جدیدترین نوشته‌ها

همه هستی من ایه تاریکیست. که ترا در خود تکرار کنان. به سحرگاه شکفتن‌ها و رستن‌های ابدی خواهد برد

من در این ایه ترا آه کشیدم آه. من در این ایه ترا. به درخت و آب و آتش پیوند زدم. زندگی شاید. یک خیابان درازست که هر روز زنی با زنبیلی از آن می‌گذرد. زندگی شاید. ریسمانیست که مردی با آن خود را از شاخه می‌آویزد. زندگی شاید طفلی است که از مدرسه بر میگردد. زندگی شاید افروختن سیگاری باشد در فاصله رخوتنک دو همآغوشی. ...
  • گزارش تخلف

سلامت را نمی‌خواهند پاسخ گفت. سرها در گریبان است. کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را

نگه جز پیش پا را دید، نتواند. که ره تاریک و لغزان است. وگر دست محبت سوی کس یازی. به اکراه آورد دست از بغل بیرون. که سرما سخت سوزان است. نفس، کز گرمگاه سینه می‌آید برون، ابری شود تاریک. چو دیوار ایستد در پیش چشمانت. نفس کاین است، پس دیگر چه داری چشم. ز چشم دوستان دور یا نزدیک؟.. ...
  • گزارش تخلف