خاقانی شروانی شرح قصائد خاقانی؛ بر اساس شرح برزگر خالقی کانال دیگر ما: گزینهٔ شعر معاصر @gozineyesher لینک پست اول: https://t.me/khaghanieshervani/4 خاقانی شروانی ۱۹:۴۰ ۱۳۹۸/۰۲/۰۸ قصیدهٔ۱۱..۶. دیدهٔ ظاهر بدوز، بارگه آنک ببین!. جوشن صورت بدر، معرکه اینک درآ! …جوشن صورت: اضافهٔ تشبیهی، زره ظاهر و لباس ریایی، از تن بیرون آوردن زره و جوشن در میدان رزم نشان شجاعت بوده است. نک: قصیدهٔ۱؛ بیت۱. معرکه: میدان کارزار … خاقانی شروانی ۱۴:۴۵ ۱۳۹۸/۰۲/۰۷ قصیدهٔ۱۱..۵. هست به معیار عشق گوهر تو کمعیار هست به بازار دل یوسف تو کمبها …معیار: میزان، وسیلهٔ سنجش، مخصوصا سنجش عیار زر و سیم. کمعیار: ناخالص و غشدار. گوهر و یوسف تو: استعاره از نقد و متاع تو که در بازار کائنات کم است. مصراع دوم اشاره است به ماجرای حضرت یوسف (ع) که برادرانش او را به بهای کم به کاروانیان فروختند. بین «معیار» و «عیار» جناس مزید و بین «معیار»، «عیار»، «بازار» و «بها» تناسب است.. ... خاقانی شروانی ۱۸:۱۷ ۱۳۹۸/۰۲/۰۳ قصیدهٔ۱۱..۴. بر سر این سر کار کی رسی ای سادهدل بر در این دار ملک کی شوی ای بینوا …دار ملک: مرکز و پایتخت و در اینجا منظور مرکز عشق است … خاقانی شروانی ۱۱:۰۰ ۱۳۹۸/۰۱/۲۶ قصیدهٔ۱۱..۳. چرخ در این کوی چیست؟ حلقهٔ درگاه راز عقل در این خطه کیست؟ شحنهٔ راه فنا. 🍃🍃🍂🍁🍂🍃🍃. در این کوی، در این خطه: در کوی و سرزمین عشق. حلقهٔ درگاه راز: حلقهٔ آستانه و پیشگاه سر عشق. شحنهٔ راه فنا: حاکم وداروغهٔ راه محو و بیخودی … خاقانی شروانی ۱۱:۱۷ ۱۳۹۸/۰۱/۲۵ قصیدهٔ۱۱..۲. ما و شما را به نقد بیخودیی درخور است. زآن که نگنجد در او هستی ما و شما 🍃🍃🍂🍁🍂🍃🍃. به نقد: نقدا، در حال و همین لحظه. بیخودی: مقام سکر و وله، از خود بیخود شدن، ترک خودخواهی و هوا و هوس. درخور: شایسته و سزاوار. او: مرجع ضمیرش عشق در بیت قبل است … خاقانی شروانی ۱۹:۱۵ ۱۳۹۸/۰۱/۲۴ قصیدهٔ۱۱.. در صفت عشق و مدح خواجه ناصرالدین ابراهیم..۱. عشق بیفشرد پای بر نمط کبریا برد به دست نخست هستی ما را ز ما. 🍃🍃🍂🍁🍂🍃🍃. امام ناصرالدین ابواسحق ابراهیم باکویی از دانشمندان معاصر خاقانی که چند قصیده در مدح او و یک قصیده در مرثیهٔ او دارد؛ همچنین یکی از نامههای خاقانی خطاب به اوست که در آغاز نامه او را ظهیرالاسلام، فاروق الفرق و علامة المشرقین لقب داده است.. پای فشردن: پافشاری کردن، ایستادن، استوار بودن. نمط: روش و طریقه، بساط و فرش، بساط و نطع شطرنج و صفحهٔ نرد که در این بیت به قرینهٔ «برد به دست نخست» شاید به معنی اخیر است. نمط کبریا: بساط عظمت و بزرگی …خاقانی در جای دیگر گفته است:. طاقپذیر است عشق، جفت نخواهد حریف. بر نمط عشق اگر پای نهی، طاق نه. (دیوان خاقانی، ص۶۵۹). ... خاقانی شروانی ۰۹:۵۹ ۱۳۹۸/۰۱/۲۳ قصیدهٔ۱۰..