جدیدترین نوشته‌ها

برهنه به بستر بی‌کسی مردن، تو از یادم نمی‌روی. خاموش به رساترین شیون آدمی، تو از یادم نمی‌روی

گریبانی برای دریدن این بغض بی‌قرار، تو از یادم نمی‌روی. سفری ساده از تمام دوستت دارم تنهایی،. تو از یادم نمی‌روی. سوزنریز بی‌امان باران، بر پیچک و ارغوان،. تو از یادم نمی‌روی. تو … تو با من چه کرده‌ای که از یادم نمی‌روی؟!. تو از یادم نمیروی-سید علی صالحی-دکلمه رضا پیربادیان ...
  • گزارش تخلف

زمین را عاشقت کردی، هوا را عاشقت کردی. و هر چه بود بین این دو تا را عاشقت کردی

گلت وقتی که حاضر شد خدا لبخند زد، یعنی. ز بس زیبا شدی حتی خدا را عاشقت کردی. به خود می‌بالم از عشقت ولی همواره می‌پرسم:. چه در ما یافتی آیا که ما را عاشقت کردی؟!. نه تنها من، نه تنها او، نه تنها شاعران، حتی. غزل را، بیت‌ها را، واژه‌ها را عاشقت کردی. سپس عشق تو از واژه به قلب ساز ناخن زد. و بعد از آن دور می‌فا س لا را عاشقت کردی. به وقت خواندنت بی اختیار از بغض لبریزم. ...
  • گزارش تخلف

با همه‌ی بی سر و سامانی ام.. باز به دنبال پریشانی ام.. طاقت فرسودگی ام هیچ نیست

در پی ویران شدنی آنی ام. آمده‌ام بلکه نگاهم کنی. عاشق آن لحظه طوفانی ام. دل خوش گرمای کسی نیستم. آمده‌ام تا تو بسوزانی ام. آمده‌ام با عطش سال‌ها. تا تو کمی عشق بنوشانی ام. ماهی برگشته ز دریا شدم. تا تو بگیری و بمیرانی ام. ...
  • گزارش تخلف

مادر انسان.. وسنا پارون-شاعر یوگسلاوی (کرووات).. ترجمه: فریده حسن‏ زاده‏

منبع: کتاب شعر زنان جهان – موسسه‌ی اننتشارات نگاه …. بهتر آنکه کرمی خاکی را زاده بودی تا مرا. بهتر آنکه خرسی را در غار، یا ماری را در لانه زاده بودی،. بهتر آنکه بوسه‌ات را به سنگی بخشیده بودی تا به گونهء من. بهتر آنکه پستان‌های حیوانی مرا شیر داده بود تا سینه زنی …آه مادر! اگر پرنده‌ای به دنیا می‌آوردی. هنوز سرشار بودی از شادی مادر بودن. آنگاه که در گرمای آغوشت پناه می‌گرفت …اگر درختی به دنیا می‌آوردی،. از آوای ترانه‌ات، به سبزی میگرایید برگهایش. ...
  • گزارش تخلف

از رنجی خسته‌ام که ازآن من نیست.. بر خاکی نشسته‌ام که ازآن من نیست

با نامی زیسته‌ام که ازآن من نیست. از دردی گریسته‌ام که ازآن من نیست. از لذتی جان گرفته‌ام که ازآن من نیست. به مرگی جان می‌سپارم که ازآن من نیست …از رنجی خسته‌ام که ازآن من نیست-شاملو-دکلمه رضا پیربادیان ...
  • گزارش تخلف

دلخوشم با غزلی تازه همینم کافیست.. تو مرا باز رساندی به یقینم کافیست

قانعم بیشتر از این چه بخواهم از تو؟. گاه گاهی که کنارت بنشینم کافیست.. گله‌ای نیست من و فاصله‌ها همزادیم. گاهی از دور تو را خوب ببینم کافیست.. آسمانی تو! در آن گستره خورشیدی کن. من همین قدر که گرم است زمینم کافیست.. من همین قدر که با حال و هوایت گهگاه. برگی از باغچه‌ی شعر بچینم کافیست.. ...
  • گزارش تخلف

تو را من چشم در راهم شباهنگام.. که می‌گیرند در شاخ تلاجن سایه‌ها رنگ سیاهی

وزان دلخستگانت راست اندهی فراهم. تو را من چشم در راهم …شباهنگام، در آن دم که بر جا دره‌ها چون مرده ماران خفتگانند. در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام. گرم یادآوری یا نه، من از یادت نمی‌کاهم. تو را من چشم در راهم …. تورا من چشم در راهم -نیما یوشیج-دکلمه رضا پیربادیان ...
  • گزارش تخلف

من از عهد آدم تو را دوست دارم.. از آغاز عالم تو را دوست دارم.. چه شبها من و آسمان تا دم صبح

سرودیم نم نم: تو را دوست دارم. نه خطی! نه خالی! نه خواب و خیالی. من ای حس مبهم تو را دوست دارم. سلامی صمیمی‌تر از غم ندیدم. به اندازه غم تو را دوست دارم. بیا تا صدا از دل سنگ خیزد. بگوییم با هم: تو را دوست دارم. ...
  • گزارش تخلف

یک نامه‌ام، بدون شروع و بدون نام. امروز هم مطابق معمول ناتمام. خوش کرده‌ام کنارتو دل وا کنم کمی

همسایه‌ی همیشه‌ی ناآشنا؛ سلام. ازحال و روز خودکه بگویم، حکایتی است. یک صفحه زندگانی بی روح و کم دوام. جویای حال از قلم افتاده‌ها مباش. ایام خوش خیالی و بی حالی ات، به کام!. دردی دوا نمی‌کند از متن تشنه‌ام. چیزی شبیه یک دل در حال انهدام. در پیشگاه روشن آیینه می‌زنم. جامی به افتخار تو با باد روی بام. ...
  • گزارش تخلف

دلم گرفته، برایم بهار بفرستیدز شهر کودکیم یادگار بفرستید. دلم گرفته پدر!

روزگار با من نیستدعای خیر و صدای دوتار بفرستید. اگر چه زحمتتان می‌شود ولی این باربرای دخترک خود «قرار» بفرستید. غم از ستاره تهی کرد آسمانم راکمی ستاره‌ی دنباله دار بفرستید. به اعتبار گذشته دو خوشه‌ی لبخنددر این زمانه‌ی بی‌اعتبار بفرستید. تمام روز و شب من پر از زمستان استدلم گرفته برایم بهار بفرستید. دلم گرفته، برایم بهار بفرستید-منیژه درتومیان-دکلمه رضا پیربادیان ...
  • گزارش تخلف

آخر زنی و میشناسمت-یاسر اکبری-دکلمه رضا پیربادیان.. بانوی عصر آهنی و می‌شناسمت

جلاد خوشگل منی و می‌شناسمت. تاریک، سر به زیر، مه آلود، بی خیال. صبح عبوس لندنی و می‌شناسمت. انگار قند توی دلم آب می‌کنند. وقتی که زنگ می‌زنی و می‌شناسمت. می دانم از شکنجه من شاد می‌شوی. آخر زنی، زنی، زنی و می‌شناسمت. یک روز صبح بی که خداحافظی کنی. دل را یواش می‌کنی و می‌شناسمت ...
  • گزارش تخلف

آیدا نازنین خوب خودم …ساعت چهار یا چهارونیم است. هواداردشیری رنگ می‌شود

خوابم گرفته است اما به علت گرفتاریهای فوق العاده‌ای که دارم نمی‌توانم بخوابم. باید کارکنم. کاری که متاسفانه برای خوشبختی من و تو نیست. برای رسالت خودم هم نیست. برای انجام وظیفه هم نیست: برای هیچ چیز نیست. برای تمام کردن احمد توست. برای آن است دیگر_به قول خودت_چیزی ازاحمد برای تو باقی نگذارد …اما … بگذارباشد. اینها هم تمام می‌شود. بالاخره فردا مال ماست …مال من و تو باهم مال آیدا و احمدباهم …. ...
  • گزارش تخلف

دیوانگی زین بیشتر؟ زین بیشتر، دیوانه جان. با ما، سر دیوانگی داری اگر، دیوانه جان

در اولین دیدار هم بوی جنون آمد ز تو. وقتی نشستی اندکی نزدیک‌تر دیوانه جان. چون می‌نشستی پیش من گفتم که اینک خویش من. ای آشنا در چشم من با یک نظر دیوانه جان. گفتیم تا پایان بریم این عشق را با یک سفر. عشقی که هم آغاز شد با یک سفر دیوانه جان. کی داشته است اما جنون در کار خویش از چند و چون. قید سفر دیوانه جان! قید حضر دیوانه جان. ...
  • گزارش تخلف

این شعر را همین حالا بخوان.. وگرنه بعدها باورت نمی‌شود

هنگام سرودنش چگونه دیوانه وار عاشقت بودم …همین حالا بخوان. این شعر را که ساختار محکمی ندارد. و مثل شانه‌های تو هربار گریه می‌کنم می‌لرزد.. هربار گریه می‌کنم …و پیراهن هیچ فصلی خیس‌تر از بهاری نخواهد بود. که عاشقت شدم. لیلا کرد بچه ...
  • گزارش تخلف

تو کیستی که پراکنده در هوای منی. تنیده‌ای به وجودم ولی سوای منی.. کجای زمزمه هایم، کجای حادثه‌ای؟

کجا بجویمت ای جان، که ناکجای منی. گره زدی به نگاهت کلاف چشم مرا. به این گره زدنت هم گره گشای منی. درین هجوم سیاهی که ماه پیدا نیست. چه باکم از بیراهه؟ که روشنای منی. کسی شبیه تو درمن، مرا به دریا برد. رسیده‌ام به یقین: این که ناخدای منی. سوال کرده‌ام عمری: چرا …چرا …واینک. ...
  • گزارش تخلف

پیدا بکن یک آدم آدم‌تری را.. و شانه‌های محکم و محکم‌تری را.... آقای خوبی که دلش سنگی نباشد

معشوق‌های دوستت دارم‌تری را!!.. من را رها کن هرچه می‌خواهی تو داری. از دست خواهی داد چیز کمتری را.. با گیسوانت باد بازی کرد و رقصید. و زد رقم، آینده‌ی درهم‌تری را.. تو آخر این داستان باید بخندی. پس امتحان کن عاشق بی غم‌تری را ….. من می‌روم، آرام آرام از همه چیز. هر روز می‌بینی من مبهم‌تری را.. ...
  • گزارش تخلف