‍ مردگان نمى میرند.. هیچکس به پس مرگ نمی‌میرد.. مرگ از آن زندگان است و نه از آن مردگان

مرگ با مردن آدمى مى میرد. مرگ با زندگى همراه است نه با مردگى. زندگى گردونه‌ای ست بسته به یال توسن مرگ. و تازیانه‌ی سرنوشت است که مى راند. با مرگ می‌زی ایم تا آن دم که بمیریم. دمادم زندکی را می‌میرانیم و مرگ را می‌زی ایم. بخت و بهره‌ی ما مردمان را به جز این مپنداریم. سرنوشت و خدایان مارا این چنین خواستند. و هرآنچه خواستند همان شد. ...
  • گزارش تخلف

‍ ما، آری ما!. هزاران راه و چاره در دل هزاره‌ها آفریده‌ایم

فلسفش، همانا پرش به آن سوی پندار نیاکان گریزان است. فلسفش، همانا به ژرفای استوره‌ها و آیین‌ها رفتن است. فلسفش، همانا شکار آفتاب پنهان در پشت ابرهای تیره است. فلسفش، برون کشیدن پیام‌ها و آموزه‌های نیاکان،. از گلوی مغاک فراموشی است. فلسفش، همانا کوششی است. در اکنونی کردن آن گذشته‌ای،. که آبستن آینده است …خسرو یزدانی شنبه ۳ نوامبر ۲۰۱۸ فرانسه. کانال فلسفی «تکانه». ...
  • گزارش تخلف

‍ خطر جنگ، واقعی است،. ایرانیان مهر آیین به‌هوش!.. شاهین‌های مهروش ایران بالاتر از کرکسان

امریکانی-اسرائیلی-حجازی و ترک، در پروازند. از یادها نرود که مهر هرگز نمی‌خوابد. و ایران را با ده هزار چشم می‌پاید. چرا مهر نمی‌خوابد و چرا نگاهبان است. و چرا با ده هزار چشم ایران را می‌پاید؟. از برای آن است که دشمن مانند دزد و نابهنگام خواهد تاخت. زمان تازش، زمان بهنگام و آشکاری نیست. زمان تازش، زمان نهان و ویژه‌ای است. زمان تازش، زمان شبیخون است. ...
  • گزارش تخلف

«اوش بام». «اوش بام آن (هنگام) است که تیغ خورشید برآید،

هنگامی‌که روشنی خورشید پیدا و تنش ناپیدا است،. (تا) هنگامی‌که خورشید پیدا شود، که بام اوش است. او را خویشکاری بهوش داشتن مردمان است.». (بندهش، بخش یازده، ۱۷۴). جانگدازه می‌آید. استوار دژی می‌باید ساخت. از برای زمان جانگدازه، پیش از آنکه سر رسد. جمشید دژی می‌سازد در «اکنون» برای پدافند. و پاسبانی از زندگی، پیش از آنکه فاجعه سر رسد. ...
  • گزارش تخلف

«هم سخنی دو دوراندیش».. «خرد کورش»

«این آرتایکتس که به صلیب کشیده شد پدر بزرگی داشت به نام آرتمبارس که روزی پیشنهادی به پارسیان کرد و آنان نیز به نوبه خود آن را به کوروش گفتند. وچنین بود:. «ای کوروش، حال که زئوس [مهر] ما پارسیان و تو را سرور همه آدمیان کرده است و از شر آستیاگ نیز آسوده شده‌ای دیگر تردید نکن! سرزمین کنونی ماچندان بزرگ نیست و خاک آن نیز سنگلاخ و خشن است. بیا این جا را ترک کنیم و به سرزمینی حاصلخیزتر برویم. سرزمین‌های حاصلخیزتر دور و نزدیک پیرامون ما که به تصرف درآورده‌ایم بسیارند. یکی از بهترین‌ها را برگزینیم و در آن جا زندگی کنیم تا نزد جهانیان سرافرازتر باشیم. وانگهی برای قومی که فرمانروای جهان شده است این کاری بسیار طبیعی است. چه فرصتی از اکنون بهتر که بر این همه اقوام در سراسر آسیا فرمان می‌رانیم؟» کوروش از شنیدن این سخنان هیچ شگفتی نشان نداد و به پارسیان گفت بسیار خوب چنین کنید ولی این هشدار را نیز افزود که در آن صورت باید به جای فرمانروایی خود را برای فرمانبرداری آماده کنید، زیرا خاک نرم همیشه مردمانی نرم به بار می‌آورد، و هیچ سرزمینی در جهان نیست که هم محصولات نیکو به بار آورد و هم مردانی دلاور. ...
  • گزارش تخلف

‍ با دیدگان دل من، می‌بینم آن خدایان!.. در نیایش است که خود گم کرده را می‌یابیم

آدمی تنها آنگاه خود را می‌بیند و می‌یابد که. به میان خود و خویشتن اش، خدایان بنشینند. خدایان در آیین‌ها پدیدار می‌شوند. خدایان در نیایش و نیایشگاه‌ها ما را می‌نگرند،. و نگاه مارا به سوی خود می‌کشانند. و آنگاه ما،. با دیدگان دل، خدایان را می‌بینیم. وکرانمندی و خردی. و بی بنیانی مان را درمی یابیم. ...
  • گزارش تخلف