۷۸. در جنت مجلست چراگاه. آهوحرکات احوران را..۷۹ بزمت فلک و سرات منزل. ماهان ستارهزیوران را. 🍃🍃🍂🍁🍂🍃🍃. آهوحرکات: کسی که رفتار و حرکاتش مثل آهو زیبا باشد. احوران: سیاه چشمان. ماهان ستارهزیور: استعاره از زیبارویانی که زیور آنها از ستاره است. …*** پایان قصیدهٔ دهم. ... خاقانی شروانی ۱۶:۱۴ ۱۳۹۸/۰۱/۲۲ قصیدهٔ۱۰..۷۷. تا حشر فذالک بقا باد. توقیع تو دادگستران را! 🍃🍃🍂🍁🍂🍃🍃. فذالک: باقی و بقیه چیزی، نتیجه و خلاصه. توقیع: فرمان و دستخط … خاقانی شروانی ۰۷:۱۸ ۱۳۹۸/۰۱/۱۹ قصیدهٔ۱۰..۷۵. گر هست گهر سخن، چرا نیست. آهنگ بدو گوهرخران را؟! 🍃🍃🍂🍁🍂🍃🍃. معنی: اگر گهر سخنی هست پس چرا خریداران گوهر به آن میلی ندارند و خریدارش نیستند..۷۶. گر شادی دل ز زعفران خاست. چون رنگ غم است زعفران را؟!. 🍃🍃🍂🍁🍂🍃🍃. زعفران: گیاهی است دارای گلهایی زرد و معطر که بوی عطرش تند و طمعش تلخ میباشد. خاصیت آن تقویت و شادیافزایی و نشاطآوری و خندان ساختن آدمی است …معنی: اگر زعفران شادیآور است، چرا خودش زرد است و رنگ غم را دارد؟!. ... خاقانی شروانی ۱۷:۳۶ ۱۳۹۸/۰۱/۱۶ قصیدهٔ۱۰..۷۴. یا گاو زری که سامری ساخت. گوساله شمار زرگران را 🍃🍃🍂🍁🍂🍃🍃. سامری: مردی از پیروان موسی یا خویشاوند او و یا بر طبق برخی از روایات، خالهزادهٔ موسی که منسوب به قبیلهٔ سامره از عظمای بنیاسرائیل بود. در برخی از تفاسیر (تفسیر ابوالفتوح رازی، جلد۷؛ ص۴۸۲) او را اهل کرمان گفتهاند. قصهٔ سامری و ساختن گاو زر و به صدا درآمدن آن گوساله در تورات نیامده است؛ اما در تفاسیر چنین است: موسی برای آوردن الواح به طور سینا رفته بود و به قوم خود وعده داده بود که بعد از سی روز بازگردد؛ اما چون به فرمان الهی ده روز به آن مدت افزوده گشت، مردم گفتند موسی خلف وعده کرده است. سامری در این فرصت از جواهر خود و مردم در عرض سه روز گوسالهٔ زرینی ساخت؛ هنگامی که باد به زیر گوساله دمیده میشد، در شکم او میرفت و از گلوی او آواز گاو بیرون میآمد مردم به تماشای آن مشغول شدند و از دین برگشتند. در تفسیر ابوالفتوح رازی، جلد۷، ص۴۸۳ آمده است که چون قبطیان و خود فرعون (پیش از دعوی خدایی) در اصل گاوپرست بودند، سامری برای نقشهٔ خود گوساله را اختیار کرده بود. در آیهٔ ۸۸ سورهٔ طه به داستان سامری اشاره شده است:. فأخرج لهم عجلا جسدا له خوار فقالوا هٰذا إلٰهکم وإلٰه موسىٰ فنسی. ﭘﺲ ﺑﺮﺍ ... خاقانی شروانی ۱۸:۳۰ ۱۳۹۸/۰۱/۱۲ قصیدهٔ۱۰..