داستانهای بیقانون ۱۴:۵۳ ۱۳۹۷/۰۸/۲۹ ✅ مشایی از خودش آزاد شد. صفورا بیانی | بی قانون اول: آقای احمدینژاد گفته: «مشایی از خودش آزاد شد و به همین دلیل هر روز یک عطر دل انگیزی را منتشر میکند». اگر سختی زندگی به حافظه شما هم فشار آورده باید یادآور شوم که ایشان هشت سال رییسجمهور کشورمان بودهاند و اگر کپ کردهاید که چطور همچین چیزی را گفته باید خیالتان را راحت کنم که الان در دوران خوبیاش است و قبلا یک چیزهایی میگفت که در برخی روزنامهها و نشریات هم قابل چاپ نبود. اما باید دید آن عطر دلانگیر که آقای مشایی منتشر میکند چیست؟ آیا همان رایحه خوش خدمت است که هشت سال بویش دماغمان را پر کرده بود؟ آیا با توجه به سوابق درخت بودن ایشان، این عطر میتواند مربوط به گردهافشانی و این صحبتها باشد؟ آیا ایشان درخت نارنگی بوده و الان که بار داده عطر نارنگیاش زندان را پر کرده و رحیمی و بقایی در سلول بغل دستی دلشان خواسته؟. خبر دوم: بازداشت یک کمک خلبان ژاپنی به دلیل نوشیدن الکل در پروازی از لندن. این کمک خلبان ژاپنی وقتی داشت به مسافران اعلام میکرد در فاصله هزار پایی از سطح زمین قرار دارند ناگهان قارت قارت خندید و گفت: «هزارپااااا، خخخخ فکر کن هزارپااااا …» و همین مسخره بازیها ...
داستانهای بیقانون ۲۰:۰۲ ۱۳۹۷/۰۸/۲۸ ✅ خاطرات خوابگاه شماره ۸۴: داستان یک روح. طیبه رسولزاده | بی قانون.. در خوابگاه روح داشتیم این را تا روز آخری که از آنجا آمدم بیرون هیچکس قبول نکرد. با اینکه گاهی نصف شبها از صدای برخورد قابلمه با زمین در آشپزخانه بیدار میشدم یا وقتی میرفتم حمام از حمامهای بغلی صداهای عجیب و غریب میآمد یا ساعت سه نصف شب یکی انگار روی درها ناخن میکشید ولی همه سخت معتقد بودند که اینجا روح ندارد و این چرتوپرتها حاصل توهمات من است. فقط حوری این حرفها را باورمیکرد. ولی او هم انگار برایش مهم نبود. هر وقت از حضور یک روح در خوابگاه با او صحبت میکردم یک جوری حرف را عوض میکرد. اصلا از این چیزها نمیترسید. کلا دختر شجاعی بود. آن روز که طبقه اول خوابگاه آتش گرفت حوری تنها دختری بود که رفت توی دل آتش و دود و چند نفری که گیر کرده بودند را نجات داد. موهای صافی داشت که بدون آنکه شانه کند همیشه لخت و مرتب از دو طرف شانهاش آویزان بودند. ...
داستانهای بیقانون ۱۵:۲۵ ۱۳۹۷/۰۸/۲۸ ✅ دوستی عموخرسه. بهراد معینی | بی قانون دبستان ما، معلم، بچهها را اول سال در یک گروه ادد نمیکرد بنابراین برای دوست شدن با کسی باید میرفتی بهش میگفتی «با من دوست میشی؟» که البته من همان کار را هم بلد نبودم و صمیمیترین دوست دوره دبستانم بابای مدرسه بود. خیلی هم با هم خوش بودیم حتی به من جارو زدن را یاد داده بود و خودش گوشه مدرسه مینشست و سعی میکرد با نظرهای سازنده در این حرفه پیشرفت کنم. البته بعد از یک سال که من به کلاس دوم رسیده بودم فهمیدم خانمش از اینکه او با مجردهایی مثل من میگردد ناراحت است و به دوستی ما خاتمه داد. دوست بعدی من پیرمردی بود که جلوی مدرسه بستنی یخی و لواشک میفروخت. باحالترین رفیقم بود. هیچوقت نمیگذاشت حوصلهام سر برود و هروقت گوشه جوی آب نشسته بودیم تا گذر عمر را ببینم، لواشکها را به من میداد تا آنها را در همان آب بشورم. این کارش باعث میشد صبرم زیاد شود و یک وقت به لواشکها چشم بد نداشته باشم. یک روز که صحبتمان گل انداخته بود راجع به بابای مدرسه به او گفتم. یک دفعه صدایی صاف کرد و گفت: هیچ وقت با کسی که تازگی از یک رابطه بیرون آمده دوست نشو. ...
