به نام پدر!. ✍ احمد عدنانی …اثری که عمدتا آن را به عنوان دفاع از ملت و جمهوری معرفی می‌کنند

به نام پدر!
✍ احمد عدنانی


اثری که عمدتا آن را به عنوان دفاع از ملت و جمهوری معرفی می کنند . با این وجود در این مطلب قصد ندارم تا از مزایای جمهوری و یا نهضت دفاع صحبت کنم. بلکه مطلب مورد نظر بر جنبه ای از محتوا قصد دارد تمرکز کند و آن جایی هست که شمشیرهای آخته در دستان پدر رو به پسران قرار گرفته.
اگر به فضای موجود کمی توجه کنیم، متوجه خواهیم شد که این اثر کلاسیک به دو قسمت تقسیم می شود، عامل این تقسیم فرضی مردی ست که میان صحنه ایستاده، بدین ترتیب فضا به دو قسمت روبه رو و پشت سر مرد تقسیم می شود. در این میان فرضیه ای خانوادگی نیز مطرح می شود، و آن نقش محوری پدر است. پدر یعنی همان مردی که وسط صحنه ایستاده تا توازن میان دو سبک( حماسه و تراژدی) را بر قرار سازد.

طرف راست صحنه زن ها در حال مویه(گریه، زاری) و در سمت چپ صحنه برادرها در حالی که به هم متصل شده اند با چهره هایی مصمم دست به طرف شمشیرها دراز کرده اند و حتما همانطور که ممکن است تا به حال متوجه آن شده باشید، مساله مورد توجه در این مطلب پدر و نقش محوری اش در اثر و بررسی روانکاوانه آن است .

در این بررسی قصد دارم به نام پدر و تاثیر آن در شکل گیری تصمیمات اجتماعی ارجاع بدهم، نام پدر همان اصطلاحی ست که فروید آن را مطرح و لاکان آن را وسعت داد.

نام پدر-تنها یک اسم نیست بلکه یک روند حرکتی ست. عقده ادیپ دقیقا از همینجا شکل می گیرد از واسطه ای بنام پدر. چون تا قبل از آن کودک طی دگرگونی های جنسی،به مرحله ای رسیده که خود را معشوقه مادر می داند، این حس مالکیت تا زمانی ادامه دارد که پدر وجود خود را تثبیت می کند، کودک بدن مادر را می بیند و گمان می کند، این پدر بوده که او را اخته کرده است، بنابراین اگر او به عشق پدر نزدیک شود ممکن است که او را هم اخته کند، در روانکاوی به این ترس اخته شدن، اختگی گفته میشود. زیرا تمام باورهای کودک متلاشی می شود و او خود را ناتوان می ببند. حال این کودک دچار فقدان و ترسیده از اختگی در ذهن خود شروع به ساختن یک تصویر جدید می کند، مادر تبدیل به عشقی غیر قابل دستیابی( ژوییسانس) می شود و کودک مدام در پی یافتن آن حرکت می کند، این همان چیزی ست که در روند حرکتی به آن امر فالوسی گفته میشود. فرد دنبال عشق های جدید می گردد که زیر بنای آن عشق ها با عشق اولی ساخته شده.
به نقاشی و آن قسمت که پسر بچه در آغوش مادر قرار دارد توجه کنید و ببینید که چطور به قامت پدر نگاه می کند. اینجا عقده ی ادیپ را رها کرده و به مساله پدر و نام پدر میرسیم.
تاثیر نام پدر در همان اختگی خلاصه نمیشود و به قول لاکان قانون همان کاری را انجام می دهد که پدر در عقده ادیپ بر عهده دارد، بنابراین به قوانینی که لزومی اجرایی دارا هستند، مانند دفاع، تعصب، حیثیت، قانونمندی، مجازات، قصاص و... همگی را موثر از نام پدر می شود دانست، این نکته همان چیزی ست که در این اثر وجود دارد.

پدر با قرارگرفتن در وسط صحنه مهمترین عامل جدایی به حساب می آید، عاملی مقبول، حال میخواهد این پدر وطن ، مذهب یا هر چه که میخواهد باشد، مهم این است که او اجازه می دهد تا شمشیر به دست گیرند، اگر شمشیر از دست پدر گرفته نشود، بدون شک آنها مجرم و یاغی خواهند شد و نتیجه ی آن یک بی هویتی می شود که برای خود و بدون هدفی خاص شکل می گیرد. تفاوت میان راهزن و سرباز اینجا معنا میگیرد. همان چیزی که باعث ایجاد قسم یا سوگند می شود. شاید این جمله کمی آشنا باشد که امروز به این کار عدول از امر قانون گفته می شود، قانون به عنوان نام پدر به همه چیز رسمیت می بخشد. قانون است که افراد را به گفتن قسم یا سوگند وادار می کند. این قانون همان نام پدر است که اجازه ی دسترسی را صادر می کند وهمین قانون است که می تواند افراد تابع خودش را اخته کند. اینجاست که نام پدر در قامت دیگری بزرگ عرض اندام می کند.
این تایید دیگری یا همان دیگری بزرگ بزرگترین عامل فقدان اجتماع با تمایلات خویش است، در واقع این دیگری بزرگ ست که می خواهد تمایلات را کنترل و با رضایت خود عرضه کند، این همان بدنه ایست که به آن قوانین اجتماعی گفته می شود.
حالا دیگری بزرگ حق دارد با حکم قیم بودن بر کالبد اجتماع، مردها را به جنگ بفرستد، زن ها را بیوه کند، محکومین را محاکمه و به هر کس که تابع او باشد هویت ببخشد.
با این رویکرد، اجتماع خوب و آرام به جامعه ای اطلاق خواهد شد که بیشترین میزان اختگی در آن حکم فرما باشد. اتصال این نکته به سوگند هوراتی ها بیشتر شبیه یک زبانی بنظر برسد اینکه شمشیرهای آخته که به دست برادرها می رسد، همان اختگی باشد که به دست می آورند!
به عنوان مثال در دموکراسی
افراد جامعه به کسانی رای می دهند که قانون آنها را تایید کرده باشد در غیر این صورت رای گیری باطل است!
در واقع برای هر کار اجتماعی لازم است که شمشیر را از دست پدر گرفت تا به رسمیت رسید.
@Kajhnegaristan