۷۳. شهباز سخن به دولت تو. منقار برید نوپران را 🍃🍃🍂🍁🍂🍃🍃. شهباز سخن: استعاره از خاقانی که در سخنوری چون باز بلندپرواز و قوی است. منقار بریدن: کنایه از مغلوب کردن و خاموش ساختن. نوپران: استعاره از شاعران تازه بال و پر درآورده که در اینجا رقیبان خاقانیاند. بین «شهباز»، «منقار» و «پر» تناسب است … ... خاقانی شروانی ۱۹:۰۳ ۱۳۹۸/۰۱/۱۰ قصیدهٔ۱۰..۷۰. با لطف تو در میان نهادهست. خاقانی امید بیکران را..۷۱ کز لطف تو هم نشد گسسته. امید و بهشت کافران را.۷۲. در مدحت تو به هفت اقلیم. شش ضربه دهد سخنوران را. 🍃🍃🍂🍁🍂🍃🍃. هفت اقلیم: ابوریحان بیرونی هفت کشور برا بر حسب تقسیم پارسیان چنین آورده است:. کشور نخستین: هندوان. دوم: عرب و حبشیان. سوم: مصر و شام. ... خاقانی شروانی ۱۲:۱۱ ۱۳۹۸/۰۱/۰۹ قصیدهٔ۱۰..۶۹. نصرت که دهد به بدسگالت؟!. هرا که برافکند خران را؟! 🍃🍃🍂🍁🍂🍃🍃. هرا: گلولههای طلا و نقره که در زین و یراق اسب برای زینت به کار برند. مصراع دوم تمثیل است برای تأکید معنی مصراع اول … خاقانی شروانی ۰۱:۲۱ ۱۳۹۸/۰۱/۰۹ قصیدهٔ۱۰..۶۷. شیران شده یاوران رزمت. اقبال تو نجده یاوران را 🍃🍃🍂🍁🍂🍃🍃. نجده: قوت و دلیری ….۶۸. سیمرغ به نامه بردن فتح. میرشک برد کبوتران را. خاقانی شروانی ۰۰:۴۰ ۱۳۹۸/۰۱/۰۷ قصیدهٔ۱۰..۶۶. بسته کمر آسمان چو پیکان. ماند به درت مسخران را 🍃🍃🍂🍁🍂🍃🍃. کمر بستن: کنایه از آمادهٔ کاری شدن و برای خدمت ایستادن. پیکان: جمع پیک، قاصدان. مسخران: جمع مسخر، رام و مطیعشدگان …معنی: آسمان مانند رسولان و مطیعان آمادهٔ خدمت به توست … خاقانی شروانی ۰۰:۲۸ ۱۳۹۸/۰۱/۰۶ قصیدهٔ۱۰..۶۵. آن بیلک جبرئیلپرت. عزرائیل است جانوران را 🍃🍃🍂🍁🍂🍃🍃. بیلک: نوعی از تیر که دارای پیکان دوشاخ است؛ نوعی از پیکان که آن را مانند بیل کوچک سازند. جانوران: جانداران. بین «جبرئیل» و «عزرائیل» تناسب و بین «عزرائیل» و «جانوران» تضاد معنوی است … خاقانی شروانی ۱۵:۰۳ ۱۳۹۸/۰۱/۰۳ قصیدهٔ۱۰..