خاقانی شروانی شرح قصائد خاقانی؛ بر اساس شرح برزگر خالقی کانال دیگر ما: گزینهٔ شعر معاصر @gozineyesher لینک پست اول: https://t.me/khaghanieshervani/4 خاقانی شروانی ۰۲:۲۴ ۱۳۹۹/۰۲/۱۲ قصیدهٔ۱۱..۴۶. گفتم کامروز کیست تازهسخن در جهان؟. گفت: که خاقانی است بلبل باغ ثنا،..۴۷ مادح شیخ امام، عالم عامل که هست. ناصر دین خدای، مفتخر اولیا. تازهسخن: شاعر نوآور و بدیعپرداز. مادح: مدح کننده. عالم عامل: عملکننده به علم، عالم با عمل … خاقانی شروانی ۲۲:۳۷ ۱۳۹۹/۰۲/۱۰ خاقانی شروانی. شرح قصائد خاقانی؛ بر اساس شرح برزگر خالقی …کانال دیگر ما:. گزینهٔ شعر معاصر خاقانی شروانی ۲۲:۳۴ ۱۳۹۹/۰۲/۱۰ قصیدهٔ۱۱..۴۵. گفتم زاسرار باغ هیچ شنیدی؟ بگوی گفت: دل بلبل است در کف گل مبتلا …مبتلا: گرفتار بلا، رنجور.. خاقانی شروانی ۲۱:۲۵ ۱۳۹۹/۰۲/۰۹ قصیدهٔ۱۱..۴۴. دوش نسیم سحر بر در من حلقه زد. گفتم کآن کیست؟ گفت: قاصدیام آشنا …حلقه زدن: در کوفتن،. حلقه بر در زدن: در کوفتن و طلب فتح باب کردن، در قدیم درهای منازل دارای حلقه و چکش بود که آشنا حلقهٔ در را میکوفت و غریبه چکش را به صدا در میآورد … خاقانی شروانی ۱۳:۱۱ ۱۳۹۹/۰۲/۰۵ قصیدهٔ۱۱..۴۳. بر قد لاله قمر دوخت قباهای رش خشتک نفطی نهاد بر سر چینیقبا …رش: نوعی جامهٔ ابریشمین گرانبها. خشتک: پارچهٔ چهارگوشه زیر بغل جامه، سجاف و بغلک. نفطی: تیره و سیاه. خشتک نفطی: استعاره از داغ و سیاهی وسط لاله. چینی قبا: قبای سرخ چینی. پیشینیان ماه را صباغ و مشاطهٔ گلها میپنداشتند و معتقد بودند که رنگ سرخ گل و لاله بر اثر رنگرزی ماه است و شاید همین باور در ذهن خاقانی سبب شده است که قمر را خیاطی بپندارد که بر اندام لاله قبای ابریشمین میدوزد … ... خاقانی شروانی ۱۴:۲۰ ۱۳۹۹/۰۲/۰۲ قصیدهٔ۱۱..۴۲. دفتر گل را فلک کرد به شنگرف رنگ زرینشیرازه زد هر ورقی را جدا …دفتر گل: اضافهٔ تشبیهی، ورق و صفحهٔ گل. شنگرف: مادهای مرکب از گوگرد و جیوه که گرد سرخرنگ آن در نقاشی به کار میرود. شیرازه زدن: تهبندی و تهدوزی کتاب و دفتر. بین «دفتر»، «شیرازه» و «ورق» تناسب است … ... خاقانی شروانی ۱۴:۱۶ ۱۳۹۹/۰۲/۰۲ قصیدهٔ۱۱..۴۱. شاخ شکوفهفشان سنقرکانند خرد هر نفسی بال و پر ریختهشان از قضا …سنقرکان: سنقرهای کوچک، و سنقر مرغ شکاری کوچک از جنس چرغ است که پیوسته شاهان بدآن شکار میکنند. از قضا: از روی حکم و فرمان، از گردش روزگار …معنی: شکوفههایی که از شاخ ریخته میشود و بر زمین پراکنده میگردد، به بال و پر سنقرکان مانند شده است که به سبب گردش روزگار ریخته میشود … ... خاقانی شروانی ۱۴:۵۴ ۱۳۹۸/۱۲/۲۴ در سلسله شد دجله / یادداشتی از: دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی درباره مطلع ایوان مداین خاقانی / یادنامه دکتر رشید عیوضی / به کوشش: محمد در سلسله شد دجله....pdf (830.8 KB) دانلود و مشاهده در تلگرام خاقانی شروانی ۰۰:۱۵ ۱۳۹۸/۱۰/۰۶ قصیدۀ۱۱..