هنر برقراری ارتباط ظریف از امر خلاف‌آمدی مایه‌ می‌گیرد که ژاک دریدا پارادوکس هدیه‌ می‌نامد: این که بدانی چگونه به کسی هدیه بدهی بد

هنرِ برقراریِ ارتباطِ ظریف از امرِ خلاف‌آمدی مایه‌ می‌گیرد که ژاک دریدا پارادوکسِ هدیه‌ می‌نامد: این که بدانی چگونه به کسی هدیه بدهی بدونِ‌ آن‌که در گیرنده‌ی هدیه احساسِ وابستگی به وجود آوری. وظیفه‌ی نویسنده این است که به خوانندگان کمک کند تا استقلال و آزادیِ خودشان را پیدا کنند – آن هم بدونِ وابسته شدن به مؤلف. اگر خوانندگان به کمکِ مؤلف رویِ پایِ خودشان بایستند، آن‌گاه باید گفت ایشان رویِ پایِ خود نایستاده‌اند. پس کمکِ مؤلف باید نامرئی باشد و خواننده نباید بفهمد که مؤلف کاری کرده است. پس وظیفه‌ی خواننده هم این است: «رویِ پایِ خود ایستادن – با کمکِ دیگری.» #سورن_کی‌یرکگار می‌گوید در این «خطِ تیره‌ی» کوچک، «تفکرِ نامتناهی به بدیع‌ترین وجهِ ممکن گنجانیده شده، و بزرگترین تناقض برطرف گردیده». «فردِ یگانه» را ایستاده می‌بینیم؛ بیش از این هیچ نمی‌توان دید. کمکِ موردِ بحث پسِ پشتِ این خطِ تیره پنهان است. در این جا کیرکگور به آن «رذلِ شریفِ» عهدِ باستان اشاره می‌کند، به سقراط، همو که می‌فهمید «عالی‌ترین کاری که فرد می‌تواند در حقِ دیگری بکند این است که او را تعلیمِ آزادی دهد، یاری‌اش کند تا رویِ پایِ خودش بایستد» و این یعنی یاری‌دهنده باید خود را گمنام، نامرئی و اصلاً هیچ گرداند.

( جان دی. کاپوتو ؛ #چگونه_کیرکگور_بخوانیم؛ بخشِ ششم: نوشتن با نام‌های مستعار؛ ترجمه‌ی صالح نجفی؛ نشر نی)


@Kajhnegaristan