داستانهای روزنامه طنز بی قانون
مراد گفت: نه من از زنِ متقلب خوشم نمیاد. تو هر خونه یه متقلب کافیه
مراد گفت: نه من از زنِ متقلب خوشم نمیاد. تو هر خونه یه متقلب کافیه. ولی به قول تو همین که پای دختر با پدرشوهرش به کمیته انضباطی باز شده، یعنی که شجاعت تقلب تو امتحان رو داره و لااقل برای اون آقای دکتر، زن زندگیه.
میثم گفت: حالا خوبه خودتم به خاطر تقلب رفته بودی کمیته انضباطی.
مراد گفت: من اگه به سن اون مَرده برسم یا دیگه درس نمیخونم، یا بخونم دیگه تقلب نمیکنم، یا اگه تقلب کردم گیر نمیفتم... مهران چیه باز رفتی تو فکر؟ نکنه عاشق شدی؟
مهران لبخند سردی زد و گفت: من غلط کنم عاشق بشم. قبلا عاشق یه نفر بودم اما اون حتی جواب سلامم رو نمیداد.
مراد: خب تو هم جواب سلامش رو نمیدادی.
مهران: مرادجان تو که انگار از عشق و عاشقی چیزی نمیفهمی. میفهمی چی داری ميگی؟
مراد: وقتی منرو نمیشناسی اینطوری قضاوت نکن. فکر کردی فقط خودت بلدی بهت جواب سلام ندن؟
مهران برای اینکه چیزی از علاقهاش به خانم شهابی بروز ندهد، سعی کرد حرف را عوض کند و چیزی گفت که خودش اصلا و حتی یک درصد هم موافقش نبود اما مطمئن بود به خاطر وضعیت مراد و میثم، آن دو 200 درصد با آن مخالفت خواهند کرد.
-بچهها نظرتون چیه از خوابگاه بزنیم بیرون خونه بگیریم؟
-من پایهام
-آره خدایی منم پایهام...
-من خودم مخالفم
-مهم نیست. تصویب شد. خب بیخیال مشروطی و تقلب و نتیجه کمیته انضباطی و هر چی که هست. از همین فردا بریم دنبال خونه بگردیم؟
ادامه دارد...
🔻🔻🔻
روزنامه طنز بی قانون (ضمیمه طنز روزنامه قانون)
👇👇👇
@bighanooon
@DastanBighanoon