شرح قصائد خاقانی؛ بر اساس شرح برزگر خالقی کانال دیگر ما: گزینهٔ شعر معاصر @gozineyesher لینک پست اول: https://t.me/khaghanieshervani/4


قصیدهٔ۱۰..۱۸. دردی و سفال مفلسان راست. صافی و صدف توانگران را

🍃🍃🍂🍁🍂🍃🍃. درد و صاف: درد، گل و لای ته شراب که شرابخواران کم‌بضاعت به بهای کم می‌نوشند و مستی آن بیشتر است. و صاف شراب پاکیزهٔ سر خم است که به درد آمیخته نباشد و توانگران آن را می‌نوشند. سفال: آن‌چه از گل پخته سازند، جام و کوزهٔ شراب گلین. صدف: نوعی جام بلورین به شکل صدف … ...
  • گزارش تخلف

قصیدهٔ۱۰..۱۵. می‌درده و مهره نه به تعجیل. این ششدرهٔ ستمگران را

🍃🍂🍁🍂🍃🍃. مهره نهادن: مهره چیدن در خانه‌های نرد برای بازی کردن. ششدر: از اصطلاحات بازی نرد است و آن حالتی است که حریف یک یا چند مهره در خانهٔ یکم داشته باشد و جلوی آن شش خانه بر او بسته باشند؛ لذا حتی اگر شش هم بیاورد، امکان حرکت مهره‌ها را ندارد. ششدرهٔ ستمگران: استعاره از دنیا و روزگار … معنی: جام باده را به گردش دربیاور و مهره را به تعجیل بچین تا با این روزگار ستمگری که همه را مغلوب خود کرده است، آمادهٔ بازی شوی … ...
  • گزارش تخلف

قصیدهٔ۱۰..۱۴. یاقوت و‌ زرش مفرح آمد. جان‌داروی درد غم‌بران را

🍃🍃🍂🍁🍂🍃🍃. مفرح: (نک به قصیدهٔ۹؛ بیت۲۶). جان‌دارو: اضافهٔ مقلوب، داروی جان. کنایه از تریاک. غم‌بر: «بر» در اینجا به معنی بردن نیست، به معنی تحمل کردن است؛ یعنی کسی که غم تحمل می‌کند. مرجع ضمیر «شین»، شراب است … ...
  • گزارش تخلف

قصیدهٔ۱۰..۱۲. نراد طرب به مهره‌بازی. از دست بنفش کرده ران را

🍃🍃🍂🍁🍂🍃🍃. نراد طرب: اضافهٔ تشبیهی، نردباز شادی و خوشی. مهره‌بازی: بازی با مهره‌های تخته نرد. بنفش کردن: کبود و سیاه کردن، اشاره است به عادت نردبازان که به هنگام طاس انداختن بر ران خود می‌کوفتند …
  • گزارش تخلف

قصیدهٔ۱۰..۱۱. از باده چو شعله در صنوبر. گلنار به کف صنوبران را

🍃🍃🍂🍁🍂🍃🍃. گلنار و صنوبران: استعاره از شراب سرخ و ساقیان و معشوقان و محبوبان بلندقامت …معنی: شعله‌ای که بر درخت صنوبر افتاده باشد، همچون شراب سرخی است که در دست معشوقان بلندبالا باشد..
  • گزارش تخلف

قصیدهٔ۱۰..۱۰. زهره به زخمه از سر نعش. در رقص کشد سه‌خواهران را

🍃🍃🍂🍁🍂🍃🍃. زهره: ستارهٔ ناهید، خنیاگر فلک، چنگ‌زن فلک. دوزخمه: دومضراب و دوضربه. نعش: در اصطلاح نجوم بنات‌النعش است. (نک به قصیدهٔ۹؛ بیت۲۴). سه‌خواهران: سه ستاره که بر طول واقع شده در صورت دب اکبر (هفت اورنگ) به دنبال نعش و سه ستاره به همین شکل در دب اصغر است که اولی را بنات‌‌النعش کبری و دومی را بنات‌النعش صغری گفته‌اند. آن‌ها را سه‌دختر و سه‌خواهر و دختر نعش یا دختران نعش هم گفته‌اند. نام هر سه عبارتند از: جون، سها و عناق (فرهنگ اصطلاحات نجومی ذیل بنات). در اینجا شکل ظاهری صورت فلکی بنات‌النعش هم می‌تواند مورد نظر شاعر باشد؛ بدین صورت که چهار ستاره در جلو به شکل مستطیل و سه ستاره به دنبال آن، تصویری از یک تشییع جنازه را نشان می‌دهد که گویی خواهران نعش پدر خود را مشایعت می‌کنند …معنی: زهره: خنیاگر فلک، با مهارتی که در نواختن دارد، می‌تواند با دو زخمه از سر نعش سه‌خواهران را به رقص آورد … ...
  • گزارش تخلف

