این کانال در پی احیای نگاه و تفکری انتقادیست. آنهم با خوانشی متفاوت از علوم انسانی منجمله روانکاوی و فلسفه و جامعه شناسی،بلکه راهی برای یک تفکر انتقادی و رادیکال بگشاید. https://t.me/joinchat/AAAAAEPRYscX8s9o8ft-FA ارتباط با ادمین @Rezamajd1
🔴مردم را کجا میتوان دیدار کرد؟. ✍ احمد سلامیه.. تنها «مردم» بی مرز و زنجیر «مردم» اند
🔴مردم را کجا میتوان دیدار کرد؟
✍ احمد سلامیه
تنها «مردمِ» بی مرز و زنجیر «مردم»اند. «مردم» به قید کمدانشی «عوام» میشوند و به صفت پردانشی «ویژهشناس»؛ «مردم» به زنجیر ناآگاهی، فریبخوردگی و بهرهکشی(استثمار) «توده» میگردند و با ویژگی آگاهی و روشنگری برای توده «روشنفکر» و با ویژگی جهتدادن به تودهی همچون ابزار «نخبهی سیاسی» میشوند؛ «مردمِ» اندرمرزِ سرزمینی یگانه و با تاریخی کمابیش مشترک، یک «ملت» هستند و «مردمِ» برگزیدهی همان ملت برای ادارهی امور مشترکات زندگیشان و فراهمآورد امنیت سرزمینشان «دولت» را برمیسازد؛ «مردم» را اگر از چشم پیروی از یک مذهب و کیش ببینیم «امت» هستند و در برابر امتهای دیگر است که هویتیابی میکنند. «مردمی» که از یک تبار یگانهاند و ویژگیهای زیستی و ظاهری مشترک دارند و آنها را به ارث بردهاند و میگذارند «قوم» نامیده میشوند و خودشان را در برابر اقوام دیگر بازشناسی میکنند؛ «مردم» با وابستگی به طبقهشان، «پرولتاریا» یا «بورژوا» میشوند.
اینها همه مردمند ولی «مردم» هیچکدام از آنها نیست: یعنی میتوان پذیرفت که این دستهبندیها، بخشبندی «مردم» هستند ولی نمیتوان پذیرفت که خود «مردم» برابر و اینهمان با هر یک ازین دستهبندیهاست. همهی ما احساس میکنیم که «مردم» چیزی بیش از هر یک ازین دستهها در دل خود دارد؛ چنان که این ترکیبها در ذهن و زبانمان نمیچرخد: ملت جهان، قوم جهان ، تودهی جهان و . . . ولی بهآسانی میفهمیم و میگوییم: مردم جهان؛ گمان نمیکنم مفهومی عامتر از این بتوان دربارهی هستی جمعی انسان به کار برد. آنچه میخواهم بگویم این است که تنها با نفی همهی دستهبندیها و بخشکَردهایی که گویا از مفهوم مردم برمیخیزند میتوان به مفهوم حقیقی «مردم» رسید. بهر نمونه اگر از چشم «ملت» _ که نزدیکترین مفهوم به مفهوم مردم است _ به جهان نگاه کنیم ملت ایران غیر از ملتهای دیگر است و بههمینسان امت شیعه غیر از امت سنّی است؛ درینجا، غیریت و ستیزی روی مینماید که گاه تا سرحد نفی مطلق دیگری پیش میرود. اینک اگر هر یک ازین دستهبندیهای کرانمند و باهمستیز به کرانمندی و محدودیت خود چشم بیافکنند و به ناتوانی خود در رسیدن به آن یگانگی و یکدستی مطلقی که برایش میستیزند پی ببرند آنگاه به آشتیای میرسند که خودش را در یگانگی مفهوم «مردم» پدیدار میکند. بهزبان هگل، «مردم» سنتز مفاهیم و واقعیتهای دوگانهی برآمده از خود این مفهوم است.
از آن جا که ستیزه در زندگی انسان همیشگی و آشتی گهگاهی است نمیتوان «مردم» را همچون حقیقتی آشتیدهنده، فراوان و همهجا دید. آنچه ما هرروزه میبینیم افرادی هستند که برای رسیدن به سود با هم میجنگند؛ سر هم کلاه میگذارند. در رُویهی اجتماعی ستیز طبقاتیای میبینیم که کالایش همه مرگ است و ننگ: مرگ کودکانی از تهیدستی پدری کارگر که کارفرمای سرمایهدارش بهتر میبیند که سرمایهاش در بانگ چندبرابر شود یا در پروژهای سودآورتر به کارش بگیرد تا این که دستمزد بهحق کارگرانش را بدهد؛ زرگر و جواهرفروشی که به نواخت گلولهی کارگر اخراجیاش جان میدهد؛ کودکی که اسفند دود میکند و شیشهی خودروی تمامخودکاری که بالا میرود و . . . . ما هواداران تراختور را میبینیم که خلیج یک ملت را خلیج عربی میخوانند یا قهوهخانهای در رشت را میبینیم که ورود عرب را ممنوع میکند؛ رشت همانجایی است که در خیزشهای دیماه برخی همپهلو با شعارهای سلطنتطلبانه میسرودند: ما آریایی هستیم عرب نمیپرستیم.
باری، میدانید «مردم» را کجا میتوان دید؟ پس از زمینلرزهی کرمانشاه: جایی که صادق زیباکلام با مادر بیسواد من به یک درد میجنبند: درد مردمی؛ در بیآبی خرمشهر و آبادان که نوازنده و خوانندهی دورهگرد ترکی، به زبان قومش برای آن مردم تشنه آواز میخواند؛ یا آنجا که جوانان خوزستانی _ که بیشترشان گرایشهای مارکسیستی داشتند و اگر در جنگ شهید نمیشدند به احتمال بسیار در سال ۶۷ بر سر دار میشدند _ در روزهای نخست جنگ با جان خویش سنگر ساختند تا گیلانیها از دشمن در زنهار بمانند و امروز فرزندانشان را به قهوهخانههاشان راه ندهند؛ یادتان هست که برخی از آن جانبرکفان عرب بودند؟! «مردمی» یعنی نفی هر آن چه که مردم را از هم میدرد: بهراستی چه چیز جز «مردمی» ما را برای آوارگان یمن و کوچندگان سیستانوبلوچستان به یک اندازه زخم میزند؟!
ادامه دارد 👇👇👇
@Kajhnegaristan