داستانهای روزنامه طنز بی قانون
مردی با سبیلهای صورتی. قسمت هفتم.. نویسنده این قسمت: حسام حیدری
مردی با سبیلهای صورتی
قسمت هفتم
نویسنده این قسمت: حسام حیدری
____
درست در همان لحظه که عماد و قباد سعی داشتند جنازهای که دو دستش را دور لولههای کابینت زیر سینک قفل کرده بود بیرون بکشند؛ اتوبوسِ آقای یک چشم، راننده سرویس کارخانه، مثل همیشه سر کوچه عماد توقف کرد. او از ماشین پیاده شد و با اضطراب، در خانه و پنجره عماد را دید زد. هیچ خبری نبود. دوباره سوار ماشینش شد و یک کوچه بعد جلوی در آپارتمانی توقف کرد و وارد واحدی در طبقه چهارم شد که پنجرهاش به پنجره خانه عماد مشرف بود. با دوربین دو چشمی پنجره را دید زد اما پرده کشیده بود. با سرعت برگشت و در لپتاپش نامه زیر را تایپ کرد:
از مامور ویژه عملیاتی، «محسن یکچشم»
به: سبیل اعظم، رئیس تشکلیات سری سبیل صورتیها (T3S)
موضوع: مثل همیشه، سوژه تحت نظارت، با اسم مستعار عماد مشیری تفرشی
گزارش پنج هزار و هفتصد و بیست و چهارم.
فوق محرمانه
در آخرین گزارشم به اطلاع شما رساندم که وضعیت سوژه فوقالذکر از حالت تحت کنترل خارج شده است.
از ده سال پیش که بنابر دستور مستقیمِ شما، پروژه «پنهان سازی ده سبیل صورتی مستعد در ده منطقه جهان» طراحی شد؛ بنده مسئول مستقیم این سوژه هستم (بگذریم از این که نُه همکار عملیاتی دیگرم از آن موقع به ماموریت در پاریس، آنتالیا، تایلند، جزایر قناری و ... مشغولاند و من چقدر بدشانسم)
از آن موقع تا چند روز پیش، عملیات پنهان سازی با موفقیت صد در صدی در حال انجام بود:
داروی افت حافظه که از طریق کره بادام زمینی به سوژه خورانده میشد؛ تمام گذشته وی را از خاطرش برده بود. همچنین افزودنیهای این دارو از رویش سبیل صورتی سوژه، (حتی در حد کرک) جلوگیری میکرد.
سوژه با محیط زندگی و محل کارش اخت شده بود و علاقهای برای کشف هویت خود نداشت. اوضاع به قدری آرام بود که بنابر دستور شما تصمیم گرفتیم، مامور عملیاتی 132 را که با نام مستعار قباد فعالیت میکرد از خانه خارج کنیم و صرفا با تصاویری که دوربین طراحی شده در داخل تلویزیون، برای ما ارسال میکرد وضعیت وی در خانه را تحت نظر داشته باشیم.
اما از دو شب پیش و بنا به دلایلی که هنوز برای من مشخص نیست؛ به یکباره همه چیز بههم خورد. سوژه از خوردن داروی افت حافظه امتناع کرد. تلویزیون شکست و شکل لباس پوشیدن و آرایش عماد به کلی تغییر کرد.
چون احتمال برگشت حافظه (و رویش مجدد سبیل) بسیار زیاد بود، تصمیم گرفتیم از طریق مامور عملیاتی خود در کارخانه، دارو را به سوژه تزریق کنیم. اگرچه مامور عملیاتی ما موفق به انجام این کار شد اما از طرف عماد مورد حمله قرار گرفته و دست و پا بسته به خانه برده شد. هنوز خبر موثقی از حال وی در دست نیست. (چیزی که ممکن است شما را ناراحت کند این است که مامور عملیاتی ما در کارخانه به دلیل کهولت سن فراموش کرده بود که سبیل صورتیاش را بتراشد و این مسئله ممکن است شک عماد را برانگیخته باشد)
با توجه به این که از دیروز به دلیل افت سرعت اینترنت و نداشتن فیلترشکن، امکان ورودم به سامانه ارسال گزارشات فراهم نبود؛ شخصا تصمیم گرفتم که برای تحت کنترل گرفتن سوژه، مامور 132 را دوباره به محل کارش برگردانم.
منتظر دستورات راهگشای شما هستم.
در پایان خواهشمندم نسبت به درخواست وام 4 میلیونتومانی بنده نیز با عنایت بیشتری برخورد فرمائید.
با احترام
محسن یکچشم
آقای یک چشم بعد از ارسال نامه، دوباره به پشت پنجره برگشت و با دوربین خانه عماد را دید زد. این بار گوشه پرده کنار رفته بود و هالهای از دو نفر که داشتند یک نفر دیگر را روی زمین میکشیدند، مشخص بود. چند لحظه بعد قباد پشت پنجره ظاهر شد و به بهانه کشیدن پرده، انگشت شست و خنده گشادش را به آقای یک چشم نشان داد.
ادامه دارد...
@dastanbighanoon
@bighanooon