دیالوگ های ماندگار ۲۰:۲۹ ۱۳۹۴/۰۷/۱۹ : «زندگی همیشه اینقدر سخته، یا فقط وقتی بچه ای اینطوریه؟».: «همیشه اینطوریه.».. Director: [] Writer: []. ------. دیالوگهای ماندگار
دکلمه های رضا پیربادیان ۱۹:۰۱ ۱۳۹۴/۰۷/۱۹ شک ندارم یک روز.. شاید سی سال بعد از امروز.. موهای طلایی نوهات را نوازش میکنی و به شعرهای شاعری فکر میکنی. که در جوانی ات. عاشق تو بود … …. شاعری که اگر بود. هنوز هم میتوانست. موهای سپیدت را. به برفهای دست نخوردهی اولین صبح زمستان. تشبیه کند. و در چشمهای کم سو شدهات.
دکلمه های رضا پیربادیان ۱۸:۰۸ ۱۳۹۴/۰۷/۱۹ صدا کن مرا.. صدای تو خوب است.. صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است که در انتهای صمیمیت حزن میروید. در ابعاد این عصر خاموش. من از طعم تصنیف درمتن ادراک یک کوچه تنهاترم. بیا تابرایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است. و تنهایی من شبیخون حجم ترا پیش بینی نمیکرد. و خاصیت عشق این است. کسی نیست. بیا زندگی را بدزدیم آن وقت. میان دو دیدار قسمت کنیم. ...
دکلمه های رضا پیربادیان ۱۶:۱۰ ۱۳۹۴/۰۷/۱۹ خبر این است که من نیز کمی بد شدهام.. اعتراف اینکه: در این شیوه سرآمد شدهام پدرم خواست که فرزند مطیعی بشوم. شعر پیدا شد و من آنچه نباید شدهام. عشق یرخواست که شاعرتر از آنم بکند. که همان لحظهی دیدار تو شاید شدهام. شعر و عشق این سو آن سوی صراط اند که من. چشم را بسته و از واهمهاش رد شدهام. مدعی نیستم اما هنری بهتر از این؟. که همانی که کسی حدس نمیزد شدهام. مادرم شاعری و عاشقی ام را که گریست. ...
دکلمه های رضا پیربادیان ۱۶:۰۸ ۱۳۹۴/۰۷/۱۹ اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است. دنیا برای از تو نوشتن مرا کم است اکسیر من نه این که مرا شعر تازه نیست. من از تو مینویسم و این کیمیا کم است. سرشارم از خیال ولی این کفاف نیست. درشعر من حقیقت یک ماجرا کم است. تا این غرل شبیه غزلهای من شود. چیزی شبیه عطر حضور شما کم است. گاهی ترا کنار خود احساس میکنم. اما چقدر دل خوشی خوابها کم است. خون هر آن غزل که نگفتم به پای توست. ...
دکلمه های رضا پیربادیان ۱۶:۰۳ ۱۳۹۴/۰۷/۱۹ در این سرای بی کسی کسی به در نمیزند. به دشت پر ملال ما پرنده پر نمیزند یکی زشب گرفتگان چراغ بر نمیکند. کسی به کوچه سار شب در سحر نمیزند. نشستهام در انتظار این غبار بی سوار. دریغ کز شبی چنین سپیده سر نمیزند. دل خراب من دگر خرابتر نمیشود. که خنجر غمت از این خرابتر نمیزند. گذر گهی است پر ستم که اندرو به غیر غم. یکی صلای آشنا به رهگذر نمیزند. چه چشم پاسخ است از این دریچههای بستهات. ...
دیالوگ های ماندگار ۱۳:۵۷ ۱۳۹۴/۰۷/۱۹ ▫ (هیث لجر): میدونی چرا از چاقو استفاده میکنم؟ ▫تفنگها خیلی سریعن، با تفنگ نمیتونی اون حسه طرفت رو درک کنی …. ▫آخه آدما تو لحظه آخر نشون میدن که واقعا کی هستن … …💬:. ---------.