۴۰. طلق روان است آب بیعمل امتحان. زر خلاص است خاک بیاثر کیمیا طلق روان: استعاره از شراب، و طلق سنگی است سفید و براق چون بر چیزی بمالند، آتش آن را نسوزد و اگر حل گردد، مثل آب شود و اکسیر گردد که در کیمیاگری به کار رود و شراب هم اکسیر باشد. امتحان: رنج و محنت. خلاص: خالص و بیغش. کیمیا: قصیدۀ۲؛ بیت ۵۹. بین «طلق روان» در معنی «اکسیر» با «کیمیا» ایهام تناسب است …معنی: با فرارسیدن بهار آب بیهیچ رنجی چون شراب مست کننده و خاک بدون کیمیاگری زر خالص گشته است … ... خاقانی شروانی ۱۲:۴۷ ۱۳۹۸/۱۰/۰۳ قصیدۀ۱۱..۳۸. یافت ز اخلاق او فرتوت فر. برد ز انصاف او فصل بهاران بها ….۳۹ نافۀ آهو شدهست ناف زمین از صبا. عقد دوپیکر شدهست پیکر باغ از هوا …نافه: کیسهای است به حجم یک نارنج که در زیر شکم جنس نر آهوی ختن در زیر پوست نزدیک عضو تناسلی حیوان قرار دارد و دارای منفذی است که از آن مادهای سیاهرنگ روغنی شکل خارج میشود که بسیار خوشبو و معطر است. به این ماده مشک گفته میشود. ناف زمین: مرکز و میان زمین، مسلمانان مکه را مرکز و عالم میدانند. عقد دوپیکر: گردنبند جوزا که مراد کلب الجبار است. نک به (قصیدۀ۴؛ بیت ۵۸). پیکر: شکل و نقش و صورت. بین «نافه» و «ناف» جناس مذیل و بین «دوپیکر» و «پیکر» جناس مزید است … ... خاقانی شروانی ۲۰:۵۹ ۱۳۹۸/۱۰/۰۲ قصیدۀ۱۱..۳۷. صدر براهیمنام، راد سلیمانجلال. خواجۀ موسیسخن، مهتر احمدسخا …صدر: بزرگ و مهتر سلیمانجلال، موسی سخن. احمدسخا: صفت مرکب، با جلال و جاه سلیمان. در سخنگویی مانند موسی کلیم الله و با جود و بخشش و کرم پیامبر اکرم (ص) … خاقانی شروانی ۱۰:۱۹ ۱۳۹۸/۰۷/۲۶ قصیدهٔ۱۱..۳۶. مویشکافم به شعر، موی شدستم ز غم لیک نگنجم همی در حرم مقتدا …موی شکافتن: کنایه از دقت و باریکاندیشی. موی شدن: کنایه از بسیار لاغر و نحیف و باریک شدن. حرم مقتدا: مراد بارگاه امام ناصرالدین ابراهیم ممدوح خاقانی است … خاقانی شروانی ۲۳:۰۰ ۱۳۹۸/۰۶/۲۱ قصیدهٔ۱۱..۳۵. صبح امید منی طاب علیک الصبوح گرچه به شبهای هجر طال علی البلا …طاب علیک الصبوح: جمله دعایی؛ یعنی خوش و خوب و پاک باد بر تو بادهٔ صبحگاهی. طال علیالبلا: دراز شد بر من مصیبت و گرفتاری … خاقانی شروانی ۱۶:۳۵ ۱۳۹۸/۰۶/۱۲ قصیدهٔ۱۱..۳۴. بر سر کوی تو من نایب خاقانیام. بو که به دیوان عشق نام برآید مرا! …بوکه: بود که، باشد که/ دیوان عشق: دفتر و جریدهٔ عشق. نام برآمدن: نامدار شدن و شهرت گرفتن نام … خاقانی شروانی ۲۲:۱۱ ۱۳۹۸/۰۶/۱۱ قصیدهٔ۱۱..۳۳. لعل تو طرف زر است بر کمر آسمان. وصل تو مهر تب است در دهن اژدها …لعل: استعاره از لب طرف زر: زر ونقره که بر کمر بندند. مهر تب: خاقانی در بسیاری از موارد مهر تب را به جای مهرهٔ تب به کار برده و به معنی مهرهای که دفع تب کند؛ «در قدیم دعانویس دعایی مینوشت، آن را در آب میانداختند تا مرکبش حل شود؛ به شربتی که به دست میآمد، مهر تب میگفتند و آن را در دفع تب نافع میدانستند.» (فرهنگ اشارات، سیروس شمیسا). از فقر ساز گلشکر عیش بدگوار. وز فقر خواه مهر تب جان ناتوان. (دیوان خاقانی؛ ص۳۰۹). در تب هجرانش افکندی و آنگه مهر تب. از ثنای خسرو صاحبقران انگیختی. (دیوان خاقانی؛ ۶۶۸). در دهان اژدها بودن: کنایه از غیرقابل دسترس بودن. ... خاقانی شروانی ۱۷:۰۳ ۱۳۹۸/۰۶/۰۸ قصیدۀ۱۱..