طُرّه ی جان فلسفه،ادبیات،هنر رها قندی پژوهشگر فلسفه & Lawyer طُرّه ی جان ۲۰:۳۳ ۱۳۹۸/۰۲/۲۳ دین تسکین دهندهای برای مردم و دستیاری شایسته برای تمدن است البته تمدنی که سودش در وجود طبقات ممتاز لبریز گردد و طبقات پایین دستش با پندارهای دینی تسکین یابند. و این است راز حمایت اشراف و طبقات ممتاز از دین و آیین …طبقات متوسط و فروافتاده را استثمار کرده و با حاصل کار و خونشان تغذیه نموده زندگی پر تنعم و تلذذ برای خود فراهم میآورند …آنگاه از دین و پندارهای مخدر و مسکن دین پشتیبانی میکنند، چون دین و مذهب آنها را به انقلاب و عصیان و احقاق حقوق خود ترغیب و تحریص نمینماید، بلکه همواره گوشزد مینماید صبر کنید به ظلم و بیداد آنها تسلیم شوید، همچون یک مسیحی برده و غلام باشید که هرگاه به یک طرف چهره تان سیلی زدند سوی دیگر را ارائه دهید و هرگاه مال و ثروت شما را به یغما بردند، بازمانده آنرا نیز به اعتذار تسلیمشان نمایید،. چون خدا پس از مرگ رنج شما را جبران نموده و در بهشت محرومیتها و بیچارگی هایتان را تلافی کرده و ظالمین را نیز در دوزخ مجازات میدهد … …. ... طُرّه ی جان ۱۳:۳۷ ۱۳۹۸/۰۲/۲۳ … … سونات مهتاب دانلود و مشاهده در تلگرام طُرّه ی جان ۰۹:۱۲ ۱۳۹۸/۰۲/۲۳ عقل بشر در یکی از انواع شناختهای خود این تقدیر به خصوص را دارد که پرسشهایی برایش مطرح میشوند که عقل نمیتواند از آنها چشم بپوشد عقل بی آنکه مقصر باشد، گرفتار این سردرگمی میشود.. او از اصولی [بنیادین] شروع میکند که کاربرد آنها در جریان تجربه اجتناب ناپذیر است، و در عین حال این کاربرد به وسیله تجربه از تضمین کافی برخوردار است.. عقل با این اصول بنیادین. (همان طور که طبیعتش اقتضا میکند) همواره بالاتر و به طرف شروط دورتر میرود. اما وقتی عقل متوجه میشود که به این شیوه فعالیتش همواره باید ناقص بماند، و لذا پرسشها هرگز متوقف نمیشوند، آنگاه خود را مجبور میبیند به اصولی [بنیادین] پناه ببرد که از همه کاربردهای ممکن تجربه فراتر میروند، و در عین حال، آن قدر قطعی به نظر میرسند که حتی فهم مشترک و متعارف انسان با آنها موافق است.. اما عقل از این طریق به درون ابهام و تناقضات در میافتد، و از آنها میتواند نتیجه بگیرد که باید جایی در خود مبنا خطاهایی پنهانی وجود داشته باشد، با این همه، این عقل نمیتواند این خطاها را کشف کند؛ زیرا اصولی [بنیادین] که عقل آنها را به کار میگیرد، چون از مرزهای کل تجربه خارج میشوند، دیگر هیچگونه محک تجربی ای را به رسمیت نمیشناسند. عرصه نبرد این منازعات بی پایان، متافیزیک خوانده میشود … … ... طُرّه ی جان ۱۸:۵۲ ۱۳۹۸/۰۲/۲۲ میگوید: احساس تنهایی برای رفاقت یا همراهی مضر نیست، چرا که رفاقت تنها زمانی شکوفا میشود که هر یک از دو طرف فردیتش را بخاطر داشته باشد اگر ما نتوانیم بودن با خودمان را تحمل کنیم، چگونه میتوانیم از دیگران انتظار داشته باشیم که این کار را برای ما انجام