داستانهای بیقانون ۲۰:۵۹ ۱۳۹۷/۰۸/۲۷ ✅ گوشی دکمهای عشق اول و آخرم تو بودی. شاهین قدیانی | بی قانون گوشی جوری شده که هر بار گوشی آدم از دستش میافته دریچه میترال قلبش یک سانت گشادتر میشه. قدیم میرفتی تو سایت فروش آنلاین گوشی، سه تا انباری گوشی چیده بود. الان میری توی سایت، میبینی اون ته انبار، زیر تارعنکبوتها یه دونه گوشی مونده برای ۳۰۰ سال پیش، زیرشم نوشته: گوشیش عالیه. ناصرالدین شاه همیشه برای برادرش از همین کار میبرد. توی مغازه گوشی فروشی هم که میری، وقتی قیمتها رو میشنوی احساس میکنی اومدی نمایشگاه ماشین. یعنی اگر قدیم یک پولی گذاشته بودی که یک گوشی هفت هستهای با رم ۳ بگیری الان میتونی یک گوشی بگیری که اگر بخوای یک متن ساده رو اساماس کنی یه جوری برای گوشی سخته که انگار به تاج گفتی از ریاست فدراسیون فوتبال استعفا بده. اول که گوشی گرون شد کلا گرونیها حباب بود. همه منتظر نشستن که حباب بترکه منتها انگار جنسش چینی نبود. اینکه نترکید هیچی، هی بزرگتر هم شد. ...
داستانهای بیقانون ۱۴:۴۴ ۱۳۹۷/۰۸/۲۷ ✅ ۸۰ درصد مردم میخکوب صدا و سیما. وحید میرزایی | بی قانون همه کارشناسان اقتصادی و تحلیلگران نگران وضعیت اقتصادی و معیشت مردمند. همه صحبتهای مسئولان در راستای معیشت کارمندان و کارگران است و تمام توجهها معطوف کارخانهجات، کارگاهها و ادارات اما هیچکس نمیپرسد آیا در این وضعیت اقتصادی بغرنج؛ سازمان صدا و سیما چه میکند؟ کسی نمیپرسد صدا و سیما بودجه ساخت این همه برنامه متنوع و سریالهای با کیفیت را از کجا میآورد. حقیقتا صدا و سیما در این میان مظلوم واقع شده وگرنه با پول تبلیغ روغن نباتی و پنجره دوجداره و پشمک حاج عبدا … مگر میشود سازمان به این عریض و طویلی را اداره کرد. برای همین بود که آقای علی عسگری رییس صدا و سیما در مصاحبهای گفت: «بودجه کل شبکههای صدا و سیما به اندازه یک کانال خارجی است.» شاید مردم ندانند اما واقعیت این است که آقای علی عسگری و سازمان صدا و سیما صورت خود را با سیلی سرخ نگه داشتهاند. هر روز صبح آقای علی عسگری معاونان و مدیرانش را جمع میکند، یک بسته سه میلیون دلاری روی میز میگذارد و میگوید: «ببینید بچهها واقعا پول نداریم. این دو زار پول رو هم رفتم دیشب از رییس جمهور قرض کردم که بزنیم به یه زخمی.» بعد پول را به نسبت ...
