این کانال در پی احیای نگاه و تفکری انتقادیست. آنهم با خوانشی متفاوت از علوم انسانی منجمله روانکاوی و فلسفه و جامعه شناسی،بلکه راهی برای یک تفکر انتقادی و رادیکال بگشاید. https://t.me/joinchat/AAAAAEPRYscX8s9o8ft-FA ارتباط با ادمین @Rezamajd1


[درباره ۸۸]. ✍ سیاوش طلایی زاده …۱

این روزها هنگامی که از خرداد ۸۸ سخن گفته میشود گویی در بهترین حالت با یک جنبش طبقه متوسطی مواجهیم که چیزی فراتر از تجربه دولت بنفش کنونی را در سر نداشته است. چنین تصویر مخدوشی از ۸۸ تا حدی به دلیل فضای پس از دی ماه ۹۶ و تا حدی ناشی از کوشش نظام مند اصلاح طلبان به منظور تحریف و فروکاستن جنبش سبز به نمایش وزن هواداران اصلاحات در برابر حامیان دولت وقت (احمدی نژاد) در تمامی سالهای پس از آن بوده است (امروز نیز اصلاح طلبان با تقلیل جنبش ۸۸ به رفع حصر سه تن میکوشند پرونده آن را برای همیشه ببندند و از این شعار کاسبی سیاسی کنند). اما به راستی ۸۸ تنها یکی از زیرمجموعه‌های اعتراضی ۲ خرداد بود؟ به گمان ما ۸۸ درسهایی فراتر از این داشت:.۱. جنبش سبز (اگر تولدش را فردای پس از انتخابات بگذاریم) با فراروی از منطق متداول اصلاحات (دگرگونی از طریق صندوق رأی) «خیابان» را عرصه اصلی پیکار سیاسی میداند. حضور میلیونی مردم در خیابان و شکل گیری یک جنبش سیاسی عظیم و بی سابقه پس از انقلاب حکایت از آن داشت که وقتی ساختار قانونی امکان دگرگونی را سد میکند راه حل نه در چهارچوبهای تعریف شده بلکه در کف خیابان است. وقتی ر ...
  • گزارش تخلف

من فکر می‌کنم دریدا موفق شده

کافیست دو مقاله‌ی «دیفرانس» و «اوسیا و گرامه» در ابتدای «حاشیه‌های فلسفی» را بار دیگر بخوانیم و این بار به عمق نقدهای دریدا به هایدگر دقت کنیم: به گمان من این دو مقاله دو جهش اند، دو قدم دور از هایدگر، دو قدم نزدیک به نیچه. فقط آن سطرهای درخشان واپسین صفحه‌ی «دیفرانس» را با خود تکرار کنیم: «هیچ نام یکه‌ای در بین نخواهد بود، حتی اگر نام هستی باشد و این را باید بی هیچ گونه نوستالژی ای درک کرد، یعنی فارغ از اسطوره‌ی یک زبان مادری یا پدری ناب، بیرون از یک ملک فکری آبا و اجدادی گم شده. برعکس، باید به این وضع [=نبود یک نام یکه] آری گفت، به همان معنایی که نیچه آری می‌گوید، با خنده‌ای و رقصی» (۱۹۸۲: ص. ۲۷). دریدا در بهترین متن هایش توانسته چیزی از آن بعد شبه استعلایی نیچه را نشان مان دهد، توانسته «نیمروز بزرگ» متن /دیگری را انتظار بکشد، و عاشقانه نقد کند: به متن محبوب اش زل زده و جریانی دیگر خلاف «جریان اصلی» در آن کشف کرده. «…. این جریان دیگر انتظار می‌کشد، آبستن اقبال محتمل» (۲۰۰۱: ص. ۱۶) دریدا بارهاو بارها کوشیده صدای مهجور و ضعیف آن دیگری متن را بشنود و آن را به گوش دیگران هم برساند. این ش ...
  • گزارش تخلف

🔶 «چند پاره نوشت درباره‌ی آزادی». آزادی مبتنی ست بر مبتنی نبودن، آن هم بی هیچ تناقضی

این «بی تناقضی» واقعیت آزادی رد می‌سازد و حضور آن را پاس می‌دارد و تضمین می‌کند …. *فکر کردن بی شک برای ما آزادانه‌ترین کار است. ولی آزادی واقعیتی ست که کمتر از هرچیز دیگر قابل تقلیل به [صرف] فکر کردن است …. *آزادی اصلی اخلاقی ست با جوهری شیطانی …🔷کانال ما را به دوستانتان معرفی بکنید👇. ...
  • گزارش تخلف

