این‌جا تلاش‌های ادبی‌ام (شامل داستان‌ کوتاه، داستانک، یادداشت، و پاراگراف‌های منتخبِ کتاب‌هایی که می‌خوانم) را به اشتراک می‌گذارم. گاهی هم موسیقی‌ای که به دلم می‌نشیند. همراهیِ شما نعمتی است که شاید باور نکنید چه‌اندازه برایم عزیز است. @mohsensarkhosh


قله‌ها و آدم‌ها.. (بخش دوم).. کمی بالاتر به قله می‌رسم

نوک کوه را صاف کرده‌ و چند نیمکت سیمانی و آلاچیق و سرویس بهداشتی با منبع‌های فلزی آب گذاشته‌اند. روی یکی از نیمکت‌ها، رو به شهری که در آن به‌دنیا آمده و بزرگ شده‌ام می‌نشینم. داخل در فلاسک چای می‌ریزم. بخار چای را بو می‌کشم. در این سرما حسابی می‌چسبد. بعد از چای، سیگاری آتش می‌زنم. روی پاکت نوشته است دود سیگار برای سلامتی ضرر دارد. به شهر نگاه می‌کنم: انبوهی از خانه و خیابان و ماشین و آدم و دود. هوای روی شهر آن‌قدر کثیف و خاکستری است که از خودم می‌پرسم واقعا چه‌طور تا یک ساعت پیش داشتم آن پایین نفس می‌کشیدم. ...
  • گزارش تخلف

قله‌ها و آدم‌ها.. (بخش اول).. ماشین را در شانه‌خاکی پارک می‌کنم

موبایلم را برمی‌دارم و کابل را جدا می‌کنم. صدای موسیقی قطع می‌شود. فلاسک چای را برمی‌دارم. پیاده می‌شوم. جاده‌ی باریک و پرپیچ‌وخم کوهستانی تا خود قله بالا می‌رود، اما دوست دارم کمی از مسیر را پیاده بروم. یادم می‌آید خیلی سال پیش، پنج‌شنبه‌های هرهفته چشمم به آسمان بود و دعا می‌کردم فردا هوا خوب باشد. اگر هوا خوب بود، جمعه صبح زود با پدر و برادرم سوار اتوبوس می‌شدیم و تا پای کوه می‌آمدیم. آن‌جا بند کفش‌ها و کمر شلوارهایمان را محکم می‌بستیم، وسایل را بین خودمان تقسیم می‌کردیم، و شروع می‌کردیم به بالا رفتن. یک ضبط و پخش کوچک داشتیم که من مسئولش بودم. ...
  • گزارش تخلف

دوستان و همراهان عزیز «کاغذ خط‌خطی» سلام

چندی پیش با عده‌ای از استادان و اهالی ادبیات تصمیم گرفتیم مجله‌ای الکترونیکی منتشر کنیم. اولین شماره‌ی این نشریه امروز آماده، و با نام «دیدگاه» در فضای مجازی منتشر شد. ضمن تقدیم این مجله به شما خوبان، خواهشمندم با عضویت در کانال نشریه، از این حرکت کاملا مستقل ادبی حمایت کنید. ما هیچ پشتوانه‌ای جز تلاش خودمان، و نگاه شما نداریم. امیدواریم با حمایت و ارائه‌ی نقد و نظرهای شما بزرگواران، هر شماره نشریه‌ای پربارتر و خواندنی‌تر را آماده کنیم …ارادتمند شما م. سرخوش ...
  • گزارش تخلف

مارکو آنتونیو مونیز (زاده ۱۶ سپتامبر ۱۹۶۹) که با نام مارک آنتونی شناخته می‌شود، خواننده، آهنگ‌ساز و بازیگر پورتوریکویی - آمریکایی

از او همواره به‌عنوان یکی از بهترین خوانندگان سبک سالسا یاد می‌شود. مارک آنتونی برنده‌ دو جایزه گرمی و چهار جایزه لاتین گرمی است، و بیش‌از سی میلیون نسخه از آلبوم‌هایش در سراسر جهان فروخته شده ‌است.
  • گزارش تخلف

