«دلهره شبیخون دیگری». ✍ صلاح الدین اسمعیلی

"دلهره شبیخون دیگری"
✍ صلاح الدین اسمعیلی
رواندرمانگر تحلیلی


"افراد فعلی جایگزین افراد قبلی زندگی ما هستند." بدفهمی این گزاره آنجاست که در این جایگزینی تاکید اصلی را بر شباهت بگذاریم: "فلانی دنبال کسی مثل پدرش می گردد. دوست دختر فعلی فلانی شبیه دوست دختر قبلی اش هست." این درست است که آدم های بیرون به جای چیزی در ناخودآگاه می نشینند اما این جایگزینی علاوه بر شباهت بر اساس تفاوت هم صورت می گیرد.
این منطق فرمال ناخودآگاه است که تراوشات و جلوه های آن همیشه از مسیری انحرافی می گذرند. گونه ای توافق میان دو نیروی خودآگاه و ناخودآگاه حاصل می شود: آنقدر مشابه که ناخودآگاه فرصت بروز یابد و آنقدر متفاوت که خودآگاه اجازه عبور بدهد. کار رویا همین است. محتوای پنهان و آشکار رویا مستقیما به همین اشاره دارند: افکاری که به گونه ای پنهان می شوند تا آشکار شوند، به گونه ای آشکار می شوند که پنهان بمانند. مانند مرد تروریستی که لباس شیک و تر و تمیز می پوشد که نگهبان سالن تئاتر به او شک نکند و بگذارد رد شود در عین حال که زیر لباسش مواد منفجره کار گذاشته است. همین قاعده در شکل گیری نشانگان نقش دارد. بیمار هیستریک در ناخودآگاه حالش از شوهرش به هم می خورد. به عنوان یک زن وفادارآن را پس می زند ولی این انزجار در قالب تهوع هیستریک باز می گردد. گویی می خواهد آنچه حالش را به هم می زند بالا بیاورد.
اما چرا این گونه است؟ این قاعده دستگاه ذهن است. با "چیزی" که در ناخودآگاه است توان رویارویی مستقیم نداریم. همیشه در حاشیه آن حرکت می کنیم. از یک طرف برانگیزاننده زندگی است از طرف دیگر در شکل نابش سراسر دلهره است. گویی خود مرگ است. بنابراین در فاصله ای نه خیلی دور و نه خیلی نزدیک به آن باقی می مانیم. به مورد رویا برگردیم. کار رویا اندیشیدن ناخودآگاه است. تنظیم فاصله از وجه ناب رویا یا به زبان خود فروید ناف رویا است. تا زمانی می توانیم به رویا ادامه دهیم که توان اندیشیدن به ناخودآگاه به صورتی تحریف یافته داشته باشیم. اگر ناخودآگاه عریان شود از شدت دلهره بیدار خواهیم شد. چرا که مرزهای ایمن ما فرو می پاشد. حال می توان مثال مرد تروریست را بسط داد. مرد تروریست در لباسی مبدل راهروی تئاتر را طی می کند، بر صندلی اش می نشیند. کسی به او شک نمی کند. اجرای تئاتر شروع می شود تا لحظه ای که مرد تروریست از لباس مبدل بیرون می آید و ...
با این وصف درباره روابط چه می توان گفت؟ آیا به نتیجه غافلگیرانه و تکان دهنده ای نمی رسیم؟ بر این اساس به این نتیجه می رسیم که افراد فعلی تا جایی می توانند جایگزین افراد قبلی شوند که خیلی هم مشابه آنها نباشند. رویارویی با کسی که خیلی مطابق با ماتریال ناخودآگاه ماست دلهره می آفریند. تا جایی به کسی نزدیک می شویم که بتوانیم در عین حال دور بمانیم. تا جایی کسی را به خود راه می دهیم که توان هضم آن را داشته باشیم. آیا سخت است یادآوری دلهره برخاسته از انگاره زنا با محارم؟

@Kajhnegaristan