اخته‌کردن یا گردن‌زنی؟. ✍ الن سیکسو. ترجمه مهدی سلیمی

اخته‌کردن یا گردن‌زنی؟
✍ الن سیکسو
ترجمه مهدی سلیمی
قسمت اول

در باب تفاوت جنسی: اجازه دهید تا سخن خود را با اشارت کوتاهی [به داستان زئوس و هرا] آغاز کنم. روزی زئوس و هرا، آن زوج والامقام، در حین یکی از مشاجراتی که مدام بین آن‌ها رخ می‌داد –مشاجراتی که اتفاقاً امروزه تبدیل به یکی از بزرگترین مواردی شده است که روانکاوان بدان علاقه‌مندند- تیرسیاس را به حکمیت فراخواندند. تیرسیاس غیبگوی کوری بود که از طالع بی‌نظیری بهره برده بود؛ به‌طوریکه او هفت سال در هیات یک زن زیست و هفت سال در مقام یک مرد.

تیرسیاس صاحب موهبتی بود که به او قدرت پیشگوئی می‌داد. به یک معنا، قدرت پیشگوئی تیرسیاس متفاوت از آن چیزی بود که ما معمولاً از این کلمه برداشت می‌کنیم: گویی صرفاً اینطور نبوده که او همچون یک پیامبر بتواند خبر از آینده بدهد، بلکه او حتی قادر به غیب‌گوئی از دو جنبه بود؛ از دیدگاه مردانه و از دیدگاه زنانه.

این‌بار سوژه مشاجره بین زئوس و هرا، پرسشی در باب لذت جنسی بود: «چه کسی از میان جنس مرد و زن، بالاترین لذت را می‌برد؟» بدیهی است که نه زئوس و نه هرا نمی‌توانستند بدون در نظر گرفتن خویشتن‌شان، به این سئوال پاسخ دهند. آنها پاسخ خود را ناکافی می‌دیدند؛ و از آنجائیکه آدم‌های باستانی در امر تعیین و تشخیص هویت‌های این‌چنینی، به نسبت ما، کمتر از روی فرض و گمان عمل می‌کردند، پس به تیرسیاس روی آوردند. چرا که او در این‌باره تنها فردی بود که می‌توانست بگوید «کدام یک از این دو» بیشترین لذت را می‌برد. و پاسخ او اینگونه بود: «اگر لذت جنسی را بتوان بر ده قسمت تقسیم نمود، نُه بخش از این لذت‌ها برای زن است.» این امر اتفاقی نیست که یک‌بار دیگر تیرسیاس در نقش منحصر به فردی در یکی از صحنه‌های «ادیپ شهریار» ظاهر می‌شود. (آنگاه که شهر تبس به بلا گرفتار آمد، ادیپ و اهالی شهر به تیرسیاس کور و غیب‌گو پناه آوردند، بل «پرده از راز حقیقت برکشد». گویند تیرسیاس کور، در برابر دید همگان به ادیپ نشان داد که [آنکه مرتکب زنای با محارم شده است] در واقع خود اوست.) باید توجه کنیم که همه این چیزها به هم مربوط‌اند و به‌نحوی مرتبط با این سئوال هستند که «زن در نظر مرد چیست؟»

این موضوع مرا یاد یک داستان کوتاه چینی –با تمام جزئیات‌اش- می‌اندازد. قبلاً در یک سری از متون از این داستان اقتباس کرده‌ام. کتاب «استراتژی جنگی» از سون تسی ، که نوعی کتاب راهنما برای جنگاوران به حساب می‌آید. این کتاب در واقع شرح یک حکایت باستانی است. پادشاه به ژنرال سون تسی فرمان می‌دهد: «تو که یک استراتژیست بزرگی و ادعا می‌کنی که قادری به هر کسی هنرهای رزمی تمرین دهی… پس همسران من (یعنی همه صد و هشت تای آن‌ها) را در خدمت خود بگیر و از آنها سربازان جنگی خلق کن.» ما حتی تا پایان داستان هم درنمی‌یابیم که چرا پادشاه این خواسته را مطرح می‌کند –این چیزی است که درک نمی‌کنیم… و در این داستان دقیقاً «غیرقابل(باز)تعریف»(un(re)countable) یا غیر قابل توضیح باقی می‌ماند. با‌ این‌همه میل و خواسته پادشاه بر آن بود. پس سون تسی زنان را در دو ردیف آرایش داد، سر هر صف یکی از دو همسر محبوب پادشاه را قرار داد و سپس خواست تا به ایشان زبان طبل رزمی را بیاموزد. زبان طبل بسیار ساده بود: ضرب دوم-راست، ضرب سوم-چپ، ضرب چهارم-عقب‌گرد، قدم‌رو و به همین ترتیب. اما بانوان به‌جای یادگیری سریع این رمز، بنا را بر خنده و پچپچه گذاشتند و به درس او عملاً وقعی ننهادند. سون تسیِ پیر، چندین و چند بار درس‌اش را تکرار کرد. اما هر چقدر که او بیشتر توضیح می‌داد، بیشتر از قبل حس شوخی و خنده به سراغ زنان می‌آمد. دست آخر، سون تسی تصمیم گرفت تا درس‌اش را به معرض امتحان بگذارد. در این امتحان به زنان گفته شد: چون عمل زنانی که به‌جای اطاعت از آموزش سربازی به خنده می‌افتند در اصل نافرمانی تلقی می‌شود، پس مقرر شده است مواردی که نافرمانی کنند محکوم به مرگ شوند. بدین‌ترتیب، زنان در معرض محکومیت به مرگ قرار گرفتند. این مسئله تا حدی موجب رنجش خاطر پادشاه شد: چرا که صد و هشت همسر برای یکجا تلف شدن زیادند! او نمی‌خواست همسرانش همگی به کام مرگ گرفتار آیند. و لیکن سون تسی به او پاسخ داد: از آنجائیکه خودتان این مسئولیت را بر گردن من نهادید تا از این زنان، سربازانی تعلیم دیده به عمل آورم، پس اجازه دهید تا فرمان شما را تمام و کمال اجرا کنم. سون تسی مردی پایبند به اصول بی‌قید و شرط بود؛ چنانکه برای او یک فرمان، حتی «شاهانه»تر و بالاتر از خود پادشاه قرار داشت: یک قانون مطلق… هیچ کس نباید از دستور و فرمان رو بر گرداند. از این‌رو او بر طبق قاعده‌ای که تعیین شده بود عمل کرد و دو زنی را که سرصف بودند با شمشیرش گردن زد. دو نفر بعدی جای ایشان را گرفتند و تمرین دوباره از سر گرفته شد.
ادامه دارد
@Kajhnegaristan