اصل کار این است که خوش‌حال باشی. هر چه می‌خواهد بشود

فقط سعی کن خوش‌حال باشی. کم‌کم آسان‌تر و آسان‌تر می‌شود. به شرایط آدم هم ربطی ندارد. باورت نمی‌شود چه‌قدر خوب است. وقتی همه‌چیز را قبول کنی، فاجعه محو می‌شود. یا به‌هرحال سبک‌تر می‌شود، و تو هم راه خودت را می‌روی و با دنیا راحت کنار می‌آیی …. از داستان کوتاه «ریگ». ...
  • گزارش تخلف

یک گل سرخ برای امیلی.. نویسنده: ویلیام فاکنر. (بخش ششم)

دوتا دختر عموهای میس امیلی فورا حاضر شدند و روز بعد تشییع جنازه را ترتیب دادند، و اهل شهر آمدند که میس امیلی را زیر توده‌ای از گل‌های خریداری شده تماشا کنند، که تصویر نقاشی مدادی پدرش روی آن به فکر عمیقی فرو رفته بود. خانم‌ها نیم‌صدا زیر لب پچ‌پچ می‌کردند، و مردهای خیلی پیر، بعضی‌هاشان با اونیفرم زمان جنگ داخلی، روی سکوی جلوی کلیسا و چمن ایستاده بودند و درباره‌ی میس امیلی با هم گفت‌وگو می‌کردند. که حالا یعنی میس امیلی هم‌دوره‌ی آن‌ها بوده و با او رقصیده‌اند و شاید زمانی دلش را هم برده‌اند. و مثل همه‌ی پیرها حساب حوادث گذشته را با هم قاطی می‌کردند - گذشته برای آن‌ها مانند جاده‌ی باریکی نبود که از آن‌ها دور می‌شد، بلکه مثل سبزه‌زار وسیعی بود که هرگز زمستان ندیده بود و همین ده‌سال آخری مثل دالانی آن‌ها را از آن جدا کرده بود. ما در آن موقع متوجه شده بودیم که در این طبقه‌ اتاقی بود که چهار سال بود کسی داخل آن را ندیده بود، و می‌بایست در آن را شکست. اما قبل‌از آن‌که در آن را باز کنند، تأمل کردند تا میس امیلی به‌طرز آبرومندی به خاک سپرده شد. به‌نظر می‌رسید که شدت شکستن در، اتاق را پر از گرد و ...
  • گزارش تخلف

«استیوی واندر» در کودکی به «کودک خارق‌العاده» مشهور شده بود، و در بزرگسالی به یکی از پرافتخارترین موسیقی‌دانان پاپ در نیمه‌ی دوم ق

او تا امروز ۲۲ جایزه‌ی گرمی، یک جایزه‌ی یک عمر دستاورد گرمی، و یک اسکار بهترین ترانه را دریافت کرده است. استیوی بیش از ۳۰ ترانه‌ی راه یافته به جمع ده ترانه برتر سال دارد. او در سال ۱۹۸۹ به تالار مشاهیر راک اند رول، و قبل از آن در سال ۱۹۸۳ به تالار مشاهیر ترانه‌سرایان راه یافت. واندر هم‌چنین در سال ۱۹۹۹ موفق به دریافت جایزه موسیقی پولار شد که «باب دیلن» و «ری چارلز» به‌ترتیب برندگان این جایزه در سال‌های قبل و بعد از او بودند. استیوی واندر که نابینا زاده شده‌است، از ۱۲ سالگی کارهایش با برچسب شرکت «موتاون رکوردز» منتشر شده و این همکاری تا امروز ادامه دارد. او تا به‌حال ۱۰ آهنگ به عنوان شماره‌ی یک پرفروش‌ترین‌های موسیقی پاپ، و ۲۰ آهنگ به عنوان شماره‌ی یک پرفروش‌ترین‌های R&Bدر آمریکا داشته‌ است. در مجموع بیش از ۱۵۰ میلیون نسخه از آثار استیوی واندر به‌فروش رسیده ‌است. ...
  • گزارش تخلف

