فلسفه،ادبیات،هنر رها قندی پژوهشگر فلسفه & Lawyer


مسئله مهم در اینجا تفاوتی است که بین و وجود دارد

فروید از توهم بیزار بود به نظرش آدم عاقل و بالغ نباید توهم داشته باشد. تنها چیزی که تو این دنیا ارزش دارد این است که آدم دنبال حقیقت باشد و سعی کند در پرتو حقیقت زندگی کند، و چون اعتقادی به خدا و زندگی پس از مرگ هم نداشت آدم بدبینی شده بود. رواقی شده بود. معتقد بود وضع بشر فاجعه است. ولی یونگ برعکس معتقد بود مهمترین چیز برای بشر این است که از زندگی لذت ببرد. شادمانی و تندرستی و خشنودی. بنابراین فروید در مواجهه با اعتقادات دینی یا هر قسم اعتقادات دیگری از این قبیل اولین سوالش این بود که این‌ها حقیقت دارد؟ چون اگر حقیقت ندارد، باید بیندازمشان دور. ولی یونگ می‌پرسید آیا این‌ها کیفیت زندگی مرا بهتر می‌کند؟ ...
  • گزارش تخلف

«باید خود را با نقایض ناگزیر هستی سازگار سازیم»

این سخنی از سنکا فیلسوف رواقی مسلک سنه‌ی ۶۵ قبل از میلاداست. از این جمله چنین بر می‌آید؛ که گریزی از رنج نیست. رنج به مثابه‌ی قانونی ازلی است. چاره‌ای نیست، باید با طبیعت همراه و همگام شد …هراکلیتوس میگوید: جهان حاصل وحدت اضداد است و همه چیز در کشمکش و ستیزند و در عین حال واحد!. هم می‌آفریند و هم نابود میکند، این قانون طبیعت (لوگوس) همان اراده‌ی الوهی است که در اشیاء مستتراست. به عبارتی طبیعت و قوانین حاکم بر آن همان اراده و مشیت الاهی است …حال انتظارات ما از قوانین قدسی مبنی بر اینکه هرچیز قدسی عاری از هرگونه زشتی و نازیبایی ست، انتظاری عبث و بیهوده است …عقل بشر ناگزیر است با این قوانین خود را همگام سازد، ستیزه‌ها را بپذیرد و همراه با تلاطم‌های پی در پی و آرام و قرارهای بی ثبات مسیرش را به نا کجا بپیماید …. هستی را با ترازوی اخلاق داوری نکنیم، انتظار رفتار اخلاقی از طبیعت نتیجه‌ای جز سرخوردگی به دنبال ندارد. زشت و زیبا، خوب و بد نا مفهوم‌ترین قوانین حاکم بر جهان هستی است.. همه چیز در ذهن ما، پسندیده و ناپسند شکل میگیرد. ...
  • گزارش تخلف

✔قوانین هستی

🔻 شش مورد از قوانین هستی (مراقب باشید خلاف قوانین هستی چیزی طلب نکنید!):.۱️⃣نمی توان همه مطلوب‌های اجتماعی فردی (علم، شهرت، ثروت، قدرت، منزلت) را با هم داشت. پیامد بهره مندی یک یا دو مطلوب اجتماعی فردی از دست دادن سایر مطلوبیت‌های اجتماعی فردی است. مطلوبهای اجتماعی فردی در ظرف جامعه تحقق پیدا می‌کنند ولی برای فرد. عده‌ای به این قاعده در مورد مطلوبیت‌های اجتماعی جمعی مثل نظم امنیت، عدالت رفاه و آزادی هم اعتقاد دارند …۲️⃣تنوع و رنگارنگی جهان را بپذیرید. انتظار یکسان سازی نداشته باشید. هرگز نخواهید همگان مثل شما اندیشه و احساس و رفتار کنند …۳️⃣هرگز نمی‌توان انتظارات همگان را برآورده کرد. نباید انتظار داشته باشید انتظارات همه مردم برآورده کنید. چون در هر صورت عده‌ای از شما ناراضی خواهند بود. یا بر اساس صرافت طبع (رضایت درونی) خود رفتار کنید و خودتان را قربانی دیگران نکنید و یا بر اساس انتظارات دیگران مهمتر خودتان. ...
  • گزارش تخلف

کشف کرده بودم که در خوشبختی چه قدر خودپرستی وجود دارد. میخواستم عشق را بر خوشبختی ترجیح دهم

اما نه عشق فردی، بلکه عشق همگانی. میبایست عشق به کسانی را حفظ کنم که نه به قدر کافی زیبا بودند، نه به قدر کافی سرگرم کننده، و نه به قدر کافی جالب که به طور طبیعی توجه دیگران را جلب کنند، عشق به افراد دوست نداشتنی را … …. ...
  • گزارش تخلف

