اینجا محلی است برای گذاردنِ عبارت‌هایی در بابِ جامعه‌شناسی که به صورت روزانه ترجمه یا مطالعه کرده و یا می‌نویسم. سعید کشاورزی؛ دکتری جامعه‌شناسی سیاسی @saeedkeshavarzii


نتونسته مادربزرگشو قانع کنه که اون پارگی مدل شلواره:)))

خیلی وقتا دانشجوها تو کلاس از شکاف نسلها میپرسن. دیدم این فیلم کوتاه میتونه مثال خوبی از تفاوتهای نسلی باشه.
  • گزارش تخلف

این هم هدیه‌ای برای تمامی دوستان گران مایه و بزرگوار

با کلیک بر روی هر کدام از لینکهای زیر دیوان شعر آن شاعر را خواهید داشت. دوستان عزیز در تکثیر این هدیه ارزشمند کوشا باشید. برای ورود به دیوان هر یک از این مفاخر جهانی کافی است بر روی لینک آن کلیک کنید …*حافظ < < < < < < اعتصامی < < < < < < < < < سعد < < < کرمانی < < تبریزی < < < اصفهانی < ابوالخیر < < < < بهایی < فرغانی < < زاکانی < < < < گرگانی < کاشانی < < < < < < < < ...
  • گزارش تخلف

و این هم خداحافظی یا وصیت نامه یکی از غول‌های ادبیات قرن بیستم و برنده نوبل ادبیات،

خالق کتاب: «صد سال تنهائی». گابریل گارسیا مارکز به سرطان لنفاوی مبتلا بود و می‌دانست عمر زیادی برایش باقی نیست، بخوانید چگونه در این نامه‌ی کوتاه از جهان و خوانندگان خود خداحافظی می‌کند:. اگر پروردگار لحظه‌ای از یاد می‌برد که من آدمکی مردنی بیش نیستم و فرصتی ولو کوتاه برای زنده ماندن به من می‌داد از این فرصت به بهترین وجه ممکن استفاده می‌کردم. به احتمال زیاد هر فکرم را به زبان نمی‌راندم، اما یقینا هرچه را می‌گفتم فکر می‌کردم. هر چیزی را نه به دلیل قیمت که به دلیل نمادی که بود بها می‌دادم. کمتر می‌خوابیدم و بیشتر رویا می‌بافتم، زیرا در ازای هر دقیقه که چشم می‌بندیم شصت ثانیه نور از دست می‌دهیم. راه را از‌‌ همان جایی ادامه می‌دادم که سایرین متوقف شده بودند و زمانی از بستر بر می‌خواستم که سایرین هنوز در خوابند. اگر پروردگار فرصت کوتاه دیگری به من می‌بخشید ‌ساده‌تر لباس می‌پوشیدم، در آفتاب غوطه می‌خوردم و نه تنها جسم که روحم را نیز در آفتاب عریان می‌کردم. به همه ثابت می‌کردم که به دلیل پیر شدن نیست که دیگر عاشق نمی‌شوند بلکه زمانی پیر می‌شوند که دیگر عاشق نمی‌شوند. ...
  • گزارش تخلف

نکته:. در یک رستوران، یک سوسک ناگهان از جایی پر می‌زند و روی لباس خانمی می‌نشیند

آن خانم از روی ترس شروع به فریاد زدن می‌کند. او وحشت‌زده بلند می‌شود و سعی ‌می‌کند با پریدن و تکان دادن دست‌هایش سوسک را از خود دور کند …واکنش او مسری بود و افراد دیگری هم که سر همان میز بودند وحشت‌زده می‌شوند. بالاخره آن خانم موفق می‌شود سوسک را از خود دور کند. سوسک پر می‌زند و روی لباس خانم دیگری نزدیکی او می‌نشیند. این بار نوبت او و افراد نزدیکش می‌شود که همین حرکت‌ها را تکرار کنند!. پیشخدمت به سمت آنها می‌دود تا کمک کند …در اثر واکنش‌های خانم دوم، این بار سوسک پر می‌زند و روی پیشخدمت می‌نشیند …پیشخدمت آرام می‌ایستد و به رفتار سوسک بر روی لباسش نگاه می‌کند. زمانی که مطمئن می‌شود، سوسک را با انگشتانش می‌گیرد و به خارج رستوران پرت می‌کند …در حالی‌که قهوه‌ام را مزه مزه می‌کردم، شاهد این جریان بودم و ذهنم درگیر این موضوع شد …آیا سوسک باعث این رفتار هیستریک شده بود⁉️. اگر اینطور بود، چرا پیشخدمت دچار این رفتار نشد؟. چرا او تقریبا به شکل ایده‌آلی این مسئله را حل کرد، بدون این‌که آشفتگی ایجاد کند؟. ...
  • گزارش تخلف