قصیدهٔ۱۰..۹. خورشید چ کعبتین همه چشم. نظاره هلال‌منظران را

🍃🍃🍂🍁🍂🍃🍃. کعبتین: دو طاس شش پهلوی استخوانی بازی نرد که بر هر طرف آن خال‌هایی زده شده که مجموع دو طرف آن‌ها هفت می‌شود. نظاره: بیننده و تماشاگر. هلال‌منظران: خوب‌صورتان و صاحبان حسن …
  • گزارش تخلف

قصیدهٔ۱۰..۸. دستارچه بین ز برگ شمشاد. طوق غیب سمن‌بران را

🍃🍃🍂🍁🍂🍃🍃. شمشاد: درختی است همیشه سبز و چون خوش‌نما است، آن را از اقسام سرو دانند و در ادبیات فارسی شاعران به سبب باریکی و انبوهی و رنگ سبز مایل به سیاهی برگ‌هایش زلف تابدار و پیچیدهٔ معشوق را بدان تشبیه کرده‌اند. طوق: گردن‌بند و زیوری که بر گردن آویزند. غبب (غبغب): گوشت آویختهٔ زیر زنخ و چانه و آن را طوق گلو نیز گویند و در قدیم از لوازم حسن بوده است. سمن‌بران: کسانی که دارای بر و سینهٔ سفید و خوشبو هستند …شاعر در این بیت زلف سیاه دستارچه‌مانند آویخته از دو طرف صورت معشوق را به طوقی مانند کرده که بر گرد غبغبش پیچیده شده است … ...
  • گزارش تخلف

قصیدهٔ۱۰..۷. از سیم صراحی و زر می‌. دستارچه ساز دلبران را

🍃🍃🍂🍁🍂🍃🍃. سیم صراحی: جام نقره‌ای. زر می: می‌همچون زر باارزش و گران‌بها و یا ممکن است به اعتبار رنگ شراب باشد. دستارچه: دستمال و روپاک‌کن کوچک. دستارچه ساختن: کنایه از هدیه دادن و استمالت کردن، تحفه فرستادن؛ باید توجه داشت که مطربان و ساقیان در مجالس معمولا دستمال به گردن می‌انداختند که از حریر قرمز و منقش بوده و جزو آرایش و زیور آن‌ها به شمار می‌رفته است؛ و شاید دستارچه ساختن به معنی زیور و زینت دادن باشد.. ...
  • گزارش تخلف

قصیدهٔ۱۰..۶. می‌تا خط ازرق قدح کش. خط درکش زهدپروران را

🍃🍃🍂🍁🍂🍃🍃. خط ازرق: خط چهارم از خط‌های جام شراب و آن را خط سیاه نیز گویند؛ گفته‌اند: جام جمشید هفت خط موازی داشت و در مجلس بزم به هر یک از حاضران به اندازهٔ ظرفیت او تا خط معینی شراب می‌دادند. نام این هفت خط از بالا به پایین چنین است: خط جور، خط بغداد، خط بصره، خط ازرق یا سیاه یا شب، خط اشک یا رشک و خط کاسه‌گر و خط فرودینه. ادیبالممالک فراهانی این هفت خط را چنین به نظم کشیده است:. رخ برافروخت همچو آیینه. آن پری‌پیکر سمن‌سینه. پس ز بحر خفیف بازآورد. این گهرها درون گنجینه. فاعلاتن مفاعلن فعلن. ...
  • گزارش تخلف

قصیدهٔ۱۰..۵. دریا کش از آن چمانهٔ زر. کاو ماند کشتی گران را

🍃🍃🍂🍁🍂🍃🍃. کشیدن: نوشیدن. دریا کشیدن: کنایه از بسیار شراب نوشیدن. چمانهٔ زر: جام و پیالهٔ طلا، شاید همان کدو یا نیم‌کدوی زرد منقشی باشد که در آن شراب می‌نوشیدند. کشتی گران: پیاله و جام بزرگ شراب، نوعی از کاسهٔ کلان به صورت کشتی که اکثر قلندران با خود دارند و شراب و جز آن بدان نوشند … ...
  • گزارش تخلف