می‌گوید این وظیفه انسان نمو یافته است که به سرنوشت خویش، ژرف بنگرد. خیره شدن به حقیقت آسان نیست

نیچه نوشته است: «این کار همواره چشم انسان را می‌آزارد و در پایان، بیش از آنچه می‌خواسته، می‌یابد.» در نهایت، نجات بخش بزرگ همانا رنج است که به ما رخصت می‌دهد ژرف‌ترین ژرفاهای مان را بیابیم. دومین جمله ماندگار او این است که: «آن چه مرا نکشد، قوی ترم می‌سازد» … …. ...
  • گزارش تخلف

باید باور کنیم. تنهایی. تلخ‌ترین بلای بودن نیست …

چیزهای بدتری هم هست …. روزهای خسته‌ای که در خلوت خانه پیر می‌شوی…. و سال‌هایی که ثانیه به ثانیه از سر گذشته است!. تازه تازه پی می‌بریم که تنهایی تلخ‌ترین بلای بودن نیست!. چیزهای بدتری هم هست:. دیر آمدن! دیر آمدن! … ...
  • گزارش تخلف

از چشم‌هایتان طوری استفاده کنید که گویی فردا دچار نابینایی خواهید شد و همین شیوه را می‌توان برای سایر حواس به کار گرفت

صداهای موسیقی، آواز پرنده و نغمه‌های پرشور ارکستر را بشنوید؛ چنان که گویی فردا دچار ناشنوایی خواهید شد. هر چیزی را که می‌خواهید لمس کنید، گویی که فردا حس لامسه خود را از دست خواهید داد. عطر گل‌ها را بو کنید و مزه غذاها را با هر لقمه بچشید، چنان که گویی فردا هرگز نمی‌توانید بو کنید یا هر چیزی را بچشید …✔از هر حس بیش‌ترین استفاده را ببرید … … ...
  • گزارش تخلف

❓کدام یک از ما امیدوار نبوده است که عشق زمان حال بتواند دردهای گذشته را پاک کند؟

📗 همه‌ی ما آرزو می‌کنیم عشق بتواند معجزه کند، و در مواجهه با دردهای عظیم، حتی درمانگران هم ممکن است چنین آرزویی کنند. چندین سال پیش، روان درمانگری از بیمارانش می‌خواست پوشک بپوشند، روی زانوهای او بنشینند، و از یک شیشه بچه شیر بنوشند. وی با این کار سعی می‌کرد کوتاهی‌های والدین آن‌ها را در زمان کودکی جبران افسوس که، چیزی که از دست رفت برگشت پذیر نیستند.. 📕پدری مادری کردن مجدد جادوگری است و نه روان درمانی، کوششی برای‌ پر کردن خلأهای گذشته با تخیلات امروز. ما نمی‌توانیم مرده را زنده کنیم. ما نمی‌توانیم فیلم زندگی را به عقب برگردانیم و آن را دوباره ضبط کنیم. چون قادر به پاک کردن گذشته نیستیم، تنها راهی که باقی می‌ماند این است که خسران را به عنوان بخشی از زندگی بپذیریم و زمان حال بهتری خلق کنیم. اگرچه ما آرزو می‌کنیم دردهای گذشته را از طریق عشق درمان کنیم، باید با محدودیت‌های زندگی، خسران، و مرگ روبه رو شویم تا شفای واقعی رخ دهد. روان درمانی نمی‌تواند جایگزین چیزی شود که از دست داده‌ایم، اما می‌تواند به ما کمک کند موانعی که بر سر راه عشق گذشته‌ایم، برداریم. ...
  • گزارش تخلف

به‌ندرت به جای زخم‌ها فکر می‌کنی. اما هر وقت به یادشان می‌افتی

می‌دانی که علامت‌های زندگی‌اند … نامه‌هایی از الفبایی نهان‌اند که داستان هویتت را باز می‌گویند!. زیرا هر جای زخم یادبود زخمی‌ست. که التیام یافته. و هر زخم بر اثر برخوردی نامنتظر. با جهان ایجاد شده. یعنی یک تصادف. یا چیزی که لازم نبوده اتفاق بیفتد … امروز صبح که به آینه نگاه می‌کنی. پی می‌بری سراسر زندگی چیزی به‌جز تصادف نیست …. و تنها یک واقعیت محرز است. ...
  • گزارش تخلف

گفتم: اگر خدا واقعا وجود دارد، در بازی قایم موشک با آفریده ‌هایش بسیار هوشمند است …گفت: شاید پس از دیدن آنچه خلق کرده ترسیده و از