۳۱. ای ز تو ما بیخبر، ما به تمنای تو. بس که بپیمودهایم عالم خوف و رجا....۳۲ گاه بدزدیم چشم از تو ز بیم رقیب. گه به نظر بشکنیم چشم رقیب تو را …چشم دزدیدن: دزدیده و پنهان نگاه کردن. رقیب: نگهبان و مراقب؛ کسی که مواظب معشوق است و عاشق را از او دور میکند؛ معمولاض دایۀ دختر این نقش را بر عهده داشت. و گاهی نیز عاشق و معشوق از غفلت رقیب استفاده کرده، با اشارات چشم و ابرو قول و قرار میگذاشتند و سخنان خود را با یکدیگر میگفتند. نظر: چشم زدن و چشم زخم رساندن، و آن آزار و نقصانی که از اثر نظر بد به کسی یا چیزی رسد … ... خاقانی شروانی ۰۰:۲۵ ۱۳۹۸/۰۵/۱۱ قصیدۀ۱۱..۳۰. از رخ تو کس نداد هیچ نشانی تمام وز مژه تو نکرد هیچ خدنگی خطا …خدنگ: نام درختی است که چوب آن در نهایت محکمی و صافی است و چون اکثر از چوب آن تیر سازند، بنابراین مجازا اسم تیر شده است، مطلق تیر.. معنی: کسی تو را نشناخت و همه را با تیر نگاه کشتی … ... خاقانی شروانی ۰۰:۰۸ ۱۳۹۸/۰۵/۰۸ قصیدۀ۱۱..۲۹. صد لطف از کردگار، وز لب تو یک سخن صد ستم از روزگار، وز دل تو یک جفا …معنی: یک دعا از لب تو سبب صد لطف خداست و یک نفرین تو سبب صد ستم روزگار میشود.. خاقانی شروانی ۲۲:۱۱ ۱۳۹۸/۰۵/۰۵ قصیدهٔ۱۱..۲۷. ای صفت زلف تو غارت ایمان ما. عشق جهانسوز تو بر دل ما پادشا …۲۸ بر در ایوان توست پایشکسته خرد. بر سر میدان توست دستگشاده هوا …دستگشاده: گدا و دستدراز، آزاد و رها. برای این بیت دو معنای نزدیک به هم را میتوان در نظر گرفت …معنی۱: خرد لنگ و عشق گدای درگاه توست. معنی۲: عقل در درگاه تو اسیر اسیر و بسته است؛ ولی عشق آزاد و رهاست.. ... خاقانی شروانی ۰۰:۴۰ ۱۳۹۸/۰۵/۰۵ قصیدهٔ۱۱..۲۶. حافظ اعلام شرع ناصر دین رسول کز مدد علم اوست نصرت حزب خدا …اعلام شرع: بیرقها و رایتهای شریعت و دین، نشانههای شرع و دین. حزب خدا: حزب الله، کنایه از مؤمنان و صالحان و عارفان، اشاره است به بخشی از آیهٔ ۲۲ سورهٔ مجادله: الا ان حزب الله همالمفلحون، آگاه باش که حزب خدا رستگارانند … ... ‹ 1 2 3 4 5 ›
خاقانی شروانی ۰۲:۲۴ ۱۳۹۹/۰۲/۱۲ قصیدهٔ۱۱..۴۶. گفتم کامروز کیست تازهسخن در جهان؟. گفت: که خاقانی است بلبل باغ ثنا،..۴۷ مادح شیخ امام، عالم عامل که هست. ناصر دین خدای، مفتخر اولیا. تازهسخن: شاعر نوآور و بدیعپرداز. مادح: مدح کننده. عالم عامل: عملکننده به علم، عالم با عمل …
خاقانی شروانی ۲۲:۳۷ ۱۳۹۹/۰۲/۱۰ خاقانی شروانی. شرح قصائد خاقانی؛ بر اساس شرح برزگر خالقی …کانال دیگر ما:. گزینهٔ شعر معاصر
خاقانی شروانی ۲۲:۳۴ ۱۳۹۹/۰۲/۱۰ قصیدهٔ۱۱..۴۵. گفتم زاسرار باغ هیچ شنیدی؟ بگوی گفت: دل بلبل است در کف گل مبتلا …مبتلا: گرفتار بلا، رنجور..
