من آن خرمگسی هستم که خدا وبال این دولتشهر کرده و تمام روز و همه جا شما را نیش زده و برمی انگیزانم. دیگر به آسانی کسی چون مرانخواهید یافت و از این رو به شما اندرز می دهم که از گرفتن جان من درگذرید. «دفاعیات سقراط» @farhad_ghanbariiiii


گروههای تروریستی از قبیل داعش اعضای خود را از بین فقیرترین و به حاشیه رانده شده‌ترین افراد جامعه بشری جذب می‌کند، افرادی که اغلب د

در چنین شرایطی وقتی جذب گروهک خشنی مثل داعش می‌شوند که در آنجا می‌توانند تمام عقده‌های سرکوب شده خود را رها کنند و مورد هیچ مواخذه‌ای قرار نگیرند به سرعت ذوب در آن ایدئولوژی شده و جان خود را به راحتی فدا می‌کنند …باید اذعان کنم با دیدن این کلیپ یا کلیپ حمله داعشیان به حرم حس ترحم و دلسوزی عجیبی نسبت به آنها داشتم. اینکه دنیایشان چقدر تاریک و سیاه شده است که اینگونه به دنبال انتقام هستند. آنها از زندگی بیزار شده‌اند، آنها از همه آدمها بیزار شده‌اند، آنها به هیچکس حتی به بدن خود نیز کوچکترین ترحمی ندارند …روایت تلخ و دردناکی است وقتی از دریچه ذهنی آن پنج تروریستی که خود را به بدترین شکل ممکن به کشتن دادند به این حادثه بنگریم. پنج جوان از دