MissGray زندگیام را صعود میکنم... لحظههایم را میرقصم... نگاهم را تعارف میکنم... MissGray ۲۳:۱۳ ۱۳۹۷/۰۸/۱۵ بیست روز از بصره تا کربلا در راهپیمایی اربعین مرورگر شما از ویدیو پشتیبانی نمیکند. Video file ( 00:59, 5.1 MB ) دانلود و مشاهده در تلگرام MissGray ۰۹:۲۱ ۱۳۹۷/۰۸/۱۵ میگفت دلممیخواست بیای این بالا و تمام فالورات از این بالا مرقد رو ببینن! MissGray ۰۹:۱۹ ۱۳۹۷/۰۸/۱۵ توی اینستاگرام بهم پیام داد، رسیدی کربلا خبر بده!. پرسیدم چطور؟ گفت: حالا تو بیا!. بیست روز بود توی راه بودم تا برسم کربلا!. . یادم رفته بود بهش پیام بدم! اینقدر توی پیامهای اینستام گشتم و پیداش کردم و گفتم کربلام. گفت میدونم! خوش اومدی. همین!!. فردای اون روز بهم پیام داد که برم عمود هفت توی بین الحرمین و برم داخل هتل و اسمش رو به نگهبان بگم و با آسانسور برم طبقه ششم. ... MissGray ۰۰:۱۶ ۱۳۹۷/۰۸/۱۵ پیتزا در کربلا🙃 MissGray ۰۰:۱۵ ۱۳۹۷/۰۸/۱۵ توی مسیر پیاده روی از دوتا خانم پرسیدم چقدر تا شهر بعدی مونده که نمیدونستن! عوضش باهم دوست شدیم و کلی باهم گپ زدیم. اونا از خودشون گفتن که اهل ناصریهان و سال سوم شرکت میکنن و من از خودم. تعجب کرده بودندکه تنهام و توی این سن و سال هنوز ازدواج نکردم.. در حال توضیح دادن دلیل مجرد بودنم بودم که سه تا عکاس عراقی اومدن کنارمون! ازشون پرسیدم تا شهر الهندیه چقدر فاصله است که گفتن هفت کیلومتر. و همین باعث شروع ارتباط شد و بیشتر باهاشون آشنا شدم. هر سه تاشون اهل کربلا بودن و هر سه متاهل و کوچیکتر از من. یهو یکیشون، به نام رضا، فارسی حرف زد و فهمیدم ده سال ایران زندگی کرده و میخواد ماه دیگه هم بیاد ایران. شماره رد وبدل کردیم و بعد از رسیدن به کربلا دوباره دیدمشون. ... MissGray ۱۴:۵۱ ۱۳۹۷/۰۸/۱۲ زائر خسته اهل پاکستان در کربلا MissGray ۱۴:۵۰ ۱۳۹۷/۰۸/۱۲ جمع کردن موکبها بعد از اربعین MissGray ۱۴:۴۹ ۱۳۹۷/۰۸/۱۲ شهرگردی در کربلا MissGray ۱۴:۴۷ ۱۳۹۷/۰۸/۱۲ بازار میوه در کربلا MissGray ۱۴:۴۶ ۱۳۹۷/۰۸/۱۲ توک توک در کربلا MissGray ۱۴:۴۵ ۱۳۹۷/۰۸/۱۲ روزهایی که در کربلا بودم، بیخوابی زیاد کشیدم، خسته بودم، زانوهام درد میکرد و تمام بدنم کوفته بود ولی بازم دلم نمیامد خونه بمونم و استراحت کنم. به هرشکلی دوست داشتم همهجای کربلا حضور داشته باشم و قیافه آدمها، لحظهها، اشکها و دعاها رو با دوربینم ضبط کنم. سه روز در کربلا فقط شش ساعت خوابیدم که البته ضعیفم کرد و الان سرما خوردم. ولی آدمهای زیادی دیدم، همکلام شدم، عکس گرفتم، سوال پرسیدم، گوش دادم و فکر کردم. اگر بشه داستانشون رو براتون تعریف میکنم. ... MissGray ۱۴:۳۹ ۱۳۹۷/۰۸/۱۲ رسیدن به کربلا، پایان سفرم نیست و هنوز سفرم ادامه داره! ولی بخشی از سفرم به گونهای گذشت که تونستم تجربههای خوبی رو پشت سر