۶۴. بر تیر تو پر جبرئیل است. آفت شده دیوجوهران را 🍃🍃🍂🍁🍂🍃🍃. پر جبرئیل: منظور شاهپر جبرئیل که مقدس و فرخنده است. دیوجوهران: کسانی که دارای باطن و درونی چون دیوند … خاقانی شروانی ۲۳:۵۶ ۱۳۹۸/۰۱/۰۱ قصیدهٔ۱۰..۶۳. گر زال نهاد پر سیمرغ. بر تیر هلاک صفدران را 🍃🍃🍂🍁🍂🍃🍃. زال و پر سیمرغ: تلمیحی به داستان رستم و اسفندیار که زال پر سیمرغ را در آتش نهاد و سیمرغ ظاهر شد و رستم را به درخت گز راهنمایی کرد تا از چوب درخت تیری بسازد برای نبرد با اسفندیار. در شاهنامه تنها زال پر سیمرغ را در آتش نهاد، نه بر تیر گز و این تخیل شاعرانهٔ خاقانی است که پر سیمرغ را بر تیر نهاده است. صفدران: جمع صفدر، شکنندگان و برهمزنندگان صف دشمندر روز جنگ که در اینجا کنایه از اسفندیار است … ... خاقانی شروانی ۲۱:۰۷ ۱۳۹۷/۱۲/۲۹ قصیدهٔ۱۰..۶۲. چون از مه نو زنی عطارد. مریخ هدف شود مر آن را 🍃🍃🍂🍁🍂🍃🍃. مه نو: استعاره از کمان ممدوح. عطارد: نام فارسی آن تیر است، شاعر با توجه به نام فارسی عطارد، تیر ممدوح را اراده کرده است. مریخ: جنگاور فلک. بین «مه»، «عطارد» و «مریخ» تناسب و بین «مه» و «مر» جناس مطرف است … ... خاقانی شروانی ۱۷:۱۱ ۱۳۹۷/۱۲/۲۷ قصیدهٔ۱۰..۶۰. تا ترکشت اژدهای موسی. بنمود مجوسمخبران را..۶۱ در روم ز اژدهای تیرت. زهر است نواله قیصران را. 🍃🍃🍂🍁🍂🍃🍃. ترکش: تیردان. مجوسمخبران: کسانی که باطنشان مثل کافران است، سیاهدلان. نواله: طعام و لقمه. قیصران: عنوان و لقب امپراطوران روم عموما و عنوان لقب امپراطوران روم شرقی خصوصأ …معنی: از آن هنگام که ترکش تو به سیاهدلان اژدهای موسی را نشان داد، قیصران در روم از ترس اژدهای تیر تو زهر میخورند.. ... ‹ 1 2 3 4 5 6 7 ›
خاقانی شروانی ۱۹:۴۰ ۱۳۹۸/۰۲/۰۸ قصیدهٔ۱۱..۶. دیدهٔ ظاهر بدوز، بارگه آنک ببین!. جوشن صورت بدر، معرکه اینک درآ! …جوشن صورت: اضافهٔ تشبیهی، زره ظاهر و لباس ریایی، از تن بیرون آوردن زره و جوشن در میدان رزم نشان شجاعت بوده است. نک: قصیدهٔ۱؛ بیت۱. معرکه: میدان کارزار …
خاقانی شروانی ۱۴:۴۵ ۱۳۹۸/۰۲/۰۷ قصیدهٔ۱۱..۵. هست به معیار عشق گوهر تو کمعیار هست به بازار دل یوسف تو کمبها …معیار: میزان، وسیلهٔ سنجش، مخصوصا سنجش عیار زر و سیم. کمعیار: ناخالص و غشدار. گوهر و یوسف تو: استعاره از نقد و متاع تو که در بازار کائنات کم است. مصراع دوم اشاره است به ماجرای حضرت یوسف (ع) که برادرانش او را به بهای کم به کاروانیان فروختند. بین «معیار» و «عیار» جناس مزید و بین «معیار»، «عیار»، «بازار» و «بها» تناسب است.. ...