دهند. در واقع، ظرفیت بودن با خودمان همان گونه که هستیم (محدود، دارای عیب و نقص و عمیقا دچار اشکال) نه تنها «علاجی» برای احساس تنهایی ما خواهد بود،. بلکه موهبتی پنهان برای دیگران است … …. (یافتن معنا در نیمه دوم عمر) …. ... طُرّه ی جان ۱۰:۳۰ ۱۳۹۸/۰۲/۲۲ عشق ورزیدن دست و پنجه نرم کردن است، ورای تنهایی، با هر چیزی که میتواند در این دنیا به هستی حیات بخشد این جهان جایی است که من به چشم خودم میبینم که چشمهی خوشبختی وجودم با کسی دیگر شکل میگیرد. «عاشق تو هستم» یعنی: در این جهان تو سرچشمهی من در زندگی هستی. در آب این چشمه، رستگاری خودمان را میبینم، اول رستگاری تو؛ همان طور که شعر «مالارمه» آن را بازگو میکند:. در موج. تو خلسهی عریان خویش میشوی … …در گفتگو با نیکلاس ترونگ …. ... طُرّه ی جان ۱۲:۱۳ ۱۳۹۸/۰۲/۲۱ نام اثر: Fantasy … @KheradeNab (Shopen) دانلود و مشاهده در تلگرام طُرّه ی جان ۱۲:۴۳ ۱۳۹۸/۰۲/۲۰ تنهایی عمیق وجودی …بودن را به بر میکشیم و هست میشویم!.. جمع نقیضین است این تنهایی وبودن! تنهایی تو را میبرد به دور دستهای بودن، آنجا که عدم وجود را درمینوردد و نیست میشوی از هستی و در هیاهوی خاموش ابدیت ذره ذره محو میشوی …. از وجود تهی میشوی و اندوهناک ومضطرب فرو میغلطی در بند دهشتانک اش. همه تقلایی برای رهایی، بی قرار و آواره ملتمسانه خدایان را میخوانی، وجودت پر از شراره است و میگدازی و گریزی نیست این گستردگی بیکران ناگزیر را …. و غایتی ندارد جز تهی بودگی … … … ... طُرّه ی جان ۰۰:۱۵ ۱۳۹۸/۰۲/۲۰ رفت آن سوار کولی … … کولی (همایون شجریان) دانلود و مشاهده در تلگرام طُرّه ی جان ۰۰:۱۱ ۱۳۹۸/۰۲/۱۵ وجود بر ماهیت مقدم است …. ما وانهاده شدگان در هستی هستندگان محکوم به بودن، هست شدیم که خود محور خود باشیم. و وجودمان در بر بگیرد ماهیت هست شده مان را.!. وجودمان به جبری که نمیدانیم نامش چیست! بر کرانهی هستی آغازیدن گرفت و ما زندگانی را در بر کشیدیم. وجودمان با جبر رقم خورد بدون اینکه خود کوچکترین دخالتی در این امر داشته باشیم، ولی برای ماهیت وجودی مان قدرت انتخاب داریم …. فیلسوفان اگزیستانسیال عقیده دارند ما نسبت به ماهیت حق انتخاب داریم. و این ما هستیم که میتوانیم ماهیت وجودی مان را تعیین کنیم. و رقم بزنیم آنچه را که باید …. به عبارتی میتوان ماهیت را همان شدن تعبیر کرد. ... طُرّه ی جان ۱۲:۴۸ ۱۳۹۸/۰۲/۱۴ من بیشتر دوست داشتم دراز بکشم و فکر کنم. همهاش فکر میکردم همهاش خوابهایی میدیدم عجیب و غریب. نمیارزد بگویم چه خوابهایی! من آن همه وقت همهاش از خودم میپرسیدم چرا آنقدر احمقم. اگر دیگران نفهم هستند و من یقین میدانم که نفهمند، پس چرا خودم نمیخواهم عاقلتر شوم. بعد دانستم که اگر منتظر شوم تا همه عاقل شوند، خیلی وقت لازم است. بعد دانستم که چنین چیزی هرگز نخواهد شد. مردم تغییر نخواهند کرد و کسی آنها را تغییر نخواهد داد و نمیارزد انسان سعی بیهوده کند! بله همینطور است. این قانون آنهاست.. ... طُرّه ی جان ۰۱:۳۰ ۱۳۹۸/۰۲/۱۳ : ای سقراط پاک! چرا همواره این جوان را گرامی میداری؟. آیا ارجمندتر از این کار نمیشناسی؟ چرا چنان که به خدایان مینگری،. چشمانت عاشقانه به او مینگرند؟.: آن که به ژرفترین امور اندیشیده، به پرشورترینان عشق میورزد. آن که در جهان نگریسته، جوانان والا مقام را درمییابد. و فرزانگان، اغلب سرانجام به زیبایی میگرایند … … …. ... طُرّه ی جان ۱۵:۰۷ ۱۳۹۸/۰۲/۱۲ ساری گلین … sari gelin (@gulmax) دانلود و مشاهده در تلگرام طُرّه ی جان ۲۲:۳۰ ۱۳۹۸/۰۲/۰۹ در وهله نخست، ارتباط یک شخص خاص نیست، بلکه نگرش و جهتگیری منش انسان است که رابطهی او را با کل جهان، و نه با یک خاص، تعیین میکند انسان اگر فقط یکی را دوست بدارد و نسبت به دیگر همنوعان خود بی اعتنا و بی تفاوت باشد، پیوند او عشق نیست، بلکه نوعی بستگی همزیستی و تعاونی یا خودخواهی گسترش یافته است …با وجود این اکثر مردم فکر میکنند علت به وجود آمدن عشق، وجود معشوق است، نه. در حقیقت، آنان حتی فکر میکنند چون هیچکس دیگری را جز معشوق دوست ندارند، این خود نشاندهندهی شدت عشقشان است. این همان سفسطهای است که مثلا بدان اشاره رفت …چون چنین فردی نمیتواند درک کند که عشق نوعی فعالیت و نوعی قدرت روحی است، خیال میکند تنها چیز لازم پیدا کردن یک معشوق مناسب است و پس از آن بقیهی کارها به خودی خود درست خواهند شد. این نگرش را میتوان با نگرش آدمی که میخواهد نقاشی کند ولی به جای اینکه هنر و فن آن را یاد بگیرد، میگوید منتظر موضوع مناسبی برای نقاشی هستم و ادعا میکند که اگر موضوع را بیابد، زیباترین نقاشیها را خواهد کشید، یکی دانست …اگر آدم واقعا کسی را دوست داشته باشد، حتما همهی انسانها، دنیا و زندگی را دوست میدارد. اگر من بتوانم به کسی بگویم «دوستت دارم»، باید توانایی این را هم داشته باشم که بگویم «من در وجود تو همه را دو ... طُرّه ی جان ۱۹:۰۵ ۱۳۹۸/۰۲/۰۹ … مرورگر شما از ویدیو پشتیبانی نمیکند. دانلود و مشاهده در تلگرام طُرّه ی جان ۱۴:۲۸ ۱۳۹۸/۰۲/۰۹ عقل باید در همهی تعهداتش، خود را تابع نقد کند و نمیتواند آزادی نقد را به وسیلهی هیچ مانعی از بین ببرد، بیآنکه به خود ضرر برسان هیچ چیز آنقدر مقدس نیست که خود را از نقد و تحقیق آزمونگر، که هیچ اعتبار و اقتدار شخصیای را به رسمیت نمیشناسد، معاف کند. در اصل، وجود عقل مبتنی بر آزادی است. زیرا عقل هیچ اعتبار و اقتدار مستبدانهای ندارد … …. …. ... طُرّه ی جان ۱۱:۳۳ ۱۳۹۸/۰۲/۰۸ معنی کلمات مبهم هرکسی را باید از گوینده پرسید نه از دشمن او …. هر کسی را از خودش بپرس … او را از هیچ کس نپرس. عشق را از عاشق بپرس. عشق را از قلبم بپرس. آبی را از رگ هایم بپرس. شاعر را از شعرش بپرس. من را از صبح پریشانی بپرس. نگاه مرا از چشمهای خود بپرس. سوختن را از آتش بپرس. مرا از ستارهای کم سو نپرس. ... طُرّه