یک گل سرخ برای امیلی.. نویسنده: ویلیام فاکنر. (بخش پنجم)

انگار این خاصیتی بود که بارها روح او را به زنجیر می‌کشید؛ اما وحشی‌تر و خبیث‌تر از آن بود که مرگ را بپذیرد. دفعه‌ی بعد که او را دیدیم دیگر چاق شده بود و موهایش داشت خاکستری می‌شد، و در مدت چندسال بعد، آن‌قدر خاکستری شد و شد تا کاملا به‌رنگ فلفل‌نمکی و چدنی درآمد؛ و همان‌طور ماند. و تا روز مرگش در هفتادسالگی، هنوز به همان رنگ چدنی، مثل موهای یک مرد زبروزرنگ باقی بود. از همان‌ وقت به بعد، در جلویی عمارتش همیشه بسته بود. به‌جز مدت شش هفت سال - زمانی که حدودا چهل سالش بود و نقاشی چینی تعلیم می‌داد. در آن موقع کارگاهی در یکی از اتاق‌های طبقه‌ی پایین‌ ترتیب داده بود و دخترها و نوه‌های مردم دوره‌ی کلنل سارتوریس با همان نظم و همان روحی که یکشنبه‌ها با یک سکه‌ی بیست و پنج سنتی - برای انداختن تو سینی اعانه که دور می‌گرداندند - به کلیسا فرستاده می‌شدند، به کارگاه میس امیلی می‌رفتند. میس امیلی در آن زمان از پرداخت مالیت معاف بود. آن وقت خرده‌خرده نسل جدید روی کار آمد و استخوان‌‌بندی و روح شهر را تشکیل داد. شاگردهای قدیمی بزرگ شدند و دیگر بچه‌هاشان را با جعبه‌رنگ و قلم‌مو و عکس‌هایی که از مجلات مد ...
  • گزارش تخلف

یک گل سرخ برای امیلی.. نویسنده: ویلیام فاکنر. (بخش چهارم)

در آن موقع بیش‌از سی سالش بود. هنوز یک زن معمولی بود؛ گرچه از حد معمولی کمی لاغرتر بود. چشم‌های خرد و خودپسند و تحقیرکننده‌ای داشت. گوشت صورتش دور و بر شقیقه‌ها و کاسه‌ی چشمش کیس شده بود. آدم خیال می‌کرد کسانی که در مناره‌های چراغ‌های دریایی زندگی می‌کنند باید این‌ شکلی باشند. به دوافروش گفت: «من مقداری سم لازم دارم». «بله چشم، میس امیلی. چه نوع سمی؟ برای موش و این چیزها به عقیده‌ی من…». ...
  • گزارش تخلف

یک گل سرخ برای امیلی.. نویسنده: ویلیام فاکنر. (بخش سوم)

وقتی که میس امیلی سی سالش شد، نمی‌توان دقیقا گفت که ما راضی و خوشحال شده بودیم، بلکه به‌عبارت بهتر می‌توان گفت دلمان خنک شده بود. چون با وجود آن جنون ارثی که در خانواده‌ی آن‌ها سراغ داشتیم، می‌دانستیم که اگر واقعا بختی به میس امیلی رو آورده بود، میس امیلی کسی نبود که پشت‌پا به بخت خودش بزند. وقتی که پدرش مرد، خانه‌ی آن‌ها تنها چیزی بود که از او برای میس امیلی باقی مانده بود. مردم خوشحال شده بودند. چون بالاخره محملی پیدا کرده بودند که برای میس امیلی دل‌سوزی کنند. تنهایی و فقر او را تنبیه می‌کرد. افتاده می‌شد. او هم دیگر کم‌وبیش هیجان و یأس داشتن و نداشتن چند شاهی پول را می‌توانست درک کند. روز پس از مرگ پدرش همه‌ی خانم‌ها خودشان را حاضر کردند که برای تسلیت و پیشنهاد کمک به دیدنش بروند. ...
  • گزارش تخلف

یک گل سرخ برای امیلی.. نویسنده: ویلیام فاکنر. (بخش دوم)