‍ «زمان تنگ است». باید دریابد که زمان تنگ است

باید دریابد که آدمی هرگز نمی‌تواند و نباید جای خدایان بنشیند. آدم به خودایستا توانایی جدایش نیک و بد را ندارد. یا باید در پناه خدایان زیست و یا جهان رانیز همراه خود به مغاک نیستی خواهیم کشاند. آری! «جایی که خدانباشد همه چیز مجاز خواهد بود.». و آنگاه تنهاپایانی که می‌توان برای آدمی پیش بینی کرد همانا، نه خودکشی قهرمانانه که بوارونه، خود زنی کهمنشانه خواهد بود.».۱۹سپتامبر ۲۰۱۷ فرانسه. کانال فلسفی «تکانه» …. ...
  • گزارش تخلف

‍ نیایش. به خدایی که نگاهبان ایران است.. به خدایی که بارآور است

به خدایی که تیر دشمن به سوی خود دشمن باز می‌گرداند. به خدایی که کوروش به او یزش می‌کند. به خدایی که برای شادی مردم، به داریوش فرمان می‌دهد. به خدایی که سرنوشت‌ها را رقم می‌زند. به همه‌ی این خدایان که آشکار و نهان در شاهنامه پدیدارند. به همه‌ی این خدایان که در ژرفای نهان ما ایرانیان، گاه خفته و گاه بیدارند. به آن شیر و آن خورشید، که نماد مهر و پیمان‌اند و به درفش ایران باز خواهند آمد. به جمشید، چهره‌ی زمینی مهر، که نوروز را آورد تا جاودانه بتوانیم خود را نو کنیم و. با خدایانمان. ...
  • گزارش تخلف

شھر در نگرش سیویلیزاسیونل و سوفیستی، خدایان و آیین ھا و استوره ھا و چکامه ھا و حماسه ھا و تراژدی ھایی از برای خود می‌آفریند تا مان

این آیین‌ها و استوره‌ها و حماسه‌ها و تراژدی‌ها و چکامه ھا، تنھا کالبدی ھمسان پیشینیان دارند ولی بی جان و بی روان اند. انسان سیویلیزه و سوفیست به ناچار برای گستراندن قدرت و ھوس خود، آن چنان باید دانش را بگسترد وبا دانش، تکنیک را به چکاد رساند که در پیآمد آن خودش نیز به بردۀ آن دگر شود. انسان فرمانبر ایزدان و سرنوشت و زیندۀ آیین، برده نبود. او ھم آسمانش چم داشت، ھم زمین و دریا و زیرزمین اش. او زندگی اش، سرنوشتش، مرگش، پس مرگش چم و معنا داشت. انسان سیویلیزاسیونل و سیویلیزه، بردۀ قدرت و تکنیک است و راه مرگ و نابودی خود و پیرامونش را ھرروز بیشتر از دیروز و کمتر از فردایش ھموار می‌سازد. نگرش سیویلیزاسیونل و سوفیستی، آدمیان را از خدایان و آیین ھا و استوره ھا جدا می‌سازد و «مردم» رابه «توده» دگر می‌کند. آدمی در دل چنین نگرشی، از نیاکان و باورھا و امیدھا و آرزوھای آنان دور شده و جدا می‌شود. در نگرش سیویلیزاسیونل ھیچ پیوند پایداری نمی‌تواند به خود ریخت دھد؛ ھیچ افقی در آن نمی‌توان جست مگر افق سود و زیان. ...
  • گزارش تخلف

«رستاخیز پیمان با ایزدمھر»

آتن، کلنی ھایش و ھرجایی که ھژمونی داشت را مانند خود می‌ساخت و رژیم سیاسی خود را به آن شھرھا تحمیل می‌کرد. امپراتوری آتن امپراتوری» سیویلیزاسیونل «(تمدنی) و ایدئولوژیک بود …چرا ایران به گونۀ سیویلیزاسیونل و ایدیولوژیک خود را نمی‌گستراند؟. به باور من، ایرانیان برپایۀ فرشاھی پیش می‌رفتند و این در چم آن است که آدمی را سنجۀ ھمه چیز نمی‌دانستند و تنھا پیاده کنندگان فرمان بخت و ایزدان بودند. سیویلیزاسیون، نگرشی سوفیستی-ارستویی است چراکه آدمی را سنجۀ ھمه چیز می‌داند. این نگرش دربارۀ جھانی است که یا دربارۀ بود و نبود خدایانش نمی‌توان اندیشید و به پاسخی دست یافت، آنچنانکه سوفیست ھا می‌پنداشتند، و یا مانند ارستو نگرشی داشت که در آن خدا در آنسوی ماه و بگونه‌ای یله دور از آدمیان است. و آدمیان در جھان زیر ماه می‌زیند و خدا نیز به کارشان کاری ندارد و آنچه آنان دارند «فرونزیس» و «تخنه» (تکنیک). و «کایروس» (زمان بھنگام) است و باید بکوشند زیر راھبری مردان ھوشمند و زمانسنج به زندگی ادامه دھند وتا آنجاکه شدنی است «توشه» (پیشامد) را مھارکنند. با راھبری که خود و دیگران را می‌پاید و زمان سنج است و بھنگام تصم ...
  • گزارش تخلف

‌ 🔆🔆🔆. برو و بگذار این نگاه تو را ببرد. تا دوزخ

برو و بگذار با تو بگوید تا بدانی. که نمی‌دانی. برو و بسوز در اشک سوزان این نگاه. تا به‌خود آیی. اکنون که رفتی و ناباورانه در ژرفای اندوه. این دو دیده،. نادیده را دیدی. و سوختی و گریستی، بیا، بیا و بگو. این چشمان زیبا از کدامین زشتی‌های دهشت‌بار. ...
  • گزارش تخلف