داستانهای بیقانون ۱۳:۳۹ ۱۳۹۷/۰۸/۲۷ ✅ ۸۰ درصد مردم میخکوب صدا و سیما. وحید میرزایی | بی قانون همه کارشناسان اقتصادی و تحلیلگران نگران وضعیت اقتصادی و معیشت مردمند. همه صحبتهای مسئولان در راستای معیشت کارمندان و کارگران است و تمام توجهها معطوف کارخانهجات، کارگاهها و ادارات اما هیچکس نمیپرسد آیا در این وضعیت اقتصادی بغرنج؛ سازمان صدا و سیما چه میکند؟ کسی نمیپرسد صدا و سیما بودجه ساخت این همه برنامه متنوع و سریالهای با کیفیت را از کجا میآورد. حقیقتا صدا و سیما در این میان مظلوم واقع شده وگرنه با پول تبلیغ روغن نباتی و پنجره دوجداره و پشمک حاج عبدا … مگر میشود سازمان به این عریض و طویلی را اداره کرد. برای همین بود که آقای علی عسگری رییس صدا و سیما در مصاحبهای گفت: «بودجه کل شبکههای صدا و سیما به اندازه یک کانال خارجی است.» شاید مردم ندانند اما واقعیت این است که آقای علی عسگری و سازمان صدا و سیما صورت خود را با سیلی سرخ نگه داشتهاند. هر روز صبح آقای علی عسگری معاونان و مدیرانش را جمع میکند، یک بسته سه میلیون دلاری روی میز میگذارد و میگوید: «ببینید بچهها واقعا پول نداریم. این دو زار پول رو هم رفتم دیشب از رییس جمهور قرض کردم که بزنیم به یه زخمی.» بعد پول را به نسبت ...
داستانهای بیقانون ۱۴:۲۶ ۱۳۹۷/۰۸/۲۶ ✅ رو، مستقیم و تند از قبلی. علیرضا کاردار | بی قانون و میل» چیز خارقالعادهای نیست، همان لیموشیرین است که برعکس شده. لیموشیرین اول شیرین است و به مرور تلخ میشود، ولی «نیریش و میل» زن و شوهری هستند که اولش تلخند و آخرش شیرین … «نیریش» با دقت سرش توی گوشی بود و بی هوا «میل» را صدا زد. میل مشغول ور رفتن با اتو بود. نیریش این بار سرش را بالا آورد و گفت: «مگه با شما نیستم؟ بیا اینجا!» میل کلافه گفت: «چی کار داری؟ نمیبینی دل و روده این لعنتی رو ریختم بیرون؟ دستم بنده …» نیریش گفت: «اونو ولش کن، بیا این کلیپه رو ببین! وزیر کشاورزی دست کشاورزه رو میبوسه!» میل بیحوصله گفت: «خسته نشدی از دیدن این چیزا؟ عادت نکردی هنوز؟ ...
داستانهای بیقانون ۲۱:۳۸ ۱۳۹۷/۰۸/۲۵ ✅ معدن شانسم من!. محسن گائینی | بی قانون خود قرعه هم معتقد است آن قدری که در سالهای اخیر توی ایران کشیده شده تا حالا در هیچ کجای عالم کشیده نشده! این وسط هی خوششانسها برنده میشوند و هی بدشانسها بیماری روانی جدید تولید میکنند! یعنی اگر دُز بدی شانست یک کم بالاتر از حد طبیعی باشد، بعد از تجربه امراض کشفشده، خودت به مرحله کارآفرینی برای روانشناسها میرسی!. البته در این میان افرادی مثل من هم پیدا میشوند که دایم سعی کنند نیمه پر لیوان را ببینند و خود را خوشبخت بنامند. مثلا من یک بار آن قدر به نیمه پر لیوان زل زدم که خود لیوان داد زد: احمق من خشکِ خشکم. اونی هم که میبینی سطح آب نیست تَرَکه اُسکل!. در ادامه قصد دارم داستان سه قرعهکشی را بیاورم و به این ترتیب شما را هم به گروه بینندگان نیمه پر لیوان دعوت کنم …داستان ۱: شرایط جوری شده که فقط بر اثر دریافت پیامهای تبلیغاتی تا حالا پنج تا موبایل سوزاندهام! آن قدر پیام تبلیغاتی میآید که اگر بدشانسترینِ عالم هم باشی باز وسوسه میشوی عدد گزینهی مورد نظر را بفرستی. کاری که بعضا شروعش با خودت بوده ولی اتمامش به صورت خوشبینانه با نوادگان نوه نتیجهات خواهد بود!. ...
داستانهای بیقانون ۱۹:۵۵ ۱۳۹۷/۰۸/۲۵ ✅ کوچه تنگه بله عروس پلنگه بله. عابد کریمی | بی قانون بدانم واقعا کسی وجود دارد که یک تعریف و معیار درست و حسابی و یک مشخصه درست و درمان برای پلنگ بودن داشته باشد؟ اگر آن شخصیت مشهور یعنی جناب آقای پلنگ صورتی و موجود گربهسانِ گوشتخوارِ در معرض انقراض در کشورمان را فاکتور بگیریم، این سوال پیش میآید که پلنگِ انسانی چه مشخصاتی باید داشته باشد. اصلا پلنگ به چه کسی گفته میشود؟ چه چیزی نشانه پلنگ بودن است؟ و چه معیاری برای شناخت پلنگ واقعی وجود دارد؟. من که حسابی گیج و ویج شدهام. حالا که با یکی دو دهه تاخیر نوبت ازدواج نسل ما شده، هیچ معیار دقیقی برای کیس مناسب ازدواج در این دوره وجود ندارد. وقتی به فضای مجازی و به خصوص اینستاگرام سر میزنیم با چند مقوله قابل اهمیت روبهرو خواهیم شد. اول از همه اینکه بیشتر افراد مشخصات ظاهری مشابه دارند و شکل هم هستند. ...
داستانهای بیقانون ۱۳:۳۳ ۱۳۹۷/۰۸/۲۵ ✅ اسمت که چنگیزه اونم بذار عسل!. فائزه موسوینسب | بی قانون از دسته بندی دقیق و علمی افراد از روی ماه تولد، در روزهای اخیر شاهد افتخاری دیگر هستیم! بله! شخصیت شناسی از روی اسم افراد! این موج بر اثر درایت یک ادمین بسیاااار خلاق که برای اسامی ملت ویژگیهای جذاب مینوشت آغاز شد. خلاصه که در هفته گذشته دور پروفایل هر کی قرمزی میشد، پس از باز کردن با یک گل سر پایین همراه با چند ویژگی چشمگیر نام مبارکشان مواجه میشدیم! ادمین با درایت هم پس از ساعاتی پرایوت کرد و بدین وسیله چند کیلویی فالوور جمع کرد و با تبلیغات پیشبینی بازیها روزگار میگذراند. اما نکته جالب در این خصوص این است که همه اسمها دارای ویژگیهای لطیف اند! مثلا طبق بررسیهای دقیقمان از این پیج، یک چنگیز هم میتواند شیرین باشد!. با این اوضاع اصلا دور از انتظار نیست در آینده شاهد دسته بندیهای دقیقتر هم باشیم. ...
داستانهای بیقانون ۱۵:۰۶ ۱۳۹۷/۰۸/۲۴ ✅ من انارم: دارم میرم به تهرون دارم میرم به تهرون. سحر شریفنیک | بی قانون یک سال و اندی بود که از مهاجرت ما میگذشت و هر کداممان به شکلی دلتنگ دوست و فک و فامیل هایمان شده بودیم. هر چند هم که این اینترنت و موبایل و تماسهای تصویری کار را برای ما خیلی راحتتر کرده بود. ولی خب انصافا ارتباط تصویری با بابا جون مامان جون اینها را خیلی زجرآور کرده بود. مثلا زنگ میزدیم خانه بابا اینا اینترنتشان ضعیف بود. بعد باباجونی قربانش بروم این لب لوچه و آن دماغ گوشتی اش را میآورد توی دوربین و باهامان از ته حلق صحبت میکرد. یعنی دندانپزشک بابایی هم هیچ وقت همچین اشرافی به محتویات داخل دهان ایشان نداشت که ما تا آخر مکالمه مجبور به مشاهدهاش بودیم یا مثلا سه نصفه شب تلفن مامان زنگ میخورد. مامان اگر بر نمیداشت تلفن بابا به صدا در میآمد. بابا روی سایلنت بود گوشی من بینوا مورد اصابت قرار میگرفت. تازه هر بار هم که خواب آلوده و گیج و منگ جواب میدادی یک همچین دیالوگی بین ما و باباجون مامان جونی انجام میشد:. ...