قصیدهٔ۱۰..۴. یکی می‌به دو گنج شایگان خر. رغم دل رایگان‌خوران را

🍃🍃🍂🍁🍂🍃🍃. یکی می: یک جام می، یک جرعه می. گنج شایگان: گنج شاهانه، گنج درخور و لایق شاه؛ به خسروپرویز هشت‌گنج به نام‌های زیر نسبت داده‌اند: ۱. گنج عروس.۲. گنج بادآورد.۳. دیبهٔ خسروی.۴. گنج افراسیاب.۵. گنج سوخته‌.۶. گنج خضرا.۷. ...
  • گزارش تخلف

قصیدهٔ۱۰..۳. بر صرع ستارگان، دم صبح. ماند نفس فسونگران را

🍃🍃🍂🍁🍂🍃🍃. صرع: در لغت به معنی به زمین افکندن و چون این بیماری صاحب خود را به زمین افکنده، نقش بر آن می‌گرداند، آن را صرع و داءالارض نامیده‌اند. در زمان باستان این مرض را بیماری کاهنی، بیماری مقدس، دیوزدگی و پری‌گرفتگی می‌خواندند و عقیده داشتند بر اثر حلول جن و شیطان و ارواح خبیث در وجود آدمی عارض می‌گردد و گاه آن را کار جادوگران می‌شمردند و در درمان آن نیز از کاهنان و جادوگران و افسونگران کمک می‌طلبیدند. (فرهنگ اصطلاحات طبی در ادب فارسی، علی اکبر باقری خلیلی). صرع ستارگان: لرزش و چشمک زدن ستارگان. دم صبح: اول صبح، سپیده‌دم، نفس صبح، شاعر دم صبح را به طبیبی مانند کرده است که با نفس خود صرع و لرزش ستاره را از بین می‌برد. لازم به ذکر است که در گذشته برای درمان بیماری صرع یا دیوزدگی از افسونگران و جادگران استفاده می‌کردند.. ...
  • گزارش تخلف

قصیدهٔ۱۰..۲. هنگام صبوح، موکب صبح. هنگامه دریده اختران را

🍃🍃🍂🍁🍂🍃🍃. صبوح: شراب خوردن صبحگاهی، پگاه و صبح زود. موکب صبح: لشکر صبح. (نک به قصیدهٔ۷؛ بیت۲). هنگامه: جمعیت و انجمن. بین «هنگام» و «هنگامه» جناس مذیل و‌ بین «صبوح» و «صبح» جناس زاید است. در اینجا طلوع آفتاب که سلطان فلک است، به عبور موکب پادشاه مانند شده است که وقتی آن موکب به حرکت درمی‌آید، جمعیت مردم به حکم فراشان دورباش‌گوی پراکنده می‌شوند … ...
  • گزارش تخلف

آغاز قصیدهٔ دهم.. تهنیت فتح روس و مدح ابوالمظفر جلال‌الدین شروانشاه اخستان بن منوچهر …۱

صبح است کمانکش اختران را. آتش‌زده آب‌پیکران را. 🍃🍃🍂🍁🍂🍃🍃. وزن: مفعول مفاعلن فعولن (بحر هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف). کمانکش: کماندار و تیرانداز، این نکته قابل ذکر است که در قدیم دو نوع تیر و کمان بوده است؛ یکی اینکه فقط با آن تیر پرتاب می‌شده است و دیگر آن‌که علاوه بر تیر شعلهٔ آتشی را برای آتش زدن با خود به همراه داشته است. آب‌پیکران: کنایه از ستارگان، اطلاق آب‌پیکران به ستارگان به مناسبت درخشندگی و شفافیت آن‌هاست؛ زیرا وقتی از زمین دیده می‌شوند، مانند آب لطیف و لرزانند و گویی موج می‌زنند. شاعر صبح را به صورت تیراندازی مانند کرده است که برای راندن اختران کمان می‌کشد و همچنین خاقانی خاموش شدن اختران را به سوخته شدن و آتش گرفتن آن‌ها تشبیه کرده است که این تشبیه در دفتر اول مثنوی بیت ۶۶ در داستان شاه و کنیزک آمده است:. چون رسید آن وعده‌گاه و روز شد. آفتاب از شرق اخترسوز شد. ...
  • گزارش تخلف