شرح قصائد خاقانی؛ بر اساس شرح برزگر خالقی کانال دیگر ما: گزینهٔ شعر معاصر @gozineyesher لینک پست اول: https://t.me/khaghanieshervani/4


قصیدهٔ۱۰..۳۷. دایه شده بر قریش و برمک. صدق و کرم تو جعفران را

🍃🍃🍂🍁🍂🍃🍃. دایه شدن: پروراندن، شیر دادن. قریش: نام قبیلهٔ معروف که پدر این قبیله نضر بن کنانه است؛ از آن جهت این قبیله را قریش نامند که گرد حرم فراهم آمدند. برمک: عنوان اجداد افراد خاندان برمکیان و آن در اصل عنوان و لقبی بود که به رئیس روحانی معبد بوداییان می‌دادند. برمک معروف پدر خالد و او پدر یحیی، وزیر مشهور هارون‌الرشید است. خاقانی سه مورد در دیوان برمک را آورده و همه جا مقصودش جد برمکیان و به خصوص جعفر برمکی است. جعفران: امام جعفر صادق (ع) و جعفر برمکی مراد است که یکی در صدق و دیگری در کرم معروفند. و یا شاید منظور از صدق جعفر، جعفر بن ابی‌طالب معروف به طیار باشد که مظهر صدق و اخلاص در دین بود …چنان‌که خاقانی در جای دیگر می‌گوید:. جعفر صادق به قول، جعفر برمک به جود. ...
  • گزارش تخلف

قصیدهٔ۱۰..۳۶. چون شاخ گوزن بر در تو. قامت شده خم غضنفران را

🍃🍃🍂🍁🍂🍃🍃. شاخ گوزن: استعاره از خم شدن و تعظیم کردن. چون شاخ گوزن بر در تو: شاید اشاره باشد به این رسم پیشینیان که شاهان بر بالای درگاه خود شاخ گوزن نصب می‌کردند که نشان‌دهندهٔ شوکت و شجاعت آن‌ها بود. غضنفران: شیران بیشه، شاید استعاره از شجاعان زمان باشد …معنی: دلاوران وقتی به درگاه تو می‌آیند، همانند شاخ گوزن خم می‌شوند و زمین را بوسه می‌دهند.. ...
  • گزارش تخلف

قصیدهٔ۱۰..۳۵. در کعبهٔ حضرت تو جبریل. دست آب دهد مجاوران را

🍃🍃🍂🍁🍂🍃🍃. کعبهٔ حضرت: اضافهٔ تشبیهی، درگاه و پیشگاه ممدوح به کعبه مانند شده است. دست‌آب: آبی که برای شستن دست و روی به کار می‌برند، آب وضو. مجاور: همسایه، در پهلو و در کنار؛ کسی که در اماکن مقدس و مشاهد متبرک مانند مکه، مدینه، نجف و کربلا اقامت گزیند …معنی: جبرئیل خدمتکار مجاوران درگاه توست.. ...
  • گزارش تخلف

قصیدهٔ۱۰..۳۴. هر هفته ز تیغ تو عطیت. هفت اقلیم است سروران را

🍃🍃🍂🍁🍂🍃🍃. عطیت: چیزی که به کسی عطا کنند، بخشش. هفت اقلیم: هفت کشور، اقالیم سبعه، بخش‌های هفت‌گانهٔ زمین طبق نظر قدما …ابوریحان بیرونی هفت کشور را به حسب تقسیم پارسیان چنین آورده است: کشور نخستین: هندوان. دوم: عرب و حبشیان. سوم: کشور مصر و شام. چهارم: کشور ایران‌شهر. پنجم: کشور صقلاب و روم. ششم: کشور ترک و یأجوج و هفتم: کشور چین و ماچین. (التفهیم، ص۱۹۶). ...
  • گزارش تخلف

قصیدهٔ۱۰..۳۱. این قطعه کنم به مدح تضمین. کاستاد منم سخنوران را

🍃🍃🍂🍁🍂🍃🍃. تضمین کردن: شفیع قرار دادن، در پناه آوردن. معنی: همان‌گونه که گشتاسب از اسفندیار برای آزادی دختران یاری گرفت، من نیز از شعر خود که در مدح توست، مدد می‌گیرم و آن را شفیع قرار می‌دهم …
  • گزارش تخلف

قصیدهٔ۱۰..۳۰. گشتاسب معونت از پسر خواست. کآورد به دست دختران را

🍃🍃🍂🍁🍂🍃🍃. ارجاسب تورانی دختر گشتاسب، همای و به‌آفرید، را اسیر کرده بود و گشتاسب به فرزند خود اسفندیار، فرمان داد که به جنگ ارجاسب رفته، خواهران خود را از قلعهٔ رویین‌دژ خلاص کند. اسفندیار با گذشتن از هفت‌خوان و تحمل رنج‌های بسیار آنان را نجات داد. این داستان در شاهنامه آمده است.. ...
  • گزارش تخلف

قصیدهٔ۱۰..۲۹. شمشیرش از آسمان مدد یافت. فتح دربند و شابران را

🍃🍃🍂🍁🍂🍃🍃. دربند: نام شهری است نزدیک شروان که عرب‌ها آن را باب‌الابواب نیز گویند. شابران: در نزهة‌القلوب آمده است: «آن را انوشیروان عادل ساخت، هوایش گرم و آبش ناگوارنده است، از توابع دربند و باب‌الابواب است. میان آن و شهر شروان بیست فرسنگ راه است … ...
  • گزارش تخلف