خاقانی شروانی ۱۸:۱۷ ۱۳۹۸/۰۲/۰۳ قصیدهٔ۱۱..۴. بر سر این سر کار کی رسی ای سادهدل بر در این دار ملک کی شوی ای بینوا …دار ملک: مرکز و پایتخت و در اینجا منظور مرکز عشق است …
خاقانی شروانی ۱۱:۰۰ ۱۳۹۸/۰۱/۲۶ قصیدهٔ۱۱..۳. چرخ در این کوی چیست؟ حلقهٔ درگاه راز عقل در این خطه کیست؟ شحنهٔ راه فنا. 🍃🍃🍂🍁🍂🍃🍃. در این کوی، در این خطه: در کوی و سرزمین عشق. حلقهٔ درگاه راز: حلقهٔ آستانه و پیشگاه سر عشق. شحنهٔ راه فنا: حاکم وداروغهٔ راه محو و بیخودی …
خاقانی شروانی ۱۱:۱۷ ۱۳۹۸/۰۱/۲۵ قصیدهٔ۱۱..۲. ما و شما را به نقد بیخودیی درخور است. زآن که نگنجد در او هستی ما و شما 🍃🍃🍂🍁🍂🍃🍃. به نقد: نقدا، در حال و همین لحظه. بیخودی: مقام سکر و وله، از خود بیخود شدن، ترک خودخواهی و هوا و هوس. درخور: شایسته و سزاوار. او: مرجع ضمیرش عشق در بیت قبل است …
خاقانی شروانی ۱۹:۱۵ ۱۳۹۸/۰۱/۲۴ قصیدهٔ۱۱.. در صفت عشق و مدح خواجه ناصرالدین ابراهیم..۱. عشق بیفشرد پای بر نمط کبریا برد به دست نخست هستی ما را ز ما. 🍃🍃🍂🍁🍂🍃🍃. امام ناصرالدین ابواسحق ابراهیم باکویی از دانشمندان معاصر خاقانی که چند قصیده در مدح او و یک قصیده در مرثیهٔ او دارد؛ همچنین یکی از نامههای خاقانی خطاب به اوست که در آغاز نامه او را ظهیرالاسلام، فاروق الفرق و علامة المشرقین لقب داده است.. پای فشردن: پافشاری کردن، ایستادن، استوار بودن. نمط: روش و طریقه، بساط و فرش، بساط و نطع شطرنج و صفحهٔ نرد که در این بیت به قرینهٔ «برد به دست نخست» شاید به معنی اخیر است. نمط کبریا: بساط عظمت و بزرگی …خاقانی در جای دیگر گفته است:. طاقپذیر است عشق، جفت نخواهد حریف. بر نمط عشق اگر پای نهی، طاق نه. (دیوان خاقانی، ص۶۵۹). ...
خاقانی شروانی ۰۹:۵۹ ۱۳۹۸/۰۱/۲۳ قصیدهٔ۱۰..۷۸. در جنت مجلست چراگاه. آهوحرکات احوران را..۷۹ بزمت فلک و سرات منزل. ماهان ستارهزیوران را. 🍃🍃🍂🍁🍂🍃🍃. آهوحرکات: کسی که رفتار و حرکاتش مثل آهو زیبا باشد. احوران: سیاه چشمان. ماهان ستارهزیور: استعاره از زیبارویانی که زیور آنها از ستاره است. …*** پایان قصیدهٔ دهم. ...
خاقانی شروانی ۱۶:۱۴ ۱۳۹۸/۰۱/۲۲ قصیدهٔ۱۰..۷۷. تا حشر فذالک بقا باد. توقیع تو دادگستران را! 🍃🍃🍂🍁🍂🍃🍃. فذالک: باقی و بقیه چیزی، نتیجه و خلاصه. توقیع: فرمان و دستخط …
خاقانی شروانی ۰۷:۱۸ ۱۳۹۸/۰۱/۱۹ قصیدهٔ۱۰..۷۵. گر هست گهر سخن، چرا نیست. آهنگ بدو گوهرخران را؟! 🍃🍃🍂🍁🍂🍃🍃. معنی: اگر گهر سخنی هست پس چرا خریداران گوهر به آن میلی ندارند و خریدارش نیستند..۷۶. گر شادی دل ز زعفران خاست. چون رنگ غم است زعفران را؟!. 🍃🍃🍂🍁🍂🍃🍃. زعفران: گیاهی است دارای گلهایی زرد و معطر که بوی عطرش تند و طمعش تلخ میباشد. خاصیت آن تقویت و شادیافزایی و نشاطآوری و خندان ساختن آدمی است …معنی: اگر زعفران شادیآور است، چرا خودش زرد است و رنگ غم را دارد؟!. ...
