این کانال در پی احیای نگاه و تفکری انتقادیست. آنهم با خوانشی متفاوت از علوم انسانی منجمله روانکاوی و فلسفه و جامعه شناسی،بلکه راهی برای یک تفکر انتقادی و رادیکال بگشاید. https://t.me/joinchat/AAAAAEPRYscX8s9o8ft-FA ارتباط با ادمین @Rezamajd1
اخته کردن یا گردن زنی؟. ✍ آلن سیکسو. قسمت دوم
اخته کردن یا گردن زنی؟
✍ آلن سیکسو
قسمت دوم
زین پس آنها چنان رفتار کردند که تو گویی هرگز عملی به جز تمرین هنر رزمی انجام نداده بودند. زنان آنچنان در سکوت مطلق به راست و چپ چرخیدند که دریغ از حتی یک خطا…
تصور مثالی درستتر از این، درخصوص ارتباط ویژه بین دو امر اقتصادی دشوار مینماید: یک اقتصاد مردانه و یک اقتصاد زنانه. اقتصاد مردانه ناظر بر قاعدهای است که زمان را با همان دوضرب، سهضرب، چهارضرب، و با صفیر نی و کوس طبل اداره میکند، یعنی دقیقاً به همان صورتی که باید باشد. اقتصاد مردانه، نظامی است که برپایه تلقین و آموزش بنا گردیده است؛ یعنی این اقتصاد همواره موضوعی آموزشی است. و این آموزش تلاشی را در برمیگیرد که قصد آن دارد تا به اجبار سربازی از جنس زن تولید کند. تاریخ جبر مختص زنان است، جبر اعظمی(capital) که عملاً گردن میزند. زنان هیچ انتخاب دیگری به جز گردن نهادن ندارند؛ و در تمامی موارد، امر اخلاقی (the moral) چنین حکم میکند که اگر آنها در عمل، سر خویش را از دم تیغ شمشیر ندزدند، گردنشان زنید –یعنی «آنها فقط تحت شرایطی میتوانند سر خود را نگه دارند که گموگور و سر به نیست شوند»- یعنی تبدیل شدن به آدم ماشینی در سکوت کامل…
در این مورد، مجازات تعیین شده در قبال بینظمی زنانه، بهخاطر صدای قهقههاش، و ناتوانی او در جدی گرفتن صدای ضرب طبل، گردنزنی است. اگر مرد از روی تهدید به اختگی (ترس از کستراسیون) عمل میکند؛ اگر مطابق با فرهنگ، مردانگی بهواسطه عقده اختگی (castration complex) نظاممند شده است؛ میتوان گفت که واکنش و کارکرد این اختلال اختهکردن، در مورد زنان جای خود را به گردنزنی، بهدار آویختن و بر باد دادن سرش داده است.
ما بر آنیم تا پرسشی زنانه از تاریخ را در شکلهای کاملاً ابتدائی آن مطرح کنیم؛ پرسشی مشابه این سئوال که «زن کجاست؟ آیا اصلاً چیزی به عنوان زن در تاریخ وجود دارد؟» بدتر از همه این است که بسیاری از زنان از دانستن اینکه آنها هم وجود دارند، در شگفت میمانند. آنها احساس میکنند که هستی ندارند و تعجب میکنند اگر در تاریخ جائی برای آنها نیز بوده باشد. من از جایگاه زن سخن میگویم، البته اگر او در جایگاهی واقع شده باشد.
پیشتر، در نوشته La Jeune Nee به داستانی اشاره کردهام که از نظر من جزء به جزء آن نقل حکایت جایگاه زن است: داستان «زیبای خفته». زن، اگر شما بهدنبال این موجود هستید، شانس بسیار بالایی دارید که او را در یک جایگاه و وضعیت مشخصی پیدا کنید: در تختخواب. در تخت و خفته-خوابانده شده(asleep-laid) بر روی آن. او را همیشه بر/در تخت میتوان یافت: یک مرد زیبای خفته را به بالیناش برد! چرا که-همانطور که همگی ما میدانیم- زنان هیچگاه بهواسطه خویشتن برنمیخیزند: شما میدانید که همیشه پای مردی در میان است. مردی زیبای خفته را بلند کرده و بر بالیناش مینهد، سپس همان مرد او را روانه تخت بعدیش(در کنار خود) میکند، بطوریکه از آن پس زن در تخت او محبوس خواهد شد؛ دقیقاً به همان ترتیبی که در افسانههای شاه پریان نقل شده است.
و این چنین است که او از این تخت به آن تخت پرتاب میشود: تختی که برای دیگریست، تختی که زن فقط میتواند در آن رویا ببافد. کیرکگور تحلیلهای فوقالعادهای در باره «هستی» زن دارد- یا بهتر است اینگونه بگوئیم که بخشی از آن را به زن اختصاص داده است- او میگوید زن را به حالت خفته میبیند. زن میخوابد، سخن میگوید و در وهله اول عشق برای او رویاست و سپس او خودش در مورد عشق رویا میبافد. از این رویا به آن رویا، و همیشه در موقعیت ثانوی. در برخی داستانها، او میتواند بر روی پای خویش بایستد؛ اما نه برای مدت طولانی. برای مثال در داستان شنل قرمزی: من تصور می کنم این مسئله دور از ذهن نیست که بگوییم در این داستان، کلاهک قرمزِ شنل«red riding hood» یک کلیتوریس کوچک است. این داستان اساساً برپایه نوعی شرارت نقل شده است: داستان دختر بچهای که تا حدی به استقبال خطر میرود؛ او با کاسه کره و کوزه عسلِ کوچکاش رهسپار گشتوگذار شده و خطر را به جان میخرد. چیزی که اینجا قابل توجه است، این نکته است که مادرش چنین اجازهای را به او میدهد و او را به گشت و گذار در بیرون از شهر روانه میسازد، دقیقاً همین ]در مورد مادر[ وسوسه برانگیز است؛ چرا که این کار برای دختر بچهها ممنوع است: شنل قرمزی خانه و کاشانه مادریاش را ترک میگوید، اما نه از برای رفتن به جهانی بزرگتر بلکه بخاطر رفتن از یک خانه به خانهای دیگر(خانه مادربزرگ)؛ آنهم از طریق کوتاهترین مسیر ممکن: به عبارتی دیگر،
ادامه..👇
@Kajhnegaristan