قصیدهٔ۱۰..۲۸. باکو به بقاش باج خواهد. خزران و‌ نی و زره‌گران را

🍃🍃🍂🍁🍂🍃🍃. خزران: رک به همین قصیده؛ بیت۲۴. نی: نام محلی است که دوبار در دیوان خاقانی همراه خزران به کار رفته است و ظاهرا نام ناحیه‌ای در خزران است …ز آب سنان بر آن نی چون شاخ خیزران. بازار آتل و نی و خزران شکستن. (دیوان خاقانی، ص۵۳۰). زره‌گران: نام ولایتی است در طرف دربند شروان … ...
  • گزارش تخلف

قصیدهٔ۱۰..۲۸. باکو به بقاش باج خواهد. خزران و‌ نی و زره‌گران را

🍃🍃🍂🍁🍂🍃🍃. خزران: رک به همین قصیده؛ بیت۲۴. نی: نام محلی است که دوبار در دیوان خاقانی همراه خزران به کار رفته است و ظاهرا نام ناحیه‌ای در خزران است …ز آب سنان بر آن نی چون شاخ خیزران. بازار آتل و نی و خزران شکستنش. (دیوان خاقانی، ص۵۳۰). زره‌گران: نام ولایتی است در طرف دربند شروان … ...
  • گزارش تخلف

قصیدهٔ۱۰..۲۷. باکو‌ به دعای خیرش امروز. ماند بسطام و خاوران را

🍃🍃🍂🍁🍂🍃🍃. باکو: نام بندری در ساحل دریای خزر، بادکوبه، باکویه. بسطام: شهری است در یک فرسخی شاهرود بر سر راه شاهرود به گرگان. خاوران: خابران، نام دیگر ابیورد است که مرکز مهنه یا میهنه می‌باشد؛ در گذشته به منطقهٔ خراسان و شرق کویر لوت تا ماوراءالنهر خاوران گفته می‌شد … ...
  • گزارش تخلف

قصیدهٔ۱۰..۲۵. دریا ز کفش غریق گوهر. او گوهر تاج‌گوهران را

🍃🍃🍂🍁🍂🍃🍃. تاج‌گوهران: کسانی که تاجی از گوهر دارند، پادشاهان تاجدار. بین «کف» در معنی «کف و حباب روی آب» که در اینجا مراد نیست، با «دریا» و «غریق» ایهام تناسب و براساس کلمهٔ «گوهر» صنعت تکرار است..
  • گزارش تخلف

قصیدهٔ۱۰..۲۴. در گردن گردنان خزران. افکنده کمند خیزران را

🍃🍃🍂🍁🍂🍃🍃. گردنان: بزرگان و صاحب قدرتان و سران. خزران: نام ناحیتی است در گیلان، خزر، نام ساکنان ساحل دریای آبسکون (دریای مازندران). خیزران: نوعی از چوب و نی باشد که به خم شدن نشکند و از آن تازیانه سازند. درختی است ریشه‌دار که از ریشهٔ آن حصیر و‌ جز آن بافند و کمند سازند. بین «خزران» و «خیزران» جناس زاید و بین «گردن» و «گردنان» جناس مذیل است.. ...
  • گزارش تخلف

قصیدهٔ۱۰..۲۳. خاقان کبیر ابوالمظفر. سرجمله شده مظفران را

🍃🍃🍂🍁🍂🍃🍃. خاقان کبیر: لقب ابوالمظفر جلال‌الدین اخستان بن منوچهر، ممدوح خاقانی است که دوازده قصیده و هفت ترکیب‌بند در مدح او دارد و آغاز و انجام شهریاری او معلوم نیست؛ اما در سال ۵۶۳ ه. ق. فرمانروایی داشته و در فاصلهٔ سال‌های ۵۹۰ و ۵۹۷ ه. ق. درگذشته است. خاقانی چندین جا به لقب او اشاره کرده است. سرجمله شدن: خلاصه و برگزیده شدن … ...
  • گزارش تخلف

قصیدهٔ۱۰..۲۲. وز در دری نثارساز است. شروان‌شه صاحب‌القران را

🍃🍃🍂🍁🍂🍃🍃. در دری: اضافهٔ تشبیهی، زبان زیبا و شیرین فارسی در قدر و ارزش به مروارید ماننده شده است. دری: منصوب به در (دربار). زبان فارسی: از شعب زبان‌های ایرانی که در عهد ساسانی، به موازات پهلوی رایج بود و پس از اسلام زبان رسمی و متداول ایران گردید. گویندگان و نویسندگان ایرانی پس از اسلام بدین زبان سخن گفته و نوشته‌اند و اکنون نیز زبان رسمی ایران است. صاحب‌القران: لقبی است که به برخی از پادشاهان و امیران و وزرا می‌دادندو این عنوان از زمان غزنویان فراتر نمی‌رود و تا اواخر قاجاریه در ایران معمول بوده است؛ لقب پادشاهی بوده است که در قران دو سیاره مانند زحل و مشتری یا زهره و مشتری به دنیا آمده باشد و پادشاهی را گویند که ظفر و نصرت با وی همراه باشد.. ...
  • گزارش تخلف

قصیدهٔ۱۰..۲۰. چون جرعه فلک به خاک بوسی. خاکی شده جرعهٔ سران را

🍃🍃🍂🍁🍂🍃🍃. خاکی شده جرعهٔ سران را: اشاره است به رسم جرعه بر خاک ریختن. شاعر از این بیت وارد مدح ممدوح شده است. فلک مانند جرعه‌ای خاکبوس درگاه اوست و برای جرعه ریختن بزرگان درگاه او خاک شده است …
  • گزارش تخلف