دیالوگ های ماندگار ۲۱:۱۲ ۱۳۹۴/۰۷/۱۸ ▫: «دو حالت بیشتر وجود نداره. یا من سالم میرسم زمین و یه داستان معرکه برای گفتن دارم یا تا ده دقیقهی دیگه جزغاله میشم … در هر صورت هر اتفاقی که بیافته، برام فرقی نداره … چون یه سفر معرکه در پیش دارم …». [] [۲۰۱۳] [جاذبه]. ------. دیالوگهای ماندگار
دکلمه های رضا پیربادیان ۱۷:۰۰ ۱۳۹۴/۰۷/۱۸ نه!.. کاری به کار عشق ندارم!.. من هیچ چیز و هیچ کسی را دیگر. در این زمانه دوست ندارم. انگار. این روزگار چشم ندارد من و تو را. یک روز. خوشحال و بی ملال ببیند. زیرا. هر چیزی و هر کسی را. که دوستتر بداری.
دکلمه های رضا پیربادیان ۱۵:۵۸ ۱۳۹۴/۰۷/۱۸ اجازه هست بگویم: سلام! حال شما؟. که باز وصل شود سیم اتصال شما؟ اجازه هست بگویم که باز دخترکی. نشسته بین ورقهای آس فال شما؟. سلام خوبترین اتفاق ناممکن. که آتشم زده دریاچهی خیال شما!. ببخش حضرت آقا! ولی فقط یک بار. بگو نبودن من در دل زلال شما،. به درد خورد؟ دوای جنونتان شده است؟. ...
دکلمه های رضا پیربادیان ۱۳:۳۸ ۱۳۹۴/۰۷/۱۸ در خیالات خودم در زیر بارانی که نیست.. می رسم با تو به خانه، از خیابانی که نیست می نشینی روبه رویم خستگی در میکنی. چای میریزم برایت توی فنجانی که نیست. باز میخندی و میپرسی که حالت بهتر است؟. باز میخندم که خیلی …! گرچه میدانی که نیست. شعر میخوانم برایت واژهها گل میکنند. یاس و مریم میگذارم توی گلدانی که نیست. چشم میدوزم به چشمت، می شود آیا کمی. دست هایم را بگیری بین دستانی که نیست؟. ...
دکلمه های رضا پیربادیان ۱۸:۲۷ ۱۳۹۴/۰۷/۱۷ آمد درست زیر شبستان گل نشست.. دربین آن جماعت مغرور شب پرست.. یک تکه آفتاب؟ نه! یک تکه از بهشت …. حالا درست پشت سر من نشسته است. این بیت مطلع غزلی عاشقانه نیست. این چندمین ردیف نمازی خیالی است. گلدسته اذان و منهایهایهای. الله اکبر و … انا فی کل واد … مست. سبحان من یمیت و یحیی و لا ا له. ا لا هو ا لذی ا خذ ا لعهد فی ا لست. ...
دکلمه های رضا پیربادیان ۱۸:۲۲ ۱۳۹۴/۰۷/۱۷ بغض دارد سینهام حال سه تارم خوب نیست. هرکه هستی دور باش اینجا کنارم خوب نیست صحنهی تکرار بدرود و طلاق ریل هاست. چشم خیس و کوپه و سوت قطارم خوب نیست. تا دلم این شور را از کوک سازم میرود. بین این شوریدگی «فا» ی بکارم خوب نیست. آهای تبریز من از قول مولانا بگو. بعد شمسش رونق شعر و شعارم خوب نیست. از من شاعر که پرسی مثنوی هم درد داشت. هرچه دارم شعر بود، دار و ندارم خوب نیست. حال و روزم خوب نیست، روزگارم خوب نیست. ...
دکلمه های رضا پیربادیان ۱۸:۰۹ ۱۳۹۴/۰۷/۱۷ باران میآمد. مردمان در خواب خانه. از آب رفته به جوی … سخن میگفتند، همهمهی یک عده آدمی در کوچه نمیگذاشت. لالایی آرام آسمان را آسوده بشنوم … …اصلا بگذار این ترانه. همین حوالی بوسه تمام شود!. من خستهام. میخواهم به عطر تشنهی گیسو و گریه نزدیکتر شوم،. کاری اگر نداری … برو!. ورنه نزدیکتر بیا. میخواهم ببوسمت …. به خدا من خستهام. ...
دکلمه های رضا پیربادیان ۱۲:۳۳ ۱۳۹۴/۰۷/۱۷ ده سال بعد از حال این روزام. با کافههای بی تو در گیرم. گفتم جهان بی تو ینی مرگ ده ساله رفتی و نمیمرم. ده سال بعد از حال این روزام. تو، توو آغوشه یکی خوابی. من گفتم و دکتر موافق نیست!. تو بهتر از قرصای اعصابی. ده سال بعد از حال این روزام. من چهل سالم میشه و تنهام. با حوصله قرمز سفید آبی. رنگین کمون میسازم از قرصام. ...