خاقانی شروانی ۱۷:۳۶ ۱۳۹۸/۰۱/۱۶ قصیدهٔ۱۰..۷۴. یا گاو زری که سامری ساخت. گوساله شمار زرگران را 🍃🍃🍂🍁🍂🍃🍃. سامری: مردی از پیروان موسی یا خویشاوند او و یا بر طبق برخی از روایات، خالهزادهٔ موسی که منسوب به قبیلهٔ سامره از عظمای بنیاسرائیل بود. در برخی از تفاسیر (تفسیر ابوالفتوح رازی، جلد۷؛ ص۴۸۲) او را اهل کرمان گفتهاند. قصهٔ سامری و ساختن گاو زر و به صدا درآمدن آن گوساله در تورات نیامده است؛ اما در تفاسیر چنین است: موسی برای آوردن الواح به طور سینا رفته بود و به قوم خود وعده داده بود که بعد از سی روز بازگردد؛ اما چون به فرمان الهی ده روز به آن مدت افزوده گشت، مردم گفتند موسی خلف وعده کرده است. سامری در این فرصت از جواهر خود و مردم در عرض سه روز گوسالهٔ زرینی ساخت؛ هنگامی که باد به زیر گوساله دمیده میشد، در شکم او میرفت و از گلوی او آواز گاو بیرون میآمد مردم به تماشای آن مشغول شدند و از دین برگشتند. در تفسیر ابوالفتوح رازی، جلد۷، ص۴۸۳ آمده است که چون قبطیان و خود فرعون (پیش از دعوی خدایی) در اصل گاوپرست بودند، سامری برای نقشهٔ خود گوساله را اختیار کرده بود. در آیهٔ ۸۸ سورهٔ طه به داستان سامری اشاره شده است:. فأخرج لهم عجلا جسدا له خوار فقالوا هٰذا إلٰهکم وإلٰه موسىٰ فنسی. ﭘﺲ ﺑﺮﺍ ...
خاقانی شروانی ۱۸:۳۰ ۱۳۹۸/۰۱/۱۲ قصیدهٔ۱۰..۷۳. شهباز سخن به دولت تو. منقار برید نوپران را 🍃🍃🍂🍁🍂🍃🍃. شهباز سخن: استعاره از خاقانی که در سخنوری چون باز بلندپرواز و قوی است. منقار بریدن: کنایه از مغلوب کردن و خاموش ساختن. نوپران: استعاره از شاعران تازه بال و پر درآورده که در اینجا رقیبان خاقانیاند. بین «شهباز»، «منقار» و «پر» تناسب است … ...
خاقانی شروانی ۱۹:۰۳ ۱۳۹۸/۰۱/۱۰ قصیدهٔ۱۰..۷۰. با لطف تو در میان نهادهست. خاقانی امید بیکران را..۷۱ کز لطف تو هم نشد گسسته. امید و بهشت کافران را.۷۲. در مدحت تو به هفت اقلیم. شش ضربه دهد سخنوران را. 🍃🍃🍂🍁🍂🍃🍃. هفت اقلیم: ابوریحان بیرونی هفت کشور برا بر حسب تقسیم پارسیان چنین آورده است:. کشور نخستین: هندوان. دوم: عرب و حبشیان. سوم: مصر و شام. ...
خاقانی شروانی ۱۲:۱۱ ۱۳۹۸/۰۱/۰۹ قصیدهٔ۱۰..۶۹. نصرت که دهد به بدسگالت؟!. هرا که برافکند خران را؟! 🍃🍃🍂🍁🍂🍃🍃. هرا: گلولههای طلا و نقره که در زین و یراق اسب برای زینت به کار برند. مصراع دوم تمثیل است برای تأکید معنی مصراع اول …
خاقانی شروانی ۰۱:۲۱ ۱۳۹۸/۰۱/۰۹ قصیدهٔ۱۰..۶۷. شیران شده یاوران رزمت. اقبال تو نجده یاوران را 🍃🍃🍂🍁🍂🍃🍃. نجده: قوت و دلیری ….۶۸. سیمرغ به نامه بردن فتح. میرشک برد کبوتران را.