🔶 نوشتن زیر فشار جنگ نوشتن درباره‌ی جنگ نیست، نوشتن درون افق آن است، انگار جنگ همدم و همخوابه‌ات باشد … …موریس بلانشو، اجتماع اذعا

------------------------------------------------------. کانال ما را برای دوستانتان معرفی بکنید👇. این کانال در پی احیای نگاه و تفکریست که با تغییر زاویه‌ی دید و نوع نگاه، و با خوانشی متفاوت از علوم انسانی منجمله روانکاوی و فلسفه راه را برای یک تفکر انتقادی و رادیکال می‌گشاید …. ...
  • گزارش تخلف

🔸 روح روشنگری یک روح سرگردان است که همیشه انکار می‌کند، و همیشه راهنمایی نیز می‌کند

آن روح می‌لغزد، جایگزین می‌کند و خود را از هر باوری خلاص می‌کند. آن روح تنها خرافه، پیشداوری و خطا در باور می‌بیند. ذهن روشنگری به معنای واقعی کلمه هیچ دلبستگی تشکیل نمی‌دهد…. روانکاوی بیشتر در سویه جوردانو برونو قرار دارد: افکار شما سگهای شما هستند، نه فاحشه‌های شما. آنها شما را می‌بلعند …ژاک-آلن- میلر، روانکاو …کانال ما را به دوستانتان معرفی بکنید👇. ...
  • گزارش تخلف

🔶 …و بعد، لذت خواهی برد از آمیختن خاکسترم به آنچه می‌خوری (قهوه‌ی صبح، نان بریوش، چای ساعت ۵، و غیره)

قدری که خوردی شروع می‌کنی به کرخت شدن، به عاشق خودت شدن، و من نگاهت می‌کنم که آهسته به سمت مرگ می‌روی؛ در دل به من نزدیک می‌شوی، با صفایی که هیچ تصوری از آن نداریم، آشتی مطلق. و دستوراتی خواهی داد … در همان حال که منتظرت هستم به خواب می‌روم؛ تو همیشه آن جایی، عشق شیرین من …. ژاک دریدا، خاکسترها، صص. ۵۷-۵۸ …کانال ما را به دوستانتان معرفی بکنید👇. ...
  • گزارش تخلف

✍ پویا ایمانی …. تلمبار، «تلمبار»

یک راه فکر کردن به تلمبار مقایسه‌اش با «آرشیو» است و پرسیدن از تمایزشان (اصلا تمایزی هست؟)، راه دیگر شاید این باشد که از نسبت «تلمبار» با «ویرانه» و «فاجعه» بپرسیم. تلمبار چه نسبتی با فاجعه دارد؟ «پلروما» ی تلمبار «کنوما» ی فاجعه را با خشونت تمام اشباع نمی‌کند؟ از «حفره» یک ملاء دروغین نمی‌سازد؟ ویرانه را به فراموشی نمی‌سپارد؟ از فاجعه ترومازدایی نمی‌کند؟ در بهترین حالت از رنج آرشیو نمی‌سازد؟ زبان تلمبار یک هدف بیشتر ندارد: پر کردن دست پاچه‌ی مغاک فاجعه با اسراف و هدر …. نتیجه‌ی محتوم: ۱. ...
  • گزارش تخلف

«درمانهای روانکاوی پسیکوز» (جنون) 🇫🇷. ✍ نوشته و ترجمه؛ فرزام پروا/ روانکاو

پسیکوز چشمه‌ای بود که با بررسی آن، در کنار خواندن دوباره فروید، ژاک لکان هم مکاتب نوظهور روانکاوی را سر جایشان نشاند، و هم مسیری برای روانکاوی پیدا کرد که آن را از تنگناها و بن بست هایش نجات بخشد، تنگناهایی که ناشی از بازگشت فروید به سنت یهودی مسیحی و نام پدر بود، و در پایه ریزی انجمن بین المللی روانکاوی بر پایه مدل ارتش و کلیسا نمود می‌یافت. (و هنوز هم نمود دارد!) مسیر لکان با عطف توجه به زبان شناسی شروع شد، اما بسیار از مباحث «زبان شناسانه» که تنها با کمرنگ کردن چند پهلویی، یا حذف پدیده جنون از پدیده‌های عالم هستی، امکان پذیر می‌شوند فراتر رفت. در زبان پسیکوتیک، «بی معنا» جایگاه رفیعی دارد – و کیس شربر، کیس معروف فروید، آن را به روشنی نشان می‌دهد. «ایدئال پوزیتیویسم منطقی [به عبارت دیگر، ایدئال ویتگنشتاین]، دقیقا این است که زبانی خلق شود که اجازه فرمولاسیون بی معنا را ندهد. اگر ما لکان را دنبال کنیم، ویتگنشتاین به وسیله منطق ریاضی، پسیکوزش را به واقعیت در آورد» (۱). لکان به پسیکوز ویتگنشتاین اشاره کرده، و ما می‌بینیم که زبان شناسی با چنان معلولیتی، تنها هنگامی در مورد زبان حرف قابل ا ...
  • گزارش تخلف

