSM ها و ساير مرجع هايش هيچ نشاني از آن نيست. اما هيستريك زنده است و مبارزه مي طلبد تا جايي كه ستاره اصلي اكثر برنامه هاي معرفي بيمار مراكز درماني و آموزشي است. اما مگر هيستريك چه مي كند كه چنين رعبي برمي انگيزد؟ او به درمانگر نشان مي دهد كه در جايگاه « بزرگ ديگري » نيست، همين و بس. كه سمپتوم او مخاطب ديگري دارد و اينكه براي دلالت ها و معجونهاي درمانگر پشيزي ارزش قائل نيست. هيستريك خود ارباب را به مبارزه طلبيده، مركب ارباب كه ديگر جاي خود دارد. براي همين است كه در قرون وسطي هيستريك ها را به اتهام جادوگري مي سوزاندند. در قرن نوزدهم « مهجورشناسان » (11) آنها را در تيمارستانها به غُل و زنجير مي كشيدند و امروزه هم درمانگران مدرن با تكه پاره كردن تماميت آنها براي جا دادنشان در طبقه بندي هايشان و با تجويز انواع و اقسام داروهاي روان گردان و شوكهاي الكتريكي آنها را به اضمحلال مي كشانند.
همه ي ما در طي تحصيلاتمان ياد گرفته ايم كه هيستري را تحقير كنيم، چون كه همگي تحت تأثير گفتار علمي هستيم كه شديداً با هيستري مشكل دارد. اما لكان مي گويد: « خوشبختانه هيستريك ها در اين دنيا هستند ».
اما چيزي را كه نه درمانگران مدرن مي دانند و نه خود هيستريك ها اين است كه تا چه حد خود آنها - يعني هيستريك ها - در بوجود آمدن اغتشاش حاكم بر دنيا، كه آنها بيرحمانه به افشاگري آن مي پردازند، سهيم هستند. لكان مي گويد: « هيستريك با ارباب همزيستي خويي دارد ». لكان در عين حال مي گويد: « هيستريك بودن باعث مي شود شخص روانكاو خوبي بشود ». يعني موقعي كه او متوجه شود در اعتراضش تا چه اندازه ناتوان است، تا چه حد در بوجود آمدن اغتشاش مورد اعتراضش مسئول است و زماني كه خطاب خود را تغيير دهد، همچنين خطابه خود را .
« ژرار ميلر »(12) مي گويد: « فرويد فقط به يك دليل ساده توانست روانكاوي را اختراع كند؛ او اجازه داد بيماران هيستريكش سرش را بخورند. او پذيرفت كه مطيعانه و فروتنانه به آنها گوش فرا دهد، بدون اينكه نقش ارباب و استاد را بازي كند. »
@Kajhnegaristan