خاقانی شروانی ۰۰:۴۰ ۱۳۹۸/۰۱/۰۷ قصیدهٔ۱۰..۶۶. بسته کمر آسمان چو پیکان. ماند به درت مسخران را 🍃🍃🍂🍁🍂🍃🍃. کمر بستن: کنایه از آمادهٔ کاری شدن و برای خدمت ایستادن. پیکان: جمع پیک، قاصدان. مسخران: جمع مسخر، رام و مطیعشدگان …معنی: آسمان مانند رسولان و مطیعان آمادهٔ خدمت به توست …
خاقانی شروانی ۰۰:۲۸ ۱۳۹۸/۰۱/۰۶ قصیدهٔ۱۰..۶۵. آن بیلک جبرئیلپرت. عزرائیل است جانوران را 🍃🍃🍂🍁🍂🍃🍃. بیلک: نوعی از تیر که دارای پیکان دوشاخ است؛ نوعی از پیکان که آن را مانند بیل کوچک سازند. جانوران: جانداران. بین «جبرئیل» و «عزرائیل» تناسب و بین «عزرائیل» و «جانوران» تضاد معنوی است …
خاقانی شروانی ۱۵:۰۳ ۱۳۹۸/۰۱/۰۳ قصیدهٔ۱۰..۶۴. بر تیر تو پر جبرئیل است. آفت شده دیوجوهران را 🍃🍃🍂🍁🍂🍃🍃. پر جبرئیل: منظور شاهپر جبرئیل که مقدس و فرخنده است. دیوجوهران: کسانی که دارای باطن و درونی چون دیوند …
خاقانی شروانی ۲۳:۵۶ ۱۳۹۸/۰۱/۰۱ قصیدهٔ۱۰..۶۳. گر زال نهاد پر سیمرغ. بر تیر هلاک صفدران را 🍃🍃🍂🍁🍂🍃🍃. زال و پر سیمرغ: تلمیحی به داستان رستم و اسفندیار که زال پر سیمرغ را در آتش نهاد و سیمرغ ظاهر شد و رستم را به درخت گز راهنمایی کرد تا از چوب درخت تیری بسازد برای نبرد با اسفندیار. در شاهنامه تنها زال پر سیمرغ را در آتش نهاد، نه بر تیر گز و این تخیل شاعرانهٔ خاقانی است که پر سیمرغ را بر تیر نهاده است. صفدران: جمع صفدر، شکنندگان و برهمزنندگان صف دشمندر روز جنگ که در اینجا کنایه از اسفندیار است … ...
خاقانی شروانی ۲۱:۰۷ ۱۳۹۷/۱۲/۲۹ قصیدهٔ۱۰..۶۲. چون از مه نو زنی عطارد. مریخ هدف شود مر آن را 🍃🍃🍂🍁🍂🍃🍃. مه نو: استعاره از کمان ممدوح. عطارد: نام فارسی آن تیر است، شاعر با توجه به نام فارسی عطارد، تیر ممدوح را اراده کرده است. مریخ: جنگاور فلک. بین «مه»، «عطارد» و «مریخ» تناسب و بین «مه» و «مر» جناس مطرف است … ...
خاقانی شروانی ۱۷:۱۱ ۱۳۹۷/۱۲/۲۷ قصیدهٔ۱۰..۶۰. تا ترکشت اژدهای موسی. بنمود مجوسمخبران را..۶۱ در روم ز اژدهای تیرت. زهر است نواله قیصران را. 🍃🍃🍂🍁🍂🍃🍃. ترکش: تیردان. مجوسمخبران: کسانی که باطنشان مثل کافران است، سیاهدلان. نواله: طعام و لقمه. قیصران: عنوان و لقب امپراطوران روم عموما و عنوان لقب امپراطوران روم شرقی خصوصأ …معنی: از آن هنگام که ترکش تو به سیاهدلان اژدهای موسی را نشان داد، قیصران در روم از ترس اژدهای تیر تو زهر میخورند.. ...