«آسیب شناسی مفهوم خانواده». ✍ رضا مجد. قسمت دوم …

"آسیب شناسی مفهوم خانواده"
✍ رضا مجد
قسمت دوم



هدف از پرداختن به مساله و مفهوم خانواده، که امروزه یکی از مساله دارترین مفاهیم جامعه شناختی است، روشن تر کردن نقش و کارکرد و جایگاه خانواده در تقسیم کار سازوکار قدرت و سلطه است، و اینکه برخلاف کلی گویی ها و نگاه های تقلیل گرای روانشناختی، که تمام انتقادها و بدبختی ها و بحرانها را به سمت خانواده گسیل می کند، و ناشی از آن می داند، تلاش ما شکافتن بستری است که خود مفهوم خانواده را بر می نهد، تعریف می کند و ساختار می بخشد، و نشان دادن سهم واقعی خانواده و جایگاه راستین آن، در مناسبات اجتماعی و هژمونی قدرت و برساخت های اجتماعی است. می توان به شیوه ی تقلیل گرایی روانشناختی یک لیستی از انتظارات و انتقادات را تهیه کرد، بدون اینکه به شکل دگرگونی مفهومی خانواده، شکاف های نسلی، و طبقاتی، و ساختارهای سیاسی و اقتصادی و مناسبات اجتماعی و تولیدی پرداخته بشود، بخصوص شکاف نسلی/طبقاتی، و چرایی اش.
می توان همگام با بعضی منتقدان شعار داد که :باید نوع نگاه مان را عوض کنیم،این کار را بکنیم یا آن کار را نکنیم، بدون اینکه انتقادات ما ربط وثیق و منطقی با جامعه و ساختار آن داشته باشد، ساخت قدرت خانواده های ایرانی در ده، بیست سال اخیر به شدت دستخوش تغییر بوده است، و همانطور که در بالا اشاره شد، قوه ی ثقل خانواده ها جایی خارج از کانون خود بوده است، یک جایی در مناسبات سلطه و انقیاد.
باید پرسید پدرها در این عصر تا چه حدی پدر هستند؟ و تا کجا توانسته اند اقتدار خودشان را به عنوان نام پدر محفوظ نگاه دارند؟ آیا اتوریته ی پدر هنوز کار می کند؟ یا آن را به نهادهای اجتماعی واگذار کرده است؟ با مسلط شدن زندگی مصرفی و سرمایه دارانه، و با خصوصی سازی هرچه بیشتر نهادهای اجتماعی، نه تنها پدر بلکه مادر هم به بیرون از خانواده و به بازر کار و محیط کاری تبعید می شوند، چرا که بار ساختاری ای که بر خانواده تحمیل شده، فراتر از توان آنهاست، و برای کاستن از بار این ساختار، مجبور به کار و اضافه کاری هستند، و چیزی که در این میان پیش می آید تهی شدن نقش خانواده از دلالت های سنتی و کلاسیک اش است، مانند اجتماع پذیر کردن کودکانشان، و تربیتشان، و تفویض این نقش به رسانه ها و نهادهاست، نهادهایی که در روند خصوصی سازی پیش می روند. خانواده با این تفاسیر دیگر از کارکرد هنجارگذاری و تربیت اجتماعی خلع ید می شود، از اتوریته تهی می شود، و کم کم تن به انفعال تحمیلی می دهند، نوعی بیرون ماندگی از دایره ی هژمونی و سلطه.
خانواده به این عنوان بنیانی ترین سلول اجتماعی به شدت معیوب و مریض و بحرانی است، و اینجاست که باید به ریش مصلحان و روانشناسان و ناصحان و معلمان اخلاق خندید که بدون لحاظ کردن و بررسی اساسی مناسبات و نسبت هایی سیاسی و اجتماعی و اقتصادی که خانواده ی کنونی ماحصل و پیامد جانبی آنهاست، تمام شکافها و مسئله ها را به درون خانواده بازتاب می دهند، آنهم به مثابه سلول بنیادین اجتماع.

ادامه دارد...

@Kajhnegaristan