✅ داستان‌های باورنکردنی: بخت خواهر تورس را چه کسی بست؟. حسام حیدری | بی قانون

✅ داستان‌های باورنکردنی: بخت خواهر تورس را چه کسی بست؟
حسام حیدری | بی قانون
@bighanooon
@DastanBighanoon

داستان شگفت‌انگیز این شماره برای فرناندو تورس که در خیابان سی و یکم بستنی فروشی دارد و معمولا بستنی‌هایش بوی وازلین می‌دهد، اتفاق افتاده است. فرناندو این خاطره را فقط یک بار در یک جمع دوستانه در لواسانات و در حالی که سیخ جوجه را روی منقل می‌گذاشته برای رفقایش تعریف کرده و همه آن‌ها پس از شنیدن حرف‌های او، در حالی که به شدت تعجب کرده بودند، متفق‌القول گفته‌اند: «برو بابا سیرابی، قیافه‌ات به این حرفا نمیخوره».
اگرچه ما هم وقتی دقیق به چهره او نگاه می‌کنیم، می‌بینیم که قیافه‌اش به این حرف‌ها نمی‌خورد ولی به هر حال داستان را از زبان خود فرناندو بشنوید: «خانه پدر بزرگ من پر از روح بود. بعضی از آن‌ها سفید و شیری بودند ولی بعضی‌ها هم صورتی و آبی و سبز و قرمز و مشکی و بنفش بودند. روح‌ها زندگی جالبی داشتند و با هم خوش می‌گذراندند اگرچه معمولا از وضع زندگی خودشان راضی نبودند و مدام غر می‌زدند. آن‌ها همه‌جا بودند. من خودم چند بار صورت یک دختر بچه مو طلایی را پایین تختم دیدم در حالی که به من خیره شده بود و انگشت تو دماغش می‌کرد. این کار او واقعا من را به وحشت انداخته بود و هنوز هم وقتی آن شب به یادم می‌آید حرصم می‌گیرد. یادم هست آن شب که این اتفاق افتاد، تا صبح نخوابیدم و فینال جام قهرمانان را نگاه کردم. پدر و مادرم هم چند باری ارواح را دیده بودند ولی خودشان را می‌زدند به آن کوچه و به روی خودشان نمی‌آوردند تا ارواح پر رو نشوند. اما عجیب‌ترین ماجرایی که می‌خواهم برای‌تان تعریف کنم، آن اتفاقی بود که برای خواهرم افتاد. آن شب هیچ‌کس در خانه نبود و همه برای مراسم پاتختی خواهر زن داماد فیلیپ‌اینا رفته بوند تالار و هنوز برنگشته بودند. حوالی نیمه شب بود و خواهرم در اتاق خودش در طبقه آخر روی تخت دراز کشیده بود و با تلفن با «نسرین دندون خرگوشی» حرف می‌زد (این کار را به این خاطر انجام می‌داد که تعرفه موبایل آن موقع از شب کمتر است) که ناگهان پیانو طبقه اول خود به خود شروع به نواختن کرد و آهنگ زیبای: «با شیر آب بازی نکن، ببین تو مثل موش شدی» را با مهارتی مثال زدنی نواخت. خواهرم که از شنیدن این صدا به شدت وحشت کرده بود، نیم ساعت دیگر هم با نسرین حرف زد و بعد سریع تلفن را قطع کرد و از پله‌ها پایین آمد؛ ولی هیچ کس آنجا نبود. ترس همه وجود خواهرم را گرفته بود که ناگهان چهره پیرزنی را در نزدیکی شومینه دید که همه دندان‌هایش ریخته بود و دو تار موی زیر چانه‌اش انقدر بلند بود که آن‌ها را بافته بود و یک شال بلند روی سرش انداخته و مانتوی بی‌دکمه با کفش بوت پایش بود. پیرزن همین‌طور خیره خیره به خواهرم نگاه می‌کرد و برای ترسناک‌تر شدن قضیه، چشم‌هایش را گرد می‌کرد و شکلک در می‌آورد. خواهرم با دیدن چهره پیرزن چند بار جیغ زد و بعد از او پرسید: «ببخشید خانم شما صورتتون رو پیش کدوم دکتر بوتاکس کردید؟» که زن فقط خیره خیره به او نگاه کرد و کارت ویزیت دکترش را روی میز گذاشت و غیب شد.
بعدها ما فهمیدم که آن خانم روح مادربزرگ یکی از خواستگارهای خواهرم بوده که برای انجام تحقیقات محلی به خانه ما آمده بوده و قصد داشته ببیند عروسش وقتی از خواب بیدار می‌شود، بدون آرایش چه شکلی است. بعد از آن اتفاق خواهرم چند روزی از اتاقش بیرون نیامد و خودش را آنجا حبس کرد و مدام ماجرای خواستگار داشتنش را برای دوستانش تلفنی تعریف می‌کرد ولی بعد از مدتی فهمیدیم که آن پیرزن در آن شب بخت خواهر من را بسته است چون دیگر هیچ کسی برای خواستگاری به خانه ما نیامد.



آیا این داستان واقعی است؟ یا اینکه تورس آن را برای اینکه دوستانش را «ایستگاه» کند تعریف کرده است؟
«نسرین دندون خرگوشی» کیست؟ چرا ما صفحه‌اش را در اینستاگرام پیدا نمی‌کنیم؟
آیا پاتختی نصفه شب برگزار می‌شود؟ و آیا در پاتختی باید پتو و اتو و ساعت دیواری برد؟
تورس مگر پیانو دارد؟ نه بابا؟... بلد هم هست بزنه؟
اینها و بسیاری از سوالات دیگر، مسائلی است که هیچ وقت به آن‌ها پاسخ داده نشد.
🔻🔻🔻
روزنامه طنز بی قانون (ضمیمه طنز روزنامه قانون)
👇👇👇
@bighanooon
@DastanBighanoon