خاقانی شروانی ۲۱:۲۵ ۱۳۹۹/۰۲/۰۹ قصیدهٔ۱۱..۴۴. دوش نسیم سحر بر در من حلقه زد. گفتم کآن کیست؟ گفت: قاصدیام آشنا …حلقه زدن: در کوفتن،. حلقه بر در زدن: در کوفتن و طلب فتح باب کردن، در قدیم درهای منازل دارای حلقه و چکش بود که آشنا حلقهٔ در را میکوفت و غریبه چکش را به صدا در میآورد …
خاقانی شروانی ۱۳:۱۱ ۱۳۹۹/۰۲/۰۵ قصیدهٔ۱۱..۴۳. بر قد لاله قمر دوخت قباهای رش خشتک نفطی نهاد بر سر چینیقبا …رش: نوعی جامهٔ ابریشمین گرانبها. خشتک: پارچهٔ چهارگوشه زیر بغل جامه، سجاف و بغلک. نفطی: تیره و سیاه. خشتک نفطی: استعاره از داغ و سیاهی وسط لاله. چینی قبا: قبای سرخ چینی. پیشینیان ماه را صباغ و مشاطهٔ گلها میپنداشتند و معتقد بودند که رنگ سرخ گل و لاله بر اثر رنگرزی ماه است و شاید همین باور در ذهن خاقانی سبب شده است که قمر را خیاطی بپندارد که بر اندام لاله قبای ابریشمین میدوزد … ...
خاقانی شروانی ۱۴:۲۰ ۱۳۹۹/۰۲/۰۲ قصیدهٔ۱۱..۴۲. دفتر گل را فلک کرد به شنگرف رنگ زرینشیرازه زد هر ورقی را جدا …دفتر گل: اضافهٔ تشبیهی، ورق و صفحهٔ گل. شنگرف: مادهای مرکب از گوگرد و جیوه که گرد سرخرنگ آن در نقاشی به کار میرود. شیرازه زدن: تهبندی و تهدوزی کتاب و دفتر. بین «دفتر»، «شیرازه» و «ورق» تناسب است … ...
خاقانی شروانی ۱۴:۱۶ ۱۳۹۹/۰۲/۰۲ قصیدهٔ۱۱..۴۱. شاخ شکوفهفشان سنقرکانند خرد هر نفسی بال و پر ریختهشان از قضا …سنقرکان: سنقرهای کوچک، و سنقر مرغ شکاری کوچک از جنس چرغ است که پیوسته شاهان بدآن شکار میکنند. از قضا: از روی حکم و فرمان، از گردش روزگار …معنی: شکوفههایی که از شاخ ریخته میشود و بر زمین پراکنده میگردد، به بال و پر سنقرکان مانند شده است که به سبب گردش روزگار ریخته میشود … ...
