📚 داستان‌نویسان و دوستداران داستان 📢ماتیکان‌داستان را به شیفتگان فرهنگِ ایران‌زمین معرفی کنید 📢📢محتوای مطالب، نظر نویسندگان آن است و ممکن است با دیدگاه گردانندگان ماتیکان‌داستان همسو نباشد. ارتباط با مدیر کانال @vahidhosseiniirani


📢صحبتهای مهرجویی درباره سنتوری٢

مهرجویی: ◀ساخت فیلم سنتوری ۲ کار پیچیده‌ای است و باید نزدیک به ۱۰ قطعه موسیقی برای این فیلم تنظیم و خوانده شود تا در زمان فیلمبرداری استفاده شود و در حال حاضر روی موسیقی‌های سنتوری ۲ کار می‌کنیم …◀خیلی از چاوشی رنجیدم چون او را من آوردم و برایش مجوز گرفتم. ما تولید سنتوری را ۵ ماه عقب انداختیم تا برایش مجوز بگیریم اما به جای قدردانی گفت: برای قسمت دوم ۵۰۰ میلیون بدهید! حالا یک خواننده جدید رو می‌کنم که روی چاوشی کم شود؛ یک موزیسین توانا. (منبع: کانال روزنامه ایران). ...
  • گزارش تخلف

۵۷» ‌ به باور بسیاری قدیمی‌ترین رمان انقلاب اسلامی است به قلم رضا رئیسی که بار اول در سال‌های میانی دهه ۸۰ منتشر شد …◀رضا رئیسی در

هدف ساواک فردی به نام «قامت» است که مدیر جلسه و از رهبران گروه است …◀مؤلف، در این اثر به بررسی وضعیت قشرهای مختلف مردم در آن سال‌ها پرداخته است …◀رمان «قطار ۵۷» پس از چاپ اول و دوم در سال‌های دور دیگر از سوی انتشارات سوره مهر منتشر نشد،. نویسنده پس از ویراستاری مجدد، آن را برای انتشار در اختیار انتشارات هزاره‌ققنوس قرار داد …◀انتشارات هزاره‌ققنوس چاپ جدید رمان «قطار ۵۷» را در سال ۱۳۹۳ یعنی حدود ۸ سال پس از چاپ اول برای عرضه در اختیار علاقه مندان گذاشت …◀این رمان تا کنون چهار بار تجدیدچاپ شده است … ...
  • گزارش تخلف

جاوید: مؤلف هیچ‌وقت نباید درباره‌ی نقدهایی که درباره‌ی کارش نوشته می‌شود توضیح دهد و روشنگری کند، حتی اگر منتقد کاملا بر خطا باشد

مترجم همواره باید درباره‌ی نقدهایی که درباره‌ی کارش نوشته می‌شود توضیح دهد و روشنگری کند، حتی اگر منتقد کاملا بر خطا باشد. یکی اعتبارش را از سکوت می‌گیرد و دیگری از سخن. اولی آفرینش‌گر است و دیگری صاحب‌فن. هنر باید خودش سخن بگوید و از خودش دفاع کند، اما فن نیاز به کسی دارد که ماهر باشد و بتواند در همه حال از مهارتش دفاع کند و اعتماد بیافریند. ...
  • گزارش تخلف

✒راوی رنج‌های جنوبی

شاکر: محسن شریف راوی رنج‌های جنوبی بود، مردی که روزگار و استبداد در زمان خسته‌اش کرده بود، آرمان داشت ولی انگار جبری تاریخی او را برای رسیدن به آرمانهایش نگهداشته بود تا بنویسد، روایت کند و از متن به هستی نگاه بیاندازد، سطرهای نا گفته بسیار داشت در میان واژگان نوشته و نانوشته‌اش، سطرهایی که سرشت تلخ هستی براو وارد کرده بود. شریف در امتداد تلخی این هستی موهوم قلم به دست گرفت وروایت کرد … کسانی چون او از واقعیت رویا به واقعیت زبان رسیده بودند، بی ادعا و بدون ذره‌ای مفاخره به آنچه که در دست مخاطب بود و آنچه که نمی‌گذاشتند در دست مخاطب قرار گیرد. شریف درد داشت، دردهایی که آن را بهانه عزلت و خلوت نکرد و همیشه از قابی بیرون می‌آمد که مهربانی درون آن دیده می‌شد. روزگار بر او تلخ گذشته بود اما تلخی به کام خودش بود و لبخندش را به دیگران هدیه می‌داد … شریفی که در زبان و معنا شریف بود و شریف از میان ما رفت …. یاد و نامش متبرک باد. ...
  • گزارش تخلف

نفر در قایق اگر سگ را به حساب نیاوریم. ✒ک جروم جروم. ✏شهربانو صارمی

📎نشر روزنه.. جروم ک. جروم (۱٩٢٧-۱٨۵٩)، نویسنده و طنزپرداز انگلیسی است. «سه نفر در قایق»، معروف‌ترین اثر او، ماجراهای بامزه و خنده‌دار سه نفر به همراه یک سگ است که از زندگی کسالت‌آور شهری خسته شده‌اند و فکر می‌کنند انواع و اقسام بیماری گریبان‌شان را گرفته. مهم‌ترین علامت بیماری «اکراه کلی از انجام هرگونه کار است.» مخصوصا ج. متوجه می‌شود که از کودکی کبدش مشکل داشته. اما به دلیل این‌که علم پزشکی «مثل حالا پیشرفت نکرده بود همه چیز را به حساب تنبلی می‌گذاشتند. می‌گفتند: آهای وروجک چرا از زیر کار درمی‌روی؟ و خبر نداشتند که مریض‌ام … قرص نمی‌دادند، می‌زدند توی سرم. ...
  • گزارش تخلف

آتش شمال شهر آن‌قدر بود که او بتواند حروف سردر بنایی را که در اثر بمباران ویران شده بود، بخواند

پس از خواندن نام «سنت‌هاوس» با احتیاط از پله‌ها بالا رفت. از یکی از پنجره‌های سمت راست زیرزمین نوری می‌تابید. لحظه‌ای ایستاد و کوشید تا پشت شیشه‌های آلوده به خاک و دود چیزی ببیند، سپس سلانه‌سلانه در جهت خلاف سایه‌اش که بالاتر بر دیوار سالمی مدام بزرگ و بزرگ‌تر می‌شد، به راه خویش ادامه داد. شبحی ضعیف با بازوان نحیف و بی‌رمق، شبحی گنده و پف‌کرده که سرش از حاشیه‌ی دیوار به‌سویی خمیده بود. بر روی خرده‌شیشه‌ها به راه خود ادامه داد و همین‌که خواست به سمت راست بپیچد ناگهان ترسید و قلبش به شدت به تپش افتاد و احساس کرد دارد می‌لرزد. طرف راست توی طاقچه‌ای تاریک کسی بی‌حرکت ایستاده بود. خواست چیزی بگوید، مثلا سلام کند. اما تپش قلب صدایش را بند آورده بود. موجود درون طاقچه چیزی شبیه یک چماق تیر در دست داشت. ...
  • گزارش تخلف