داستانهای روزنامه طنز بی قانون
✅ کنکور به زبان سخت فارسی. طیبه رسولزاده | بی قانون
✅ کنکور به زبان سخت فارسی
طیبه رسولزاده | بی قانون
@bighanooon
@DastanBighanoon
آن دوران که دانشآموزان در کنکور برای کسب رتبه بهتر و دانشگاه معتبرتر باهم رقابت میکردند گذشت. الان کارکرد جلسه کنکور تغییر کرده و به خاطر ظرفیت بالای دانشگاهها، کسی آن را جدی نمیگیرد.
تصور کن بعد از یک سال زحمت شبانه روزی و آمادگی کامل، آمدهای کنکور بدهی. همانطور که داری سوالات را میخوانی و با مداد نرمت بازی میکنی، یکهو میبینی ته سالن چند نفر مشغول برگزاری مراسم خواستگاریاند. خانواده دختر اصرار دارد که ۱۳۷۹ سکه مهر کنند ولی خانواده پسر معتقد است سکه گران شده و زیر بار بیشتر از 100 تا نمیروند. خلاصه با وساطت جناب توکلی هر دو خانواده روی ۵۰۰ سکه توافق میکنند و ضابطین کِل میکشند.
تا همه چیز آرام میشود و دوباره مشغول تست زدن میشوی، یک نفر با لباس عروس و شینیون وارد جلسه میشود. یک عده هم پشت سرش کِل میکشند و میخوانند: «قند و نبات آوردیم، دخترتونرو بردیم». برادر کوچکتر داماد جلوتر از همه در حال رقصیدن است و چند نفر هم شاباش جمع میکنند. بعد عروس روی مبل مینشیند و داماد کیک و ساندیس دهنش میگذارد. در همین لحظه یکی از ضابطین میگوید: یک مداد نرم و پاک کن از طرف مادر دوماد و همه دست میزنند. بقیه فامیل هم کادوهایشان را میدهند و موزشان را برداشته و به سمت در خروجی هدایت میشوند.
به ساعتت نگاه میکنی. دیر شده. همینطور که داری تند تند سوالات را میخوانی و جواب میدهی یکهو یک نفر را در حالیکه از شدت درد فریاد میزند روی برانکارد میآورند. خانمی هم با روپوش سفید کنارش ایستاده و میگوید: «داوطلب عزیز! نفس عمیق بکش. آفرین. همینجور تلاش کنی تا قبل از پخش دفترچه عمومی گل پسرت به دنیا اومده». با هر فریاد «تلاش كن» ماما همه به خودشان فشار میآورند تا تست بیشتری بزنند. در همین حین دوتا از ضابطین هم حوله و آب داغ آوردهاند و یکی هم کتف مادر بچه را ماساژ میدهد. اوضاع به شکلی است که فقط میتوانی بین از حال رفتن زائو تا دوباره بههوش آمدنش چندتا تست بزنی. بالاخره تلاشهای این داوطلب به ثمر مینشیند و چند دقیقه بعد از پخش دفترچه دوم بچه به دنیا میآید. بعد از این همه سر و صدا مشغول زدن سوالات عمومی هستی که داوطلبی بچه به بغل وارد میشود در حالیکه یک مرد با قیچی و نخ بخیه پشت سرش ایستاده است. با خودت میگویی دیگر طاقت شنیدن صدای ضجههای یک پسر بچه دوساله را ندارم. پس در همین لحظه تصمیم میگیری درس و کنکور و دانشگاه را رها کنی و تشکیل خانواده بدهی. چون شواهد نشان میدهد برای این کار رقابت سنگینتری در جریان است و داری از همه عقب میافتی. خدا بزرگ است. بالاخره یکی پیدا میشود جواب سوالات حسینی بای را بدهد.
🔻🔻🔻
روزنامه طنز بی قانون (ضمیمه طنز روزنامه قانون)
👇👇👇
@bighanooon
@DastanBighanoon