با آغاز از معمای ژوئی سانس، که همواره در دریای نامهای خاص، یا غائب است یا اضافه، درمانهای ممکن این را هدف گرفته‌اند تا به سوژه کمک

این بدان معنی نیست که در تولید هذیان اش به او کمک کنیم؛ آن معنای دیگری دارد. آن بدان معنی است که انتخاب کنیم که چه چیزی در کار هذیانی اش، به سمت یک نامگذاری ممکن هدایت می‌کند…. این خوانش شامل همراهی کردن سوژه هذیانی به سوی هویتی مبتنی بر ژوئی سانس است. مطابق مدل شربر، که می‌خواست خودش را زن خدا بکند ….. Jacques-Alain Miller/ The Inexistent Seminar/ Psychoanalytic Notebooks/ Issue ۱۵/ September ۲۰۰۶. Eric Laurant/ The Psychoanalytic Treatment of Psychoses/ Psychoanalytic Notebooks/ Issue ۲۶/ January ۲۰۱۳ …. ...
  • گزارش تخلف

🔶 ما عشق را دشمن شهر و دین می‌دانیم، یا لااقل بیگانه با آنها- یعنی در عین این که می‌پذیریم شهر و دین در عشق برپا شده یا عملا درون

اما عشق، به خودی خود، در ذات زنده‌اش، به سرکشی و شورشی بودن شناخته می‌شود، به آوارگی و ناپایداری، به خیانت و دربدری، به غیرقابل انتقال بودن اش به غیر، به ناممکن بودن جذب و دریافتش از دیگری. پس عشق در آن واحد هم وعده‌ی تحقق و انجام است- اما وعده‌ای همواره در کار فراموش شدن- و هم تهدید نابودی و از هم پاشیدن، همیشه قریب الوقوع. کل اروتیسم مدرن، کل معنویت مدرن، عشق رمانتیک، عشق وحشی، عشق گنهکار و بی مرز، همه و همه بر اساس همین دیالکتیک شکل می‌گیرند …. ژاک-لوک نانسی، «عشق از هم پاشیده»، اجتماع بیکار، ص.۹۳ …ما را به دوستان خودتان معرفی کنید👇. ...
  • گزارش تخلف

این ویدیو واقعا فوق العادست!

simon o sinek خیلی خوب توی این ویدی شرح حال ما رو با دنیای دیجیتال توضیح میده! اینکه یه سری چیزای کوچیک چه قدر میتونن توی زندگی ما تاثیر گذار باشن و اینکه خلاقیت چه موقعی شکل میگیره؟!. نکنم الان کسی باشه که عضو فیسبوک یا اینستاگرام نباشه پس بهتره راجع به تاثیر این شبکه‌ها توی زندگیمون بیشتر بدونیم و بهتر بتونیم زندگی مجازیمون رو با زندگی حقیقی مون کنترل کنیم. ویدیو کات شده با زیر نویس اختصاصی:. ...
  • گزارش تخلف

🔶 عشق رشته‌ای از جراحت هاست. هیچ قلبی یکپارچه‌تر از قلب شکسته نیست … قلب پیش از شکستن وجود ندارد

اصلا همین شکستن است که می‌سازدش. قلب یکی از اعضای بدن نیست، یک قوه هم نیست، همین است که «من» در هم بشکند و توسط دیگری پایمال شود، آن هم جایی که حضور این دیگری صمیمانه‌ترین است و زندگی اش گشوده‌ترین …. ژاک-لوک-نانسی، «عشق از هم پاشیده»، اجتماع بیکار، صص.۹۹-۹۱ …ما را به دوستانتان معرفی بکنید👇. ...
  • گزارش تخلف

🔶 نمی‌دانیم: نه از سر جهل، بل از آن رو که این نه-چیز، این حاضر ناحاضر، این آن جاستی غایب یا ناپدید، دیگر به دانایی تعلق ندارد

لااقل نه به آن شکلی از دانایی که فکر می‌کنیم از واژه‌ی دانایی می‌فهمیم. نمی‌دانیم زنده است یا مرده. اینک - یا، به بیان دقیق‌تر، آنک، آنجا - چیزی نام ناپذیر یا تقریبا نام ناپذیر: چیزی، بین چیز و کس …، این چیزی که به ما نگاه می‌کند [و به ما مربوط می‌شود: qui nous reqarde]، هم در برابر معناشناسی مقاومت می‌کند و هم در مقابل هستی شناسی، هم روانکاوی را به چالش می‌کشد و هم از فلسفه سرپیچی می‌کند («مارسلوس: چه؟ این چیز دوباره امشب پدیدار شده؟ بارناردو: من هیچ ندیده‌ام» [هملت، پرده‌ی اول، صحنه‌ی اول]) …. ژاک دریدا، اشباح مارکس، ص. ۲۶ … ...
  • گزارش تخلف