بذارم. آدمهای زیادی رو بشناسم و حس مردم رو درک کنم …توی این سفر عراقیهای زیادی رو دیدم که فقط به یک دلیل به زائرین خدمت میکردن …آدمهای غیر ایرانی زیادی دیدم که برای دیدن بزرگترین پیادهروی دنیا اومده بودن!. آدمهایی رو دیدم که توی خونشون صندوقی داشتن برای جمع کردن پول و استفاده اون پول در این زمان و برای زائرین!!. آدمهایی رو دیدم که یک چیز بیشتر نمیخواستن و اونم شفاعت بود!!. آدمهایی رو دیدم که این پیادهروی براشون مثل تفریح بود و بعضی مثل تکلیف واحب هرساله!. از خانواده پولدار بود تا خانواده فقیر که هرچقدر در توانشون بود کمک میکردن. حتی فقط با آب، یا چایی و خرما، یا ناهار یا جوراب!!!. از بصره تا نجف که حدود ۴۵۰ کیلومتر بود پیاده رفتم و و ایرانیهای کمی رو در مسیر دیدم!! مسیر مملو بود از مردم عراقی که به هر شکلی خودشون رو میرسوندندکربلا!. ... MissGray ۱۹:۳۰ ۱۳۹۷/۰۸/۱۱ بعد از بیست روز پیادهروی … MissGray ۲۲:۴۸ ۱۳۹۷/۰۸/۱۰ پرچم کشورهای شرکت کننده در پیاده روی اربعین MissGray ۲۲:۴۷ ۱۳۹۷/۰۸/۱۰ نخلستانهای مسیر پیاده روی MissGray ۲۲:۴۵ ۱۳۹۷/۰۸/۱۰ در مسیر پیاده روی و پذیرایی از زائرین😍 MissGray ۲۲:۴۴ ۱۳۹۷/۰۸/۱۰ خونههای نوساز عراقی در مسیر پیاده روی، قراره موکب و یا مبیت باشه برای زائرین نکته جالبش اینکه عراقیا اول پنجره میذارن و بعد دیوار رو بالا میبرن!. MissGray ۲۲:۴۱ ۱۳۹۷/۰۸/۱۰ هرکس به هرشکل MissGray ۲۲:۴۰ ۱۳۹۷/۰۸/۱۰ کودکان شیطونی که عاشق عکس گرفتنن MissGray ۲۲:۳۸ ۱۳۹۷/۰۸/۱۰ کم کم داشتم به آخر پیادهروی نزدیک میشدم، حال و هوای مردم برام جالب بود! هرکس برای خودش توی یه حالی بود، بعضیا دوستانه اومده بودن. بعضیا دونفره و عشقولانه اومده بودن. بعضیا تنها. بعضیا با اهل و عیال و بچهها. فضای جالبی بود، همه یه هدف داشتن،. رسیدن به کربلا. ولی حال و هواشون فرق داشت. بکی میخندید، یکی شعر زمزمه میکرد، یکی ذکر میگفت، یکی غیبت میکرد، یکی تجارب سفرای قبلیش رو تعریف میکرد، یکی بحث طلبکی میکرد، یکی چاخانای زندگیش روتعریف میکرد!. درهرصورت هرکس به شکلی مسیر رومیرفت جلو!. ... ‹ 3 4 5 6 7 8 9 ›
MissGray ۲۳:۱۳ ۱۳۹۷/۰۸/۱۵ بیست روز از بصره تا کربلا در راهپیمایی اربعین مرورگر شما از ویدیو پشتیبانی نمیکند. Video file ( 00:59, 5.1 MB ) دانلود و مشاهده در تلگرام
MissGray ۰۹:۱۹ ۱۳۹۷/۰۸/۱۵ توی اینستاگرام بهم پیام داد، رسیدی کربلا خبر بده!. پرسیدم چطور؟ گفت: حالا تو بیا!. بیست روز بود توی راه بودم تا برسم کربلا!. . یادم رفته بود بهش پیام بدم! اینقدر توی پیامهای اینستام گشتم و پیداش کردم و گفتم کربلام. گفت میدونم! خوش اومدی. همین!!. فردای اون روز بهم پیام داد که برم عمود هفت توی بین الحرمین و برم داخل هتل و اسمش رو به نگهبان بگم و با آسانسور برم طبقه ششم. ...