خاقانی شروانی ۱۴:۵۴ ۱۳۹۸/۱۲/۲۴ در سلسله شد دجله / یادداشتی از: دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی درباره مطلع ایوان مداین خاقانی / یادنامه دکتر رشید عیوضی / به کوشش: محمد در سلسله شد دجله....pdf (830.8 KB) دانلود و مشاهده در تلگرام
خاقانی شروانی ۰۰:۱۵ ۱۳۹۸/۱۰/۰۶ قصیدۀ۱۱..۴۰. طلق روان است آب بیعمل امتحان. زر خلاص است خاک بیاثر کیمیا طلق روان: استعاره از شراب، و طلق سنگی است سفید و براق چون بر چیزی بمالند، آتش آن را نسوزد و اگر حل گردد، مثل آب شود و اکسیر گردد که در کیمیاگری به کار رود و شراب هم اکسیر باشد. امتحان: رنج و محنت. خلاص: خالص و بیغش. کیمیا: قصیدۀ۲؛ بیت ۵۹. بین «طلق روان» در معنی «اکسیر» با «کیمیا» ایهام تناسب است …معنی: با فرارسیدن بهار آب بیهیچ رنجی چون شراب مست کننده و خاک بدون کیمیاگری زر خالص گشته است … ...
خاقانی شروانی ۱۲:۴۷ ۱۳۹۸/۱۰/۰۳ قصیدۀ۱۱..۳۸. یافت ز اخلاق او فرتوت فر. برد ز انصاف او فصل بهاران بها ….۳۹ نافۀ آهو شدهست ناف زمین از صبا. عقد دوپیکر شدهست پیکر باغ از هوا …نافه: کیسهای است به حجم یک نارنج که در زیر شکم جنس نر آهوی ختن در زیر پوست نزدیک عضو تناسلی حیوان قرار دارد و دارای منفذی است که از آن مادهای سیاهرنگ روغنی شکل خارج میشود که بسیار خوشبو و معطر است. به این ماده مشک گفته میشود. ناف زمین: مرکز و میان زمین، مسلمانان مکه را مرکز و عالم میدانند. عقد دوپیکر: گردنبند جوزا که مراد کلب الجبار است. نک به (قصیدۀ۴؛ بیت ۵۸). پیکر: شکل و نقش و صورت. بین «نافه» و «ناف» جناس مذیل و بین «دوپیکر» و «پیکر» جناس مزید است … ...
خاقانی شروانی ۲۰:۵۹ ۱۳۹۸/۱۰/۰۲ قصیدۀ۱۱..۳۷. صدر براهیمنام، راد سلیمانجلال. خواجۀ موسیسخن، مهتر احمدسخا …صدر: بزرگ و مهتر سلیمانجلال، موسی سخن. احمدسخا: صفت مرکب، با جلال و جاه سلیمان. در سخنگویی مانند موسی کلیم الله و با جود و بخشش و کرم پیامبر اکرم (ص) …
خاقانی شروانی ۱۰:۱۹ ۱۳۹۸/۰۷/۲۶ قصیدهٔ۱۱..۳۶. مویشکافم به شعر، موی شدستم ز غم لیک نگنجم همی در حرم مقتدا …موی شکافتن: کنایه از دقت و باریکاندیشی. موی شدن: کنایه از بسیار لاغر و نحیف و باریک شدن. حرم مقتدا: مراد بارگاه امام ناصرالدین ابراهیم ممدوح خاقانی است …
خاقانی شروانی ۲۳:۰۰ ۱۳۹۸/۰۶/۲۱ قصیدهٔ۱۱..۳۵. صبح امید منی طاب علیک الصبوح گرچه به شبهای هجر طال علی البلا …طاب علیک الصبوح: جمله دعایی؛ یعنی خوش و خوب و پاک باد بر تو بادهٔ صبحگاهی. طال علیالبلا: دراز شد بر من مصیبت و گرفتاری …
خاقانی شروانی ۱۶:۳۵ ۱۳۹۸/۰۶/۱۲ قصیدهٔ۱۱..۳۴. بر سر کوی تو من نایب خاقانیام. بو که به دیوان عشق نام برآید مرا! …بوکه: بود که، باشد که/ دیوان عشق: دفتر و جریدهٔ عشق. نام برآمدن: نامدار شدن و شهرت گرفتن نام …
خاقانی شروانی ۲۲:۱۱ ۱۳۹۸/۰۶/۱۱ قصیدهٔ۱۱..۳۳. لعل تو طرف زر است بر کمر آسمان. وصل تو مهر تب است در دهن اژدها …لعل: استعاره از لب طرف زر: زر ونقره که بر کمر بندند. مهر تب: خاقانی در بسیاری از موارد مهر تب را به جای مهرهٔ تب به کار برده و به معنی مهرهای که دفع تب کند؛ «در قدیم دعانویس دعایی مینوشت، آن را در آب میانداختند تا مرکبش حل شود؛ به شربتی که به دست میآمد، مهر تب میگفتند و آن را در دفع تب نافع میدانستند.» (فرهنگ اشارات، سیروس شمیسا). از فقر ساز گلشکر عیش بدگوار. وز فقر خواه مهر تب جان ناتوان. (دیوان خاقانی؛ ص۳۰۹). در تب هجرانش افکندی و آنگه مهر تب. از ثنای خسرو صاحبقران انگیختی. (دیوان خاقانی؛ ۶۶۸). در دهان اژدها بودن: کنایه از غیرقابل دسترس بودن. ...
