🎬زن به چه وفادار می‌ماند؟ سیمای زن در سینمای بهرام بیضایی (۱)

🎬زن به چه وفادار می‌ماند؟ سیمای زن در سینمای بهرام بیضایی (1)
✍احمد سلامیه


در نمایشنامه‌ی «پرده‌ی نئی» زن جوانی هست که از تن‌دادن به برادر شوهرش تن می‌زند. برادر شوهر از او می‌پرسد: چرا به مردی وفادار می‌مانی که تو را دوست ندارد؟ و زن در پاسخ می‌گوید: من به خودم وفادار می‌مانم. بهرام بیضایی بار دیگر همین گفته را بر زبان یکی دیگر از زنان خیال‌پرداخته‌ی خویش می‌گذارد: بر زبان گلرخ در فیلم «سگ‌کشی» آن جا که تا پایان پای مردی می‌ایستد که می‌داند به او خیانت کرده و فریبش داده است. چنین برمی‌آید که بیضایی می‌خواهد به ما بگوید که زنان، خودبنیاد و جدای از پیوندشان با مردان می‌توانند وفادار بمانند. از آنجا که «وفاداری» یا «پیمانگزاری» مفهومی دوسره است و باید کسی به کس دیگر یا چیز دیگر وفا کند می‌توان از ایشان پرسید که زن به که یا به چه وفادار می‌ماند؟ پاسخ این است: به خودش. پرسش از همین «خود» زن است. زن باید «چیزی» باشد تا بتواند به خودش وفادار بماند. پس باید پرسید که زن چیست آقای بیضایی که می‌تواند به خودش_ یعنی به ارزش‌های خودآیین و خودبنیادش_ وفادار بماند؟ در کارهای بیضایی زن جایگاه چشمگیری دارد و کمتر کاری از او می‌توان یافت که زن به گونه‌ای در آن قهرمان نباشد( از همین جا هم بر ما روشن می‌شود که چرا انتشارات زن‌باور «روشنگران» چاپ نوشته‌های او را بر گردن گرفته است). پس می‌توان بدرستی چشم داشت که از پس این همه کار با بودن پررنگ زنان در آن‌ها، معنایی از زن و ارزش‌های خودبنیاد او بیابیم.
می‌دانیم که مفهوم «زن» تضایفی با مفهوم «مرد» دارد؛ درست مانند دو مفهوم «بالا» و « پایین». همان گونه که نمی‌توان «بالا» را بی انگاشتِ «پایین» فهمید «زن» را هم نمی‌توان بی انگاره‌ی «مرد» دریافت؛ البته خودپیداست که واروی این گزاره هم درست است: «مرد» را هم بی انگاشت «زن» نمی‌توان مفهوم کرد. و باز می‌دانیم که «تضایف» یکی از گونه‌های «تقابل» است و خود تقابل گونه‌ای از «تفاوت» است؛ پس بایسته است که «زن» با «مرد» تفاوتی آشتی‌ناپذیر داشته باشد تا بتوان آن را «چیزی» دیگرگون از مرد دانست.‌ اینک پرسش آن است که زن در کارهای بیضایی چه تفاوت آشتی‌ناپذیری با مرد دارد؟ یا به سخن دیگر، زن چه ارزش‌های «ازآن‌ِخودی» دارد که با ارزش‌های مردانه آشتی‌ناپذیرند و زن به آن‌ها وفادار می‌ماند؟ براستی گذشته از تفاوت‌های تنانه‌ای که زن و مرد با هم دارند(البته این تفاوت‌ها تا آن جا آشتی‌ناپذیرند که دگرباشان جنسی را نادیده بگیریم) چه مرزی می‌تواند زنان و مردان را از هم جدا و هر یک را در مفهومی ویژه‌ی خود کرانمند کند؟
حتی این تفاوت‌های تنانه را هم در کارهای بیضایی نمی‌بینیم؛ انگار که زنان خیال بیضایی پستان هم ندارند. در کارهای بیضایی_ تا آن جا که من خوانده‌ام و دیده‌ام_ زنان یک ویژگی مشترک دارند: پیمانگزاری سرسختانه و نرمش‌ناپذیر: گلرخ در سگ‌کشی؛ نقش جمیله‌ی شیخی در «مسافران»؛ زنانِ پرده‌ی نئی؛ نقش سوسن تسلیمی در «باشو؛ غریبه‌ی کوچک»؛ زینب در «ندبه»؛ نقش پروانه‌ی معصومی در «غریبه و مه»؛ و باز نقش سوسن تسلیمی در «شاید وقتی دیگر». شاید درون‌مایه‌ی وفاداریشان با هم تفاوت کند ولی همه‌ی آن‌ها در پافشاری وفادارانه بر باور خویش انبازند. بهر نمونه، در مسافران همه مرگ را باور کرده‌اند و پیرزن قهرمان فیلم زندگی را و این زندگی است که در پایان فیلم بر چشم ما تابانده می‌شود. در شاید وقتی دیگر، مرد زن را هذیانی می‌بیند ولی زن سرسختانه می‌ایستد و سرانجام نشان می‌دهد که سلامت و حق با اوست. می‌خواهم بگویم این پافشاری سرسختانه بر باورهای خویش همان چیزی است که می‌توان آن را وفاداری نامید و این ارزش مشترک زنان خیال‌پرداخته‌ی بیضایی است. ولی مگر مردان به باورها و ارزش‌های خود تا بدین پایه وفادار نیستند؟! گاه چنان بر وفاداری پا می‌فشارند که خشم و سرکوب همین زنان را در پی دارد. بیضاییِ تاریخ‌شناس و افسانه‌پژوه بهتر از من می‌داند که داستان وفای مردان تاریخ را پر کرده است( گیرم نوشته‌شده و پرشده به دست خود مردان). برخی از مردان خیال‌پرداخته‌ی خود بیضایی هم سخت وفادارند: پرویز پورحسینی در باشو؛ غریبه‌ی کوچک که دستش را می‌دهد ولی پا پس نمی‌کشد. ازین‌ها گذشته، مرد در برابر «نامرد» یعنی پیمانگزار: کسی که می‌شکند، می‌میرد ولی تن به پیمان‌شکنی نمی‌دهد. به همین اعتبار است که گاه زنان را «مرد» می‌دانند و می‌نامند. در بهترین حالت می‌توان گفت که بهرام بیضایی نشان داده است که زنان می‌توانند مردان بهتری باشند.
بگذارید به شیوه‌ای دیگر زن را در خیال بیضایی بازشناسی کنیم. بیایید زن را در برابر «نازن» بگذاریم شاید بشناسیمش. در سگ‌کشی زنی هست که از قضا پستان‌های درشتی دارد و کنیز حاج‌آقای بازاری‌ای است که با زاری از گلرخ می‌خواهد که شوهرش را از کفَش نرباید

@Kajhnegaristan