ی جان ۲۲:۵۰ ۱۳۹۸/۰۲/۰۷ پرسش و پاسخ از مشاور.. شناخت و کاهش انواع استرس.. ورود برای عموم دانشجویان آزاد است دوشنبه ۹ اردیبهشت ساعت ۱۷-۱۸:۳۰. کلاس ۲ دانشکده برق. ثبت نام تا سه روز آینده (جمعه) با تخفیف (هزینه ثبت نام: ۱۰ هزار تومان). ثبت نام از طریق لینک زیر. گپ بزن! و رسانا طُرّه ی جان ۲۲:۰۶ ۱۳۹۸/۰۲/۰۷ در این زندگی ما همگی تنها درجستجوی یک چیزهستیم، سرشارشدن و پر شدن از زندگی، دریافتن بوسهی نوری بر قلب خاکستری مان، شناختن لطافت ع زنده بودن یعنی دیده شدن، ورود به انوار نگاهی پر مهر. هیچ کس از این قانون نمیگریزد … …. … … طُرّه ی جان ۱۹:۳۸ ۱۳۹۸/۰۲/۰۷ . راستی این راز جگرسوز، این حیات چیست؟ آدمیان به هم میرسند و سپس همچون برگهایی که به دست باد بیفتند از هم جدا میشوند …چشمها بیهوده میکوشند که شکل چهره و بدن و حرکات کسی را که آدم دوست دارد در خود نگاه دارند،. لیکن پس از گذشت چندین سال دیگر حتی به یاد نمیآورند که چشمان او آبی بود یا سیاه … …. ... طُرّه ی جان ۱۲:۳۰ ۱۳۹۸/۰۲/۰۶ فروید از توهم بیزار بود. به نظرش آدم عاقل و بالغ نباید توهم داشته باشد تنها چیزی که تواین دنیا ارزش دارد، این است که آدم دنبال حقیقت باشد و سعی کند در پرتو حقیقت زندگی کند. و چون اعتقادی به خدا و زندگی پس از مرگ هم نداشت، آدم بدبینی شده بود. رواقی شده بود. معتقد بود وضع بشر فاجعه است …ولی یونگ، برعکس. معتقد بود مهمترین چیز برای بشر این است که از زندگی لذت ببرد. شادمانی و تندرستی و خشنودی …بنابراین فروید در مواجهه با اعتقادات دینی یا هر قسم اعتقادات دیگری از این قبیل، اولین سوالش این بود که: اینها حقیقت دارد؟ چون اگر حقیقت ندارد باید بندازمشان دور. ولی یونگ میپرسید: آیا اینها کیفیت زندگی مرا بهتر میکند؟ باعث میشود عملکرد انسانی بهتری داشته باشم؟ ... ‹ 1 2 3 4 5 6 7 ›
طُرّه ی جان ۲۰:۳۳ ۱۳۹۸/۰۲/۲۳ دین تسکین دهندهای برای مردم و دستیاری شایسته برای تمدن است البته تمدنی که سودش در وجود طبقات ممتاز لبریز گردد و طبقات پایین دستش با پندارهای دینی تسکین یابند. و این است راز حمایت اشراف و طبقات ممتاز از دین و آیین …طبقات متوسط و فروافتاده را استثمار کرده و با حاصل کار و خونشان تغذیه نموده زندگی پر تنعم و تلذذ برای خود فراهم میآورند …آنگاه از دین و پندارهای مخدر و مسکن دین پشتیبانی میکنند، چون دین و مذهب آنها را به انقلاب و عصیان و احقاق حقوق خود ترغیب و تحریص نمینماید، بلکه همواره گوشزد مینماید صبر کنید به ظلم و بیداد آنها تسلیم شوید، همچون یک مسیحی برده و غلام باشید که هرگاه به یک طرف چهره تان سیلی زدند سوی دیگر را ارائه دهید و هرگاه مال و ثروت شما را به یغما بردند، بازمانده آنرا نیز به اعتذار تسلیمشان نمایید،. چون خدا پس از مرگ رنج شما را جبران نموده و در بهشت محرومیتها و بیچارگی هایتان را تلافی کرده و ظالمین را نیز در دوزخ مجازات میدهد … …. ...