خاقانی شروانی ۱۷:۰۳ ۱۳۹۸/۰۶/۰۸ قصیدۀ۱۱..۳۱. ای ز تو ما بیخبر، ما به تمنای تو. بس که بپیمودهایم عالم خوف و رجا....۳۲ گاه بدزدیم چشم از تو ز بیم رقیب. گه به نظر بشکنیم چشم رقیب تو را …چشم دزدیدن: دزدیده و پنهان نگاه کردن. رقیب: نگهبان و مراقب؛ کسی که مواظب معشوق است و عاشق را از او دور میکند؛ معمولاض دایۀ دختر این نقش را بر عهده داشت. و گاهی نیز عاشق و معشوق از غفلت رقیب استفاده کرده، با اشارات چشم و ابرو قول و قرار میگذاشتند و سخنان خود را با یکدیگر میگفتند. نظر: چشم زدن و چشم زخم رساندن، و آن آزار و نقصانی که از اثر نظر بد به کسی یا چیزی رسد … ...
خاقانی شروانی ۰۰:۲۵ ۱۳۹۸/۰۵/۱۱ قصیدۀ۱۱..۳۰. از رخ تو کس نداد هیچ نشانی تمام وز مژه تو نکرد هیچ خدنگی خطا …خدنگ: نام درختی است که چوب آن در نهایت محکمی و صافی است و چون اکثر از چوب آن تیر سازند، بنابراین مجازا اسم تیر شده است، مطلق تیر.. معنی: کسی تو را نشناخت و همه را با تیر نگاه کشتی … ...
خاقانی شروانی ۰۰:۰۸ ۱۳۹۸/۰۵/۰۸ قصیدۀ۱۱..۲۹. صد لطف از کردگار، وز لب تو یک سخن صد ستم از روزگار، وز دل تو یک جفا …معنی: یک دعا از لب تو سبب صد لطف خداست و یک نفرین تو سبب صد ستم روزگار میشود..
خاقانی شروانی ۲۲:۱۱ ۱۳۹۸/۰۵/۰۵ قصیدهٔ۱۱..۲۷. ای صفت زلف تو غارت ایمان ما. عشق جهانسوز تو بر دل ما پادشا …۲۸ بر در ایوان توست پایشکسته خرد. بر سر میدان توست دستگشاده هوا …دستگشاده: گدا و دستدراز، آزاد و رها. برای این بیت دو معنای نزدیک به هم را میتوان در نظر گرفت …معنی۱: خرد لنگ و عشق گدای درگاه توست. معنی۲: عقل در درگاه تو اسیر اسیر و بسته است؛ ولی عشق آزاد و رهاست.. ...
خاقانی شروانی ۰۰:۴۰ ۱۳۹۸/۰۵/۰۵ قصیدهٔ۱۱..۲۶. حافظ اعلام شرع ناصر دین رسول کز مدد علم اوست نصرت حزب خدا …اعلام شرع: بیرقها و رایتهای شریعت و دین، نشانههای شرع و دین. حزب خدا: حزب الله، کنایه از مؤمنان و صالحان و عارفان، اشاره است به بخشی از آیهٔ ۲۲ سورهٔ مجادله: الا ان حزب الله همالمفلحون، آگاه باش که حزب خدا رستگارانند … ...