داستانهای بیقانون ۱۷:۴۲ ۱۳۹۷/۰۸/۲۳ ✅ فرشید، فرشته فرناز و دیگران. مهدی حجازی | بی قانون و کوفته رسیدم خونه، رفتم تو آشپزخونه داشتم بطری آب رو سر میکشیدم که در زدن. دوستم فرشید بود، با لبخند بهم گفت: «سلام ای عضوی از توده مردم که فشارهای اقتصادی نتوانسته خم بر ابرو او بیاورد» تعارف کردم اومد تو و یه راست رفت سراغ میز شطرنج و گفت: «بیا یه دور بازی کنیم.» از این همه اعتماد به نفسش خوشم میاد. همیشه از من میبازه ولی هیچوقت پا پس نمیکشه. نشستم و بازی رو شروع کردم. نیم ساعتی که بازی کردیم بهش گفتم دو حرکت دیگه ماتی که شروع کرد به خندیدن؛ گفتم: «میخندی که من به بردم شک کنم؟» گفت نه به این میخندم که تو از اول بازی داری میگی دو حرکت دیگه ماتی بعدش هم تو منچ که مات نداریم اون تاس رو هم هی نذار تو دهنت اصلا مگه تو یه چای واسه ما آوردی که جای قند هی اون تاس رو میذاری دهنت؟ پاشو برو یه چای بریز» گفتم: «فرشید تو که چای نمیخوردی چی شده حالا چای میخوای؟» گفت: «فرشید کیه بابا؟ منم فرشته نامزدت!» گفتم: «اگه فرشتهای پس چرا سیبیل داری؟» گفت: «تو باز گیر دادی به من؟ هزار بار بهت گفتم تا روز ازدواجمون من دست به صورتم نمیزنم. خانواده ما یه خانواده سنتی و اصیلن، میدونی که نسبمون میر ...
داستانهای بیقانون ۲۰:۳۶ ۱۳۹۷/۰۸/۲۲ ✅ افسردگی پس از انتخاب واحد. شهاب صفاری | بی قانون پس از انتخاب واحد، پشت درب اتاق آموزش دانشکده، مثل پشت درب اتاق عمل زایمان شلوغ است. جالب این است که همه افسردگی بعد از انتخاب واحد گرفته و منتظر حذف و اضافه هستند. من هم به زور از لابهلای جمعیت خودم را به دفتر آموزش دانشکده رساندم. آن روز، روز حذف و اضافه بود. - آقای اردکانی سلام. + چه سلامی. نداریم آقا، نداریم. - چی نداری؟ آقا من سلام کردم. ...
داستانهای بیقانون ۱۲:۴۷ ۱۳۹۷/۰۸/۲۲ ✅ تکریم مسافر. گیتا حسینی | بی قانون وقتی کارم تموم شد انقدر خسته بودم که حوصله شلوغی اتوبوس رو نداشتم برای همین تصمیم گرفتم خودم رو تحویل بگیرم و با یه دربست برم تا دم درخونه. تازه راه افتاده بودیم که تاکسی ما یهو خیلی سرعتی تغییر مسیر داد. راننده پشت سری که با بدبختی ماشینش رو جمع کرده بود داد زد: «داداش یه چیزی به اسم راهنما هم اختراع شدهها.» راننده که عصبانیت طرف رو به کتفشم حساب نکرده بود خیلی خونسرد رو به من کرد و گفت: «یادت باشه پشت فرمون میشینی هیچوقت راهنما نزن وگرنه بقیه میفهمن قصدت چیه بهت راه نمیدن. باید درمقابل عمل انجام شده قرارشون بدی.» یه کم دیگه که رفتیم تاکسی پیچید تو یه کوچه با عرض و طول یک وجب در خیلی. به محض ورود، شاخ به شاخ شدیم با ماشین رو به رویی. خانم راننده ماشین جلویی گفت: «برو عقب رد شم.» راننده تاکسی گفت: «به من چه خودت برو عقب.» گفتم: «ما که تازه پیچیدیم تو کوچه یه کم بریم عقب ماشین رد میشه.» گفت: «نه خواهرم دور از جون شما این زنا انقدر به شوهراشون زور گفتن فکر میکنن همه جا میشه زور گفت من دارم بهش درس زندگی میدم.» خلاصه انقدر درس زندگی طول کشید که خانمه خسته شد و دنده عقب رفت تا ما رد شیم ...
داستانهای بیقانون ۱۳:۱۸ ۱۳۹۷/۰۸/۲۱ ✅ یه روز خوب میاد که حسابی تحریم بشیم. علیرضا مصلحی | بی قانون سوالات زیر پاسخ دهید و تا زمان باقی است برنده خوششانس جوایز ارزشمند ما نباشید. (چیه همهاش دنبال جایزه هستید؟! نفس کار براتون مهم باشه.). سوال اول: یک ربات انساننما به عنوان مجری به خبرگزاری شینهوای چین پیوست. به نظر شما واکنش صدا و سیما به این خبر چگونه است؟. الف- آخ جون! سریع یکی وارد کنید. اخبار خاشقجی رو روش آپلود کنید، بذارید رو تکرار که مردم منتظرند. ب- آخ جون! ...
داستانهای بیقانون ۱۴:۵۱ ۱۳۹۷/۰۸/۲۰ ✅ سماق؛ مکیدنیِ گرانقیمت!. مهرداد نعیمی و احمدرضا کاظمی | بی قانون اخیرا دریافتهاند که سماق داریم تا سماغ! سماقها هم عین آدمها بر اساس قیافه، سن و نحوه به عمل آمدنشان ویژگیهای متفاوت دارند و خب سماق از این جهت اهمیت دارد که اخیرا با سه برابر شدن قیمتش همه را دچار ناتوانی در مکیدن کرده است. سماق که روزی جایگاهی مهم در زندگی ما داشت به جمع مرغ، گوشت، ماهی، میوه و سایر اقلام حیاتی زندگانی پیوسته است …سماقک: گروه اول سماقها شدیدا اسیر دست عواطف انسانی هستند مشابه یک دختر شاداب و خوشبرخورد و بالطبع آیندهداری هستند که بسیار حساس است. این سماق جان میدهد برای پاچیدن روی کباب! اینگونه سماقها نه تنها غذا را خوشمزهتر میکنند بلکه آنزیمهای بد گوشت قرمز را هم خنثی میکنند …سماقچه: به سماقهایی که در دوران بلوغ به سر میبرند و به تازگی پشت لبشان سبز و دهانشان کف کرده، سماقچه گفته میشود. این سماقها با وجود داشتن جوشهای ناشی از غرور، خاصیت ضد میکروبی دارند، این کشف را اولین بار سماقف ماکسیمیلیانویچ در قرن ۱۷ سماقانی کشف کرد و به احترام او همه سماقها در نوجوانی عینک به چشم میزنند …سماقه: اینها سماقبانوان، خونگرم و خوش بر و رو هستند که مصرف آن ...
داستانهای بیقانون ۱۵:۴۱ ۱۳۹۷/۰۸/۱۹ ✅ یک روز کاملا بد. پدرام سلیمانی | بی قانون.. به حال اسپرسوی دو هزار تومانی خوردهاید؟ و اگر خوردهاید کیفیت مطلوبی داشته است؟ اگر پاسختان به هر دو سوال مثبت است خوش به حالتان. اما قطعا برایتان پیش نیامده که بعد از خوردن یک اسپرسوی دو هزار تومانی با کیفیت، کسی گردنتان را بگیرد و قبل از اینکه بفهمید چه اتفاقی دارد برایتان میافتد دستتان را ببندد و یک گونی روی سرتان بکشد و بعد از چند تهدید سوار بر خودرویی به سمت مقصدی نامشخص ببردتان. اتفاقاتی که در آخرین شنبه اولین ماه زمستان برای من افتاد اینگونه بود …روی صندلی عقب تنها بودم و حرف نمیزدم. نه اینکه از همان ابتدا حرفی نزده باشم. چند جمله اعتراضی که به یاد ندارم دقیقا چه بود را بیان کردم اما با واکنش مهربانانهای روبهرو نشدم. خیر سرشان من را دزدیده بودند و خیلی احمقانه به نظر میرسید که انتظار واکنش مهربانانه داشته باشم اما انتظار یک خشونت کلامی با آن شدت را هم نداشتم. حتی مازیار هم جا خورده بود و مراد را به آرامش دعوت کرد. اما نه به آن شکلی که حس کنم دلش برایم سوخته. ...