میس امیلی به آن‌ها تعارف نکرد بنشینند. همین‌طور وسط درگاه ایستاد و آرام گوش داد، تا آن کسی که حرف می‌زد به لکنت افتاد و زبانش بند آمد. بعد صدای تیک‌تیک یک ساعت نامرئی که شاید به‌دم همان زنجیر طلایی آویزان بود به گوش رسید. صدای میس امیلی خشک و سرد بود: «من در جفرسن از مالیات معافم. این را کلنل سارتوریس به من گفته است. شاید شما بتوانید با مراجعه به سوابق موجود خودتان را قانع کنید». «ولی میس امیلی ما به سوابق مراجعه کرده‌ایم. ابلاغیه‌ای به امضای کلانتر از ایشان دریافت نکرده‌اید؟». میس امیلی گفت: «چرا من کاغذی دریافت کرده‌ام. ...
  • گزارش تخلف

خبر داری که این دنیا همش رنگه. همش خونه همش جنگه. نمی‌دونی که گاهی زندگی ننگه

نمی‌بینی که دست‌افشان و پاکوبان و خرسندم. نمی‌بینی که می‌خندم. آخ نمی‌بینی دلم تنگه ….
  • گزارش تخلف

یک گل سرخ برای امیلی.. نویسنده: ویلیام فاکنر. (بخش اول)

وقتی که میس «امیلی گریرسن» مرد، همه اهل شهر ما به تشییع جنازه‌اش رفتند. مردها از روی تأثر احترام‌آمیزی که گویی از فروریختن یک بنای یادبود قدیمی در خود حس می‌کردند، و زن‌ها بیشتر از روی کنجکاوی برای تماشای داخل خانه‌ی او. جز یک نوکر پیر – که معجونی از آشپز و باغبان بود – دست‌کم از ده سال به این طرف کسی آن‌جا را ندیده بود. این خانه، خانه‌ی چهارگوش بزرگی بود که زمانی سفید بود، و با آلاچیق‌ها و مناره‌ها و بالکون‌هایی که مثل طومار پیچیده بود به سبک سنگین قرن هفدهم تزیین شده بود، و در خیابانی که یک وقتی گل سرسبد شهر بود قرار داشت. اما به گاراژها و انبارهای پنبه دست‌درازی کرده بودند. حتی یادبودها و میراث اشخاصی مهم و اسم‌ و رسم‌دار را از آن صحنه زدوده بودند. فقط خانه‌ی میس امیلی بود که فرتوتی و وارفتگی عشوه‌گر و پابرجای خود را میان واگون‌های پنبه و تلمبه‌های نفتی افراشته بود – وصله‌ی ناجوری بود قاتی وصله‌های ناجور دیگر. و اکنون میس امیلی رفته بود به مردگان مهم و باصلابتی بپیوندد که در گورستانی که مست بوی صندل است، میان گورهای سرشناس و گم‌نام سربازان ایالت متحده و متفقین که در جنگ جفرسن به خاک ...
  • گزارش تخلف

ویلیام کاتبرت فاکنر، رمان‌نویس آمریکایی بود. شهرت او به‌خاطر رمان‌ها و داستان‌های کوتاهش است

فاکنر یکی از مهم‌ترین نویسندگان ادبیات آمریکا، و مشخصا ادبیات جنوب آمریکا است. با این‌که اولین آثار فاکنر از سال ۱۹۱۹، و بیشترشان در دهه‌های ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ منتشر شده بود، وی تا هنگام دریافت جایزهٔ نوبل در سال ۱۹۴۹ نسبتا ناشناخته مانده بود. داستان «حکایت‌» و رمان آخر او «چپاول‌گران» برندهٔ جایزه‌ی پولیتزر شدند. فاکنر هم‌چنین جایزه ا. هنری را نیز تصاحب کرده است. بیشتر کتاب‌های او توسط مترجمانی مانندصالح حسینی و نجف دریابندری به فارسی برگردانده شده‌ است. فاکنر بزرگ‌ترین رمان‌نویس آمریکایی بین دو جنگ جهانی شناخته می‌شود …داستان «یک گل سرخ برای امیلی» را بخوانیم …. ...
  • گزارش تخلف