MissGray ۰۰:۱۵ ۱۳۹۷/۰۸/۱۵ توی مسیر پیاده روی از دوتا خانم پرسیدم چقدر تا شهر بعدی مونده که نمیدونستن! عوضش باهم دوست شدیم و کلی باهم گپ زدیم. اونا از خودشون گفتن که اهل ناصریهان و سال سوم شرکت میکنن و من از خودم. تعجب کرده بودندکه تنهام و توی این سن و سال هنوز ازدواج نکردم.. در حال توضیح دادن دلیل مجرد بودنم بودم که سه تا عکاس عراقی اومدن کنارمون! ازشون پرسیدم تا شهر الهندیه چقدر فاصله است که گفتن هفت کیلومتر. و همین باعث شروع ارتباط شد و بیشتر باهاشون آشنا شدم. هر سه تاشون اهل کربلا بودن و هر سه متاهل و کوچیکتر از من. یهو یکیشون، به نام رضا، فارسی حرف زد و فهمیدم ده سال ایران زندگی کرده و میخواد ماه دیگه هم بیاد ایران. شماره رد وبدل کردیم و بعد از رسیدن به کربلا دوباره دیدمشون. ...
MissGray ۱۴:۴۵ ۱۳۹۷/۰۸/۱۲ روزهایی که در کربلا بودم، بیخوابی زیاد کشیدم، خسته بودم، زانوهام درد میکرد و تمام بدنم کوفته بود ولی بازم دلم نمیامد خونه بمونم و استراحت کنم. به هرشکلی دوست داشتم همهجای کربلا حضور داشته باشم و قیافه آدمها، لحظهها، اشکها و دعاها رو با دوربینم ضبط کنم. سه روز در کربلا فقط شش ساعت خوابیدم که البته ضعیفم کرد و الان سرما خوردم. ولی آدمهای زیادی دیدم، همکلام شدم، عکس گرفتم، سوال پرسیدم، گوش دادم و فکر کردم. اگر بشه داستانشون رو براتون تعریف میکنم. ...
MissGray ۱۴:۳۹ ۱۳۹۷/۰۸/۱۲ رسیدن به کربلا، پایان سفرم نیست و هنوز سفرم ادامه داره! ولی بخشی از سفرم به گونهای گذشت که تونستم تجربههای خوبی رو پشت سر بذارم. آدمهای زیادی رو بشناسم و حس مردم رو درک کنم …توی این سفر عراقیهای زیادی رو دیدم که فقط به یک دلیل به زائرین خدمت میکردن …آدمهای غیر ایرانی زیادی دیدم که برای دیدن بزرگترین پیادهروی دنیا اومده بودن!. آدمهایی رو دیدم که توی خونشون صندوقی داشتن برای جمع کردن پول و استفاده اون پول در این زمان و برای زائرین!!. آدمهایی رو دیدم که یک چیز بیشتر نمیخواستن و اونم شفاعت بود!!. آدمهایی رو دیدم که این پیادهروی براشون مثل تفریح بود و بعضی مثل تکلیف واحب هرساله!. از خانواده پولدار بود تا خانواده فقیر که هرچقدر در توانشون بود کمک میکردن. حتی فقط با آب، یا چایی و خرما، یا ناهار یا جوراب!!!. از بصره تا نجف که حدود ۴۵۰ کیلومتر بود پیاده رفتم و و ایرانیهای کمی رو در مسیر دیدم!! مسیر مملو بود از مردم عراقی که به هر شکلی خودشون رو میرسوندندکربلا!. ...
MissGray ۲۲:۴۴ ۱۳۹۷/۰۸/۱۰ خونههای نوساز عراقی در مسیر پیاده روی، قراره موکب و یا مبیت باشه برای زائرین نکته جالبش اینکه عراقیا اول پنجره میذارن و بعد دیوار رو بالا میبرن!.
MissGray ۲۲:۳۸ ۱۳۹۷/۰۸/۱۰ کم کم داشتم به آخر پیادهروی نزدیک میشدم، حال و هوای مردم برام جالب بود! هرکس برای خودش توی یه حالی بود، بعضیا دوستانه اومده بودن. بعضیا دونفره و عشقولانه اومده بودن. بعضیا تنها. بعضیا با اهل و عیال و بچهها. فضای جالبی بود، همه یه هدف داشتن،. رسیدن به کربلا. ولی حال و هواشون فرق داشت. بکی میخندید، یکی شعر زمزمه میکرد، یکی ذکر میگفت، یکی غیبت میکرد، یکی تجارب سفرای قبلیش رو تعریف میکرد، یکی بحث طلبکی میکرد، یکی چاخانای زندگیش روتعریف میکرد!. درهرصورت هرکس به شکلی مسیر رومیرفت جلو!. ...