می‌دانی، به آسانی نمی‌‌توان گفت که از میان خدا و آدم کدام یک بیشتر ترسیده‌ اند. به گمان من، چنین عمل آفرینشی هر دو طرف را می‌‌ترساند … … …
  • گزارش تخلف

■ عقل باید در همه‌ی تعهداتش، خود را تابع نقد کند و نمی‌تواند آزادی نقد را به وسیله‌ی هیچ مانعی از بین ببرد، بی‌آنکه به خود ضرر برس

هیچ چیز آن‌قدر مقدس نیست که خود را از نقد و تحقیق آزمون‌گر، که هیچ اعتبار و اقتدار شخصی‌ای را به رسمیت نمی‌شناسد، معاف کند. در اصل، وجود عقل مبتنی بر آزادی است. زیرا عقل هیچ اعتبار و اقتدار مستبدانه‌ای ندارد …. …. ...
  • گزارش تخلف

«ما برای خود ناشناخته‌ایم، ما شناسندگان!». [؛].. 📚

▪️سنت مسیحی-اخلاقی در فلسفه‌ی غرب با برداشت سقراط از دستور سروش معبد دلفی، «خودت را بشناس»، و با رأی وی مبنی بر اینکه «زندگی نیازموده ارزش زیستن ندارد» آغاز می‌شود. به زعم نیچه، این سنت دارد به این نتیجه‌گیری نزدیک می‌شود که زندگی «آزموده» نیز ارزش زیستن ندارد! و عن‌قریب به پایان راهش می‌رسد. اما نیچه مهیای آن نیست که رأی سقراط یا نتیجه‌گیری سنت یادکرده را به سهولت بپذیرد؛ در عوض، زبان به اعتراض می‌گشاد که سنت مزبور به جای تبعیت از دستور سروش معبد دلفی، آن را نادیده گرفته است.. ▪️نیچه، به اصرار، تبارشناسی‌اش را [کتاب تبارشناسی اخلاق را] که رساله‌ای جدلی است به این صورت آغاز می‌کند: در این بازه‌ی زمانی دوهزارساله‌ی پس از سقراط، «ما خود برای خود ناشناخته‌ایم، ما شناسندگان»: ‌ ما با خود بیگانه یا حتی نا آشناییم. و «ما» که مظهر این جهل‌ایم جماعتی نافلسفی یا ضدفلسفی نیستیم، در زمره‌ی کسانی هم نیستیم که آزمودن را به کناری نهاده‌اند، بلکه به راستی از تبار سقراطیم! ما «شناسندگان» ایم: ما شناسندگان (طبق استعاره‌ی نیچه) به مانند زنبوران در تکاپوییم و برای جمع‌آوری نهان‌ترین پاره‌های دانش در دشت‌ ...
  • گزارش تخلف

■ بهترین فرد بشر، در نظریه‌ی، با قدیس مسیحی تفاوت بسیار دارد

انسان ارسطو باید دارای عزت نفس باشد و محاسن خود را کوچک نشمرد. باید هر کس را در خور نفرت است منفور بدارد. وصف انسان بزرگوار، از لحاظ نشان دادن تفاوت اخلاق پیش از مسیح و اخلاق مسیحی و تعبیری که به استناد آن نیچه مسیحیت را اخلاق بردگی نامیده است، بسیار دلکش است …. فصل بیستم/ اخلاق ارسطو …. ...
  • گزارش تخلف

طبیعت! طبیعت همهٔ ما را در احاطه و چنبرهٔ خود دارد!

و ما ناتوان‌تر از آنیم که از حیطهٔ آن به درآییم، یا که ژرف‌تر در این حیطه فرورویم. ما را ناخواسته و نامنتظر در چرخهٔ رقص خود در می‌آورد و با خود می‌برد و می‌برد، تا به آن روز که سرانجام خسته شویم و از آغوشش فروغلتیم. او تا به جاویدان موجوداتی نو می‌آفریند. آن چه اینک هست، هیچ گاه نبوده است، و آن چه بوده است، دیگر هرگز باز نمی‌گردد. همه چیز نو است و با این حال پیوسته همان است که بود. ما در دامان او زندگی می‌کنیم و با این همه با او بیگانه‌ایم، و او بی‌وقفه با ما در گفت‌وشنود است بی‌آنکه هرگز رازش را بر ما فاش کند. ما پیوسته در راه تٲثیر بر آن می‌کوشیم، و با این حال از چیره‌شدن بر کارکردش ناتوانیم. بنیان هر چیزی را آشکارا بر فردیت گذاشته است، و با این همه هیچ بهایی به فرد نمی‌دهد. کارش همه ساختن است و ویران کردن دوباره، و کسی را به کارگاه او راهی نیست.. ...
  • گزارش تخلف