داستانهای روزنامه طنز بی قانون
✅ الیور توییست در ایران. مهرشاد مرتضوی | بی قانون
✅ الیور توییست در ایران
مهرشاد مرتضوی | بی قانون
@bighanooon
@DastanBighanoon
الیور توییست بعد از فرار از یتیمخانه وحشتناکی که دوران کودکیاش را در آن گذرانده بود و کتکهای زیادی از آقای بامبل، صاحب یتیمخانه خورده بود، به ایران رسید. او شبها داخل کارتن میخوابید و از اضافه غذاهایی که دیگران دور انداخته بودند میخورد. البته مقدار غذاهای دور ریخته شده از غذاهای مصرفی خود مردم بیشتر بود و الیور زندگی خوبی را میگذراند. کم کم فهمید هیچ شغل شرافتمندانهای به اندازه گدایی سود ندارد. پس سر یکی از چهارراهها ایستاد و روزی 200 هزار تومان درآورد.
اما بعد از مدتی، مدیر گدایان آن چهارراه از او درصد خواست و سپس دستور داد جایش را عوض کند. الیور ناراحت و تنها سر یک چهارراه متروکه رفت که کسی از آنجا رد نمیشد. ولی از بخت بدش، دو سه روز بعد ماموران شهرداری به اسم مبارزه با کار کودکان، با او مبارزه کردند و او را انداختند پشت نیسان و با خود بردند.
چندوقتی در بازداشت بود تا مسئولان دیدند نان مفت دادن به یک پسر بیکسوکار (آن هم اجنبی) نمیصرفد، پس الیور را مجددا در دامن طبیعت رها کردند.
الیور دوباره به کارتن خوابی روي آورد. تا اینکه یک روز پسر عجیبي سراغش آمد و او را پیش شخصی به نام ع.ف. برد. ع.ف. در ظاهر مرد شریفي بود، اما باطنی پلید داشت و کودکان را به جیببری وامیداشت. او همیشه میگفت: «الان دو تا جیب نمیتونین بزنین، فردا چطور میخواین تو این جامعه اختلاس کنین؟» خود ع.ف. دزدیهای بزرگتری میکرد که شمردن صفرهایش از سواد الیور خارج بود. در نهایت الیور پیشرفت کرد و جیببر قهاری شد. ع.ف. هم بعد از یک جیببری سنگین، الیور را همراه خود از کشور خارج کرد و به انگلیس برد.
از بخت بد، در همان فرودگاه آقای بامبل الیور را دید و او را با خود برد و تا ابد کتک زد.
پس اگه اختلاس کنین کتکتون میزنن. دیگه نمدونیم چطوری خواهش کنیم پول ملترو نخورین!
🔻🔻🔻
روزنامه طنز بی قانون (ضمیمه طنز روزنامه قانون)
👇👇👇
@bighanooon
@DastanBighanoon