داستانهای بیقانون ۱۲:۱۵ ۱۳۹۷/۰۸/۱۵ ✅ یک روز از زندگی یک مزدور. آرزو درزی | بی قانون که از خواب بیدار شدم، دیدم برایم اسم چندتا قربانی جدید فرستادهاند. اسم آنهایی که این هفته باید کارشان ساخته میشد. چهار، پنج تایی میشدند. با چشمان نیمه باز و خوابآلود لیست را بالا و پایین کردم تا ببینم بینشان اسم آشنایی به چشمم میخورد یا نه. هیچ کدام را نمیشناختم. راستش اینجوری کمی برایم راحتتر است. اینکه اصلا طعمه را نشناسم و ندانم که کیست و چهکار میکند. سریع کار را یکسره میکنم و کمتر درگیر احساسات میشوم. یکبار یکیشان را میشناختم؛ خودم مشتریاش بودم و باهاش خاطره داشتم. ...
داستانهای بیقانون ۱۷:۰۳ ۱۳۹۷/۰۸/۱۴ ✅ لباس مناسب برای خوابگاه و از همین حرفها. علیرضا مصلحی | بی قانون به سوالات زیر پاسخ دهید و با توجه به حال و هوای پاییز، برنده یک دستگاه «ول کن» پرقدرت با قابلیت اتصال دراز مدت به چشمهای دلبر شوید که حسابی میطلبد لامصب!. سوال اول: تابناک: «چه کسی نصف جنگلهای شمال را خورده و چگونه؟!». الف) غرب - با دندان. ب) یک وجترین خوش اشتها - با چنگال. ج) پزشکان همیشه سفارش میکنند در کنار غذا حتماً سبزیجات مصرف شود. در نتیجه زمینخواران زحمتکش این مرز و بوم به مقداری جنگل در سبد غذایی خود احتیاج دارند. بیایید همه دست در دست هم دهیم و جنگل تهیه کنیم تا این عزیزان هرگز مجبور نباشند زمین را به صورت خشک خشک بخورند. هم اکنون نیازمند یاری سبزتان هستیم. شماره حساب ۱۲۳۴، بانک ملی، شعبه اسکان. ...
داستانهای بیقانون ۱۸:۳۸ ۱۳۹۷/۰۸/۱۳ ✅ الگوبرداری از شوت دیبالایی. شاهین قدیانی | بی قانون از اینکه یک بچه دهدشتی ویدیویی از شوتش با خوشحالی پس از گل به سبک دیبالا هافبک یونتوس را منتشر کرد، دیبالا از هواداران خود خواست تا این بچه را پیدا کنند و ممکن است همین شوت راهی برای کشف استعدادهای وی و تبدیل شدن او به یک فوتبالیست حرفهای شود. البته به شرط اینکه از فردا، صبح تا شب پای اینستاگرام نباشد و بعد از یک ماه استوری نزند: گردهمایی شاخهای اینستاگرام با شرکت پسر دیبالایی، بدل مسی، بدل سیروس دین محمدی، سحر چکش و با حضور افتخاری لژیونرهای بازگردانده شده: داوود مخارج و وحید خز. در همین راستا میتوان از سایر موارد هم فیلم در فضای مجازی منتشر کرد تا شاید گره مشکلات دیگر هم به همین سبک باز شود. مثلا:. فیلمی از گزارشهای انگیزشی جواد خیابانی که میگوید: «ما هنوز نفس میکشیم، ما هنوز زندهایم» در بازیهایی که باختیم و اعصاب همه خرد است تهیه شود. آنتونی رابینز و برایان تریسی خودشان زنگ میزنند شبکه سه و میگویند آقا جواد من خودم از وقتی فیلم گزارش شما رو دیدم انگیزهام برای نوشتن کتاب بعدیم از بین رفته، روزی دو بسته فلوکستین میخورم. بیخیال شو. فیلمی از افرادی که در پیشفروش ایران خودر ...