🔶 نخواندن و دوباره نخواندن و بحث نکردن درباره‌ی مارکس … و فراتر نرفتن از «خوانش» یا «بحث» علمی و دانشگاهی درباره‌ی او، مطلقا یک قص

قصوری بسیار بزرگ، کوتاهی و اهمال در مسئولیت نظری، فلسفی، و سیاسی. در زمانه‌ای که ماشین عقاید و سازوبرگ‌های ایدئولوژیک «مارکسیستی» (دولت‌ها، احزاب، هسته‌ها، اتحادیه‌ها، و دیگر پایگاه‌های تولیدات مکتبی) در حال ناپدید شدن اند، جز بهانه هیچ توجیه دیگری برای شانه خالی کردن از زیر بار این مسئولیت نداریم. بدون این مسئولیت، آینده‌ای وجود ندارد. بدون مارکس نه، بدون مارکس هیچ آینده‌ای در کار نیست، بدون خاطره‌ی مارکس، بدون میراث بری از او: اما از یک مارکس به خصوص، از نبوغ [genie: جن] او، دست کم از یکی از ارواح او، چون این فرض و بلکه پیش داوری ما خواهد بود: از او بیش از یکی هست، باید بیش از یکی از او وجود داشته باشد …. ژاک دریدا، اشباح مارکس، ص. ۳۵ - ۳۶ … ...
  • گزارش تخلف

🔸 فرهنگ من

✍وحید مقدادی …در جامعه امروز من کسی نمیداند چه میخواهد یعنی چه بایدباشد و چه میخواهد باشد چراکه جامعه من جامعه‌ای غربی اسلامی شرقی ایرانی علاقمند به مولانا در آرزوی دکارت، جامعه‌ای در آرزوی غرب با مزیت‌های شرق مردمی که ارزش را حجاب، خوهان آزادی و آزادی را در بی حجابی میدانند، نامسلمانان تعصبی، متعصبان نامسلمان. برای مردم من ارزش‌ها دولایه شده‌اند و مردم ما همچون پاندولی در بین این دو ارزش در حرکتند. لایه‌ای نمادین از سنت، لایه‌ای بطنی از مدرنیت. اما ای کاش حداقل این دولایه ثابت میماند. در جامعه من دخترانی زیست میکنند که در دریای تاملات فمنیسمی خویش غرق اند همان هایی را میگویم که در ظاهر برابری میخواهند ولی فریاد برتری میزنند و در بحث شغل و مخارج زندگی فریاد پذیرفته شدگی همانگونه که هستند. این پاندول خودکنترل‌گر هر لحظه در هر شرایط به سمتی میرود اما مسیله منبع انرژی حرکت این پاندول است:. منفعت، عنصر منفعت است که جهت حرکت این پاندول را مشخص میکند در هر زمان و هر مکان هر آن جهت که منفعت برود ارزش هایمان نیز میرود. این عملکرد نتیجه جالبی داده است من بعنوان جوان ایرانی در هر گروهی جای دارم ...
  • گزارش تخلف

بعد از دوباره خواندن «مانیفست» و چند اثر بزرگ دیگر مارکس، به خودم گفتم من متن‌های زیادی در سنت فلسفی سراغ ندارم، شاید هیچ متن دیگر

کدام متفکر دیگری را می‌شناسید که تابه حال هشدار مشابهی داده باشد، آن هم به این صراحت؟ چه کسی هرگز خواهان تبدیل و استحاله‌ی نظریات خودش در آینده شده است، آن هم نه فقط به جهت گسترش و غنی شدن تدریجی دانش، که عملا هیچ تغییری در نظم یک سیستم ایجاد نمی‌کند، بلکه از بابت به حساب آوردن - حسابی دیگر- تبعات شکاف و تغییر ساختار؟ و به قصد از پیش گنجاندن - ورای هر نوع برنامه ریزی- آن بعد غیرقابل پیش بینی دانش جدید، تکنیک‌های نو، و مفروضات سیاسی تازه؟ هیچ متن دیگر سنت نیست که به این روشنی به جهانی شدن امر سیاسی، به اهمیت تقلیل ناپذیر تکنیک و رسانه [حتی] در اندیشگون‌ترین اندیشه‌ها پرداخته باشد …. دریدا، اشباح مارکس، ص.۳۵ … ...
  • گزارش تخلف