طُرّه ی جان ۰۹:۱۲ ۱۳۹۸/۰۲/۲۳ عقل بشر در یکی از انواع شناختهای خود این تقدیر به خصوص را دارد که پرسشهایی برایش مطرح میشوند که عقل نمیتواند از آنها چشم بپوشد عقل بی آنکه مقصر باشد، گرفتار این سردرگمی میشود.. او از اصولی [بنیادین] شروع میکند که کاربرد آنها در جریان تجربه اجتناب ناپذیر است، و در عین حال این کاربرد به وسیله تجربه از تضمین کافی برخوردار است.. عقل با این اصول بنیادین. (همان طور که طبیعتش اقتضا میکند) همواره بالاتر و به طرف شروط دورتر میرود. اما وقتی عقل متوجه میشود که به این شیوه فعالیتش همواره باید ناقص بماند، و لذا پرسشها هرگز متوقف نمیشوند، آنگاه خود را مجبور میبیند به اصولی [بنیادین] پناه ببرد که از همه کاربردهای ممکن تجربه فراتر میروند، و در عین حال، آن قدر قطعی به نظر میرسند که حتی فهم مشترک و متعارف انسان با آنها موافق است.. اما عقل از این طریق به درون ابهام و تناقضات در میافتد، و از آنها میتواند نتیجه بگیرد که باید جایی در خود مبنا خطاهایی پنهانی وجود داشته باشد، با این همه، این عقل نمیتواند این خطاها را کشف کند؛ زیرا اصولی [بنیادین] که عقل آنها را به کار میگیرد، چون از مرزهای کل تجربه خارج میشوند، دیگر هیچگونه محک تجربی ای را به رسمیت نمیشناسند. عرصه نبرد این منازعات بی پایان، متافیزیک خوانده میشود … … ...
طُرّه ی جان ۱۸:۵۲ ۱۳۹۸/۰۲/۲۲ میگوید: احساس تنهایی برای رفاقت یا همراهی مضر نیست، چرا که رفاقت تنها زمانی شکوفا میشود که هر یک از دو طرف فردیتش را بخاطر داشته باشد اگر ما نتوانیم بودن با خودمان را تحمل کنیم، چگونه میتوانیم از دیگران انتظار داشته باشیم که این کار را برای ما انجام دهند. در واقع، ظرفیت بودن با خودمان همان گونه که هستیم (محدود، دارای عیب و نقص و عمیقا دچار اشکال) نه تنها «علاجی» برای احساس تنهایی ما خواهد بود،. بلکه موهبتی پنهان برای دیگران است … …. (یافتن معنا در نیمه دوم عمر) …. ...
طُرّه ی جان ۱۰:۳۰ ۱۳۹۸/۰۲/۲۲ عشق ورزیدن دست و پنجه نرم کردن است، ورای تنهایی، با هر چیزی که میتواند در این دنیا به هستی حیات بخشد این جهان جایی است که من به چشم خودم میبینم که چشمهی خوشبختی وجودم با کسی دیگر شکل میگیرد. «عاشق تو هستم» یعنی: در این جهان تو سرچشمهی من در زندگی هستی. در آب این چشمه، رستگاری خودمان را میبینم، اول رستگاری تو؛ همان طور که شعر «مالارمه» آن را بازگو میکند:. در موج. تو خلسهی عریان خویش میشوی … …در گفتگو با نیکلاس ترونگ …. ...
طُرّه ی جان ۱۲:۴۳ ۱۳۹۸/۰۲/۲۰ تنهایی عمیق وجودی …بودن را به بر میکشیم و هست میشویم!.. جمع نقیضین است این تنهایی وبودن! تنهایی تو را میبرد به دور دستهای بودن، آنجا که عدم وجود را درمینوردد و نیست میشوی از هستی و در هیاهوی خاموش ابدیت ذره ذره محو میشوی …. از وجود تهی میشوی و اندوهناک ومضطرب فرو میغلطی در بند دهشتانک اش. همه تقلایی برای رهایی، بی قرار و آواره ملتمسانه خدایان را میخوانی، وجودت پر از شراره است و میگدازی و گریزی نیست این گستردگی بیکران ناگزیر را …. و غایتی ندارد جز تهی بودگی … … … ...
طُرّه ی جان ۰۰:۱۱ ۱۳۹۸/۰۲/۱۵ وجود بر ماهیت مقدم است …. ما وانهاده شدگان در هستی هستندگان محکوم به بودن، هست شدیم که خود محور خود باشیم. و وجودمان در بر بگیرد ماهیت هست شده مان را.!. وجودمان به جبری که نمیدانیم نامش چیست! بر کرانهی هستی آغازیدن گرفت و ما زندگانی را در بر کشیدیم. وجودمان با جبر رقم خورد بدون اینکه خود کوچکترین دخالتی در این امر داشته باشیم، ولی برای ماهیت وجودی مان قدرت انتخاب داریم …. فیلسوفان اگزیستانسیال عقیده دارند ما نسبت به ماهیت حق انتخاب داریم. و این ما هستیم که میتوانیم ماهیت وجودی مان را تعیین کنیم. و رقم بزنیم آنچه را که باید …. به عبارتی میتوان ماهیت را همان شدن تعبیر کرد. ...
طُرّه ی جان ۱۲:۴۸ ۱۳۹۸/۰۲/۱۴ من بیشتر دوست داشتم دراز بکشم و فکر کنم. همهاش فکر میکردم همهاش خوابهایی میدیدم عجیب و غریب. نمیارزد بگویم چه خوابهایی! من آن همه وقت همهاش از خودم میپرسیدم چرا آنقدر احمقم. اگر دیگران نفهم هستند و من یقین میدانم که نفهمند، پس چرا خودم نمیخواهم عاقلتر شوم. بعد دانستم که اگر منتظر شوم تا همه عاقل شوند، خیلی وقت لازم است. بعد دانستم که چنین چیزی هرگز نخواهد شد. مردم تغییر نخواهند کرد و کسی آنها را تغییر نخواهد داد و نمیارزد انسان سعی بیهوده کند! بله همینطور است. این قانون آنهاست.. ...
طُرّه ی جان ۰۱:۳۰ ۱۳۹۸/۰۲/۱۳ : ای سقراط پاک! چرا همواره این جوان را گرامی میداری؟. آیا ارجمندتر از این کار نمیشناسی؟ چرا چنان که به خدایان مینگری،. چشمانت عاشقانه به او مینگرند؟.: آن که به ژرفترین امور اندیشیده، به پرشورترینان عشق میورزد. آن که در جهان نگریسته، جوانان والا مقام را درمییابد. و فرزانگان، اغلب سرانجام به زیبایی میگرایند … … …. ...
طُرّه ی جان ۲۲:۳۰ ۱۳۹۸/۰۲/۰۹ در وهله نخست، ارتباط یک شخص خاص نیست، بلکه نگرش و جهتگیری منش انسان است که رابطهی او را با کل جهان، و نه با یک خاص، تعیین میکند انسان اگر فقط یکی را دوست بدارد و نسبت به دیگر همنوعان خود بی اعتنا و بی تفاوت باشد، پیوند او عشق نیست، بلکه نوعی بستگی همزیستی و تعاونی یا خودخواهی گسترش یافته است …با وجود این اکثر مردم فکر میکنند علت به وجود آمدن عشق، وجود معشوق است، نه. در حقیقت، آنان حتی فکر میکنند چون هیچکس دیگری را جز معشوق دوست ندارند، این خود نشاندهندهی شدت عشقشان است. این همان سفسطهای است که مثلا بدان اشاره رفت …چون چنین فردی نمیتواند درک کند که عشق نوعی فعالیت و نوعی قدرت روحی است، خیال میکند تنها چیز لازم پیدا کردن یک معشوق مناسب است و پس از آن بقیهی کارها به خودی خود درست خواهند شد. این نگرش را میتوان با نگرش آدمی که میخواهد نقاشی کند ولی به جای اینکه هنر و فن آن را یاد بگیرد، میگوید منتظر موضوع مناسبی برای نقاشی هستم و ادعا میکند که اگر موضوع را بیابد، زیباترین نقاشیها را خواهد کشید، یکی دانست …اگر آدم واقعا کسی را دوست داشته باشد، حتما همهی انسانها، دنیا و زندگی را دوست میدارد. اگر من بتوانم به کسی بگویم «دوستت دارم»، باید توانایی این را هم داشته باشم که بگویم «من در وجود تو همه را دو ...
طُرّه ی جان ۱۴:۲۸ ۱۳۹۸/۰۲/۰۹ عقل باید در همهی تعهداتش، خود را تابع نقد کند و نمیتواند آزادی نقد را به وسیلهی هیچ مانعی از بین ببرد، بیآنکه به خود ضرر برسان هیچ چیز آنقدر مقدس نیست که خود را از نقد و تحقیق آزمونگر، که هیچ اعتبار و اقتدار شخصیای را به رسمیت نمیشناسد، معاف کند. در اصل، وجود عقل مبتنی بر آزادی است. زیرا عقل هیچ اعتبار و اقتدار مستبدانهای ندارد … …. …. ...
طُرّه ی جان ۱۱:۳۳ ۱۳۹۸/۰۲/۰۸ معنی کلمات مبهم هرکسی را باید از گوینده پرسید نه از دشمن او …. هر کسی را از خودش بپرس … او را از هیچ کس نپرس. عشق را از عاشق بپرس. عشق را از قلبم بپرس. آبی را از رگ هایم بپرس. شاعر را از شعرش بپرس. من را از صبح پریشانی بپرس. نگاه مرا از چشمهای خود بپرس. سوختن را از آتش بپرس. مرا از ستارهای کم سو نپرس. ...
طُرّه ی جان ۲۲:۵۰ ۱۳۹۸/۰۲/۰۷ پرسش و پاسخ از مشاور.. شناخت و کاهش انواع استرس.. ورود برای عموم دانشجویان آزاد است دوشنبه ۹ اردیبهشت ساعت ۱۷-۱۸:۳۰. کلاس ۲ دانشکده برق. ثبت نام تا سه روز آینده (جمعه) با تخفیف (هزینه ثبت نام: ۱۰ هزار تومان). ثبت نام از طریق لینک زیر. گپ بزن! و رسانا
طُرّه ی جان ۲۲:۰۶ ۱۳۹۸/۰۲/۰۷ در این زندگی ما همگی تنها درجستجوی یک چیزهستیم، سرشارشدن و پر شدن از زندگی، دریافتن بوسهی نوری بر قلب خاکستری مان، شناختن لطافت ع زنده بودن یعنی دیده شدن، ورود به انوار نگاهی پر مهر. هیچ کس از این قانون نمیگریزد … …. … …
طُرّه ی جان ۱۹:۳۸ ۱۳۹۸/۰۲/۰۷ . راستی این راز جگرسوز، این حیات چیست؟ آدمیان به هم میرسند و سپس همچون برگهایی که به دست باد بیفتند از هم جدا میشوند …چشمها بیهوده میکوشند که شکل چهره و بدن و حرکات کسی را که آدم دوست دارد در خود نگاه دارند،. لیکن پس از گذشت چندین سال دیگر حتی به یاد نمیآورند که چشمان او آبی بود یا سیاه … …. ...
طُرّه ی جان ۱۲:۳۰ ۱۳۹۸/۰۲/۰۶ فروید از توهم بیزار بود. به نظرش آدم عاقل و بالغ نباید توهم داشته باشد تنها چیزی که تواین دنیا ارزش دارد، این است که آدم دنبال حقیقت باشد و سعی کند در پرتو حقیقت زندگی کند. و چون اعتقادی به خدا و زندگی پس از مرگ هم نداشت، آدم بدبینی شده بود. رواقی شده بود. معتقد بود وضع بشر فاجعه است …ولی یونگ، برعکس. معتقد بود مهمترین چیز برای بشر این است که از زندگی لذت ببرد. شادمانی و تندرستی و خشنودی …بنابراین فروید در مواجهه با اعتقادات دینی یا هر قسم اعتقادات دیگری از این قبیل، اولین سوالش این بود که: اینها حقیقت دارد؟ چون اگر حقیقت ندارد باید بندازمشان دور. ولی یونگ میپرسید: آیا اینها کیفیت زندگی مرا بهتر میکند؟ باعث میشود عملکرد انسانی بهتری داشته باشم؟ ...