چگونه با خیال‌مان سفر کنیم؟. میان دشت‌ ذهن‌مان خطر کنیم. ز هوش و ‌گوش و چشم‌بسته‌مان

به نور سرخ قلب خود حذر کنیم. رویم و در میان جلگه‌های عیش. به شادمانی عظیم و خنده سر کنیم. دمیم در رگان هم: نفخت رقص. که تا امیر حزن را خون جگر کنیم. میان باغ‌ جسم‌مان بیا که باز. هزار آفتاب خفته را خبر کنیم. …ذهنی که سال‌هاست بی‌وزن بوده حالا خودش افتاده باز به تمرین. اینها به قول نیما ساختن است. ...
  • گزارش تخلف

خاک همیشه بوی مهربانی و بخشش می‌دهد …همیشه بوی بخشش می‌دهد خاک. به بودان روح سرکش می‌دهد خاک

کمان را بیشی و افزونی بود. به بودان میل کاهش می‌دهد خاک. ترازوی هماهنگی‌ست بودش. به سیم و پنجه سازش می‌دهد خاک. و پای کوچک هر بوته‌ای را. به دست خویش ورزش می‌دهد خاک. به هر دانه دلی گرم و توانی. برای رشد و رویش می‌دهد خاک. دل هر سنگ سخت و خاره‌ای را. ...
  • گزارش تخلف

یازنده‌تر از روزشماری ای شب.. تاریک‌تر از زلف نگاری ای شب.. از روز همی یاد نداری ای شب

گویی که سپیده‌دم نداری ای شب. امیر معزی …. یادکرد «سپیده قلیان» روزنامه‌نگاری که در کنار کارگران هفت‌تپه بود و هست …شما نیز شعرهایی که «سپیده» در آن‌ها روشنایی دارد برایم بفرستید تا فریادش بزنیم.
  • گزارش تخلف

سپیده دم که جهانی ز خواب برخیزد.. نقاب شب ز رخ آفتاب برخیزد.. امیرخسرو دهلوی …

یادکرد «سپیده قلیان» روزنامه‌نگاری که در کنار کارگران هفت‌تپه بود و هست …شما نیز شعرهایی که «سپیده» در آن‌ها روشنایی دارد برایم بفرستید تا فریادش بزنیم.
  • گزارش تخلف

مهاجرت حق انسانی است و اصلن مذموم نیست

با انتشار این لیست خواستم بگویم چرا مردم و جامعه انتظار مبارزات مدنی از این حضرات ندارند. در تلویزیون هستند، در ملاقات با سران نظام هستند، حقوق‌های کلان می‌گیرند، در جشنواره‌ها هستند‌ همه‌جا هستند اما بی اینکه گردی به برند قبایشان بنشیند. آن‌وقت نویسنده و شاعری که تیراژ کتابش به صد تا و دویست تا رسیده مدام رصد می‌شود که‌ها تو فلان روز در فلان دستشویی سر راهی رفتی که دولتی است. آنجا و اینجا هم سکوت کردی ای خائن!. ای خائن!. البته شاعران و نویسندگان هم مهاجرت می‌کنند …تیرداد نصری بعد از دست‌فروشی‌های سالیان در ایران، در خیابانی از انگلستان مرد. وقتی که مرد باید به او خیلی خوش گذشته باشد … ...
  • گزارش تخلف

میان امشب و فرداست.. ساعتی دیگر.. که سایه‌ی او

پنجره‌ی کوچک سپیده دمان را آفتاب می‌کند. شادا که پگاهگاه. خانه. باغ آلبالوست. گلهای آتشی که زمستان را آب می‌کند. پیشواز گنجشک‌ها را. برخیز و از پنجره خم شو. پس شکیبا باش شاعر عاشق.! که زودش خواهی دید.
  • گزارش تخلف

این است عطر خاکستری هوا که از نزدیکی صبح سخن می‌گوید.. زمین آبستن روزی دیگر است

این است زمزمه‌ی سپیده. این است آفتاب که بر می‌آید …تک‌تک، ستاره‌ها آب می‌شوند. و شب. بریده‌بریده. به سایه‌های خرد تجزیه می‌شود. و در پس هر چیز. پناهی می‌جوید. و نسیم خنک بامدادی. چونان نوازشی‌ست..
  • گزارش تخلف

از وقتی تو را شناختم.. رؤیای سپیده دم و سیمای گل و رنگ درختان را به یاد ندارم

صدای دریا و نوای موج و آوای باران را به یاد ندارم. ای تقدیری که در روح روح خانه کرده‌ای و شکل زمان را ترسیم می‌کنی. و روزم را با تار و پود عشق می‌بافی. از من نپرس که «چه خبر؟».. شعر: سعاد الصباح. ترجمه: نرگس قندیل زاده. به انتخاب فاظمه هوشمندی. یادکرد «سپیده قلیان» روزنامه‌نگاری که در کنار کارگران هفت‌تپه بود و هست. شما نیز شعرهایی که «سپیده» در آن‌ها روشنایی دارد برایم بفرستید تا فریادش بزنیم. ...
  • گزارش تخلف

و به یاد آر «سپیده» دمی که «اسماعیل»، «بخشی» از قربانیان نان بود.. حمیدرضا مقیمی

یادکرد «سپیده قلیان» روزنامه‌نگاری که در کنار کارگران هفت‌تپه بود و هست. شما نیز شعرهایی که «سپیده» در آن‌ها روشنایی دارد برایم بفرستید تا فریادش بزنیم.
  • گزارش تخلف

گفتم اگر سپیده دم آمد. رنگین کمان برای دلم رقص می‌کند. آری سپیده دم آمد

اما دلی نبود. در کارگاه دیده کشیدم. نقش پر خروس سحر را. امید عبثی بود. بی انتظار دسترسی. بادام تلخ من!. آیا دوباره پنجره بسته باز می‌گردد؟. و عقاب فرتوت. پرواز خواهد کرد؟.
  • گزارش تخلف

«ای فردا».. می‌خوانم و می‌ستایمت پرشور. ای پرده‌ی دلفریب رویا رنگ!

می‌بوسمت، ای سپید ه ی گلگون؛. ای فردا! ای امید بی‌نیرنگ!. دیری‌ست که من پی تو می‌پویم …هر سو که نگاه می‌کنم، آوخ!. غرق است در اشک و خون نگاه من. هر گام که پیش می‌روم، برپاست. سر نیزه‌ی خون‌فشان به‌راه من. وین راه یگانه: راه بی‌برگشت …ره می‌سپریم همره امید. آگاه ز رنج و آشنا با درد. ...
  • گزارش تخلف