این‌جا تلاش‌های ادبی‌ام (شامل داستان‌ کوتاه، داستانک، یادداشت، و پاراگراف‌های منتخبِ کتاب‌هایی که می‌خوانم) را به اشتراک می‌گذارم. گاهی هم موسیقی‌ای که به دلم می‌نشیند. همراهیِ شما نعمتی است که شاید باور نکنید چه‌اندازه برایم عزیز است. @mohsensarkhosh


کمی بعد، آدم آمد.. مورچه‌ی کارگر دانه‌ای در جنگل پیدا کرد. آن را به دهان گرفت تا به لانه‌اش ببرد

داشت از کنار درخت کاجی می‌گذشت که ناگهان پاهایش به چیزی چسبید: ماده‌ای زرد و چسب‌ناک با بویی خاص. مورچه به شیره‌ی درخت چسبید. شیره بیشتر شد و مورچه و دانه‌ای که در دهان داشت را در خود فروبرد. کمی بعد - دقیقا شصت ملیون و نهصد و سی و پنج سال و دویست و چهل روز بعد - کارگر معدن، موقع کار تکه‌ی‌ کوچکی کهربا پیدا کرد. در دل سنگ زرد و شفاف، مورچه‌ای با دانه‌ای در دهانش دیده می‌شد. مرد آن را دور از چشم سرکارگر به دهان گذاشت و قورت داد تا به خانه‌اش ببرد. کمی بعد - دقیقا شش ساعت و سی‌وپنج دقیقه و بیست‌وچهار ثانیه بعد - مرد به خانه رسید و رفت توالت. می‌خواست زودتر جواهر گران‌بها را دفع کند، اما اسهال بود و مثل بیشتر آدم‌های دنیا در تمام تاریخ، گند زد به همه‌چیز …. ...
  • گزارش تخلف

اردوگاه سرخ‌پوستان.. نویسنده:. برگردان: پژمان بازیل

(بخش دوم). پدر نیک بچه را بلند کرد و چند سیلی به صورتش زد تا نفسش باز شود. بعد او را تحویل پیرزن داد. گفت: «ببین نیک، پسره. بگو ببینم از انترنی خوشت اومد؟». نیک گفت: «خیلی» اما نگاهش را دزدید تا مبادا چشمش به کاری که پدرش می‌کرد بیفتد. پدرش گفت: «آهان، درست شد» و چیزی را انداخت توی لگن. نیک نگاه نکرد. پدرش گفت: «حالا باید چندتا بخیه بزنم. ...
  • گزارش تخلف

اردوگاه سرخ‌پوستان.. نویسنده:. برگردان: شاهین بازیل

(بخش اول). کنار ساحل دریاچه قایق پارویی دیگری هم پهلو گرفته بود. دو نفر سرخ‌پوست منتظر ایستاده بودند. «نیک» و پدرش در پاشنه‌ی قایق نشستند، و سرخ‌پوست‌ها قایق را از ساحل هل دادند به طرف دریاچه. یکی از آن‌ها پرید تو تا پارو بزند. «عمو جرج» هم در پاشنه‌ی قایق پارویی اردوگاه نشست. سرخ‌پوست جوان آن را هم هل داد و پرید تو، تا برای عمو جورج پارو بزند. قایق‌ها در تاریکی شب روانه‌ی دریاچه شدند. نیک، در هوای مه‌آلود، صدای پاروی قایق دیگر را که از آن‌ها خیلی جلوتر بود می‌شنید. ...
  • گزارش تخلف

ارنست همینگوی در ۲۱ ژوئیه ۱۸۹۹ در اوک‌پارک ایالت ایلینوی متولد شد

پس از دورهٔ دبیرستان، در سال ۱۹۱۷ مدتی در کانزاس سیتی به‌عنوان گزارشگر گاه‌نامهٔ استار مشغول به کار شد. در جنگ جهانی اول داوطلب خدمت در ارتش شد، اما ضعف بینایی او را از این کار بازداشت. در نهایت به‌عنوان رانندهٔ آمبولانس صلیب سرخ در جبهه‌ی ایتالیا به خدمت گرفته شد. در ۸ ژوئیه ۱۹۱۸ مجروح شد و ماه‌ها در بیمارستان بستری بود. در بازگشتش به ایالت متحده مردم شهر و محله‌اش از او مانند قهرمانان استقبال کردند. ارنست کار خبرنگاری را از سر گرفت و در پاریس برای تورنتو استار مشغول به کار شد. بین سال‌های ۱۹۲۱ تا ۱۹۲۶ همینگوی در مقام یک نویسنده به شهرت رسید. ارنست بیشتر عمرش سرگرم ماجراجویی بود. از زخمی‌ شدن در ایتالیا بر اثر اصابت ۲۰۰ ترکش گلوله‌ی نیروهای اتریشی، تا شرکت در خط مقدم جبهه‌های جنگ داخلی اسپانیا، یا سفرهای توریستی به حیات‌وحش آفریقا، تا ماهی‌گیری و شکار حیوانات وحشی و زندگی در کوبا، و بردن جایزه‌‌های مشت‌زنی و نوبل ادبیات! ...
  • گزارش تخلف

دینو پاول کروچتی، معروف به دین مارتین (زاده ۷ ژوئن ۱۹۱۷–درگذشته ۲۵ دسامبر ۱۹۹۵) خواننده، بازیگر، تهیه‌کننده فیلم، کمدین، و مجری قه

دین اصلیتی ایتالیایی - آمریکایی داشت. او یکی از مشهورترین سرگرم‌کنندگان آمریکایی اواسط قرن بیستم بود، و با لقب «شاه باحال» (King of Cool) شناخته می‌شد. دین مارتین و جری لوییس در تیم کمدی مشهور «مارتین و لوییس» هم‌کار بودند. او هم‌چنین مجری دو برنامه تلویزیونی بسیار پرطرفدار بود. دین مارتین برنده‌ی سه جایزه گرمی شده است … ...
  • گزارش تخلف

من و الی.. (بخش پنجم).. آن شب را تا صبح بیدار ماندیم و حرف زدیم

الی حرف‌هایی زد که برایم تازگی داشت. راستش از خودم خجالت کشیدم که آن‌قدر او را سطحی و بی‌فکر، و خودم را عقل‌کل فرض می‌کردم. هیچ تصور نمی‌کردم پشت آن کارهای دیوانه‌وار، آن کارهایی که دلیلش را سبک‌مغزی می‌دانستم، فلسفه‌ای برای زندگی باشد. تازه می‌فهمیدم الی هم برای خودش افکاری عمیق، و روشی برای زندگی دارد. گفت: «می‌دونی مشکل اصلی تو چیه؟ بیشتر فکر می‌کنی و کمتر زندگی. مدام داری کتاب می‌خونی. کله‌تو کردی تو کتاب و اصلا حالیت نیست اونایی که این کتابا رو نوشتن قبل از این‌که بخوان بنویسن، زندگی کردن. خوبه آدم کتاب بخونه و ببینه بقیه آدما دنیا و زندگی رو چه‌طور دیدن، ولی ته ته همه کتابا یه‌ چیزه: خودتو پیدا کن. ...
  • گزارش تخلف

«رایلی بی. کینگ» (زاده ۱۶ سپتامبر ۱۹۲۵ - درگذشته ۱۵ مه ۲۰۱۵)، معروف به بی. بی

کینگ، نوازندهٔ مشهور گیتار الکتریک در سبک بلوز بود. از او به‌عنوان سلطان بلوز یاد می‌شود. نشریه «رولینگ استون»، کینگ را در رتبهٔ ششم در میان گیتاریست‌های برتر جهان در تاریخ نامیده ‌است. او برندهٔ ۱۷ جایزه گرمی شده است. بی. بی. کینگ در روستای «اتا بنا» در «می‌سی‌سی‌پی» زاده شد. او بیشتر کودکی‌اش را با مادر و مادربزرگش در یک مزرعهٔ پنبه کار می‌کرد. او گفته قبل از آن که استعدادهایش کشف شود، در مزرعه به‌ازای هر ۴۵ کیلوگرم پنبه ۳۵ سنت دریافت می‌کرده. ...
  • گزارش تخلف

من و الی.. (بخش چهارم).. حرف‌هایم که تمام شد، او دیگر نمی‌خندید

چهره‌اش حالتی داشت که هیچ‌وقت ندیده بودم. من و الی همیشه فقط بدن هم‌دیگر را می‌دیدیم و به خودمان فکر می‌کردیم، اما آن شب انگار دریچه‌ای به دنیای درونمان باز کردیم، و برای اولین‌بار به هم فکر کردیم. با صدایی آرام شروع کرد به حرف زدن: «تولد شونزده‌سالگیم بود. کیک تولدم صورتی بود. خونه رو شرشره‌ و کاغذرنگی بسته بودیم و کلی بادکنک باد کرده بودیم. تلویزیون داشت تام و جری نشون می‌داد. من و داداشی یه‌عالمه کیک خورده بودیم. بابا زود از سر کار اومده بود. داشت می‌خندید. ...
  • گزارش تخلف

همراهان ارجمند و عزیز «کاغذ خط‌خطی» سلام

تا حالا دوستان زیادی در خصوصی به بنده پیش‌نهاد کرده‌اند که علاوه‌بر داستان و موسیقی، از شعر هم در کانال استفاده کنم. چون کاغذ خط‌خطی از ابتدا با روی‌کرد ادبیات داستانی شکل گرفته است، صلاح ندانستم. اما اگر مایل به خواندن اشعار زیبا و کوتاه و کم‌تکرار با ویرایش عالی هستید، کانال «شعر‌تر» را با اطمینان خدمتتان معرفی می‌کنم. ...
  • گزارش تخلف

ژوزف ایرا «ژو» دسن (داسن) خواننده و ‌ترانه‌سرای فرانسوی_آمریکایی بود

او اولین خوانندهٔ فرانسوی‌زبان بود که با یک ناشر موسیقی آمریکایی قرارداد بست. در دههٔ ۷۰ میلادی آهنگ‌های او در صدر لیست‌های فرانسه بودند. ژو داسن در فرانسه محبوبیت و شهرت فراوانی دارد …
  • گزارش تخلف

من و الی. (بخش سوم).. بالاخره درمانم را شروع کردم

شیمی‌درمانی و پرتودرمانی. حالا سرم شبیه یک توپ پینگ‌پنگ گنده و براق است. تمام موهای تنم هم ریخته. وقتی با الی می‌رویم حمام می‌گوید «عینهو ماهی لیز شدی». گاهی می‌بینم ا‌لی دارد نگاهم می‌کند. وقتی می‌فهمد متوجه نگاهش شده‌ام، می‌زند زیر خنده و می‌گوید «شکل جیم کری تو فیلم ماسک شدی». یک بار با ماسک مرطوب‌کننده‌اش تمام سر و صورتم را پر کرد. ماسک سبز بود و بوی خیار می‌داد. بعد آن‌قدر به قیافه‌ام خندیدیم که داشتم خفه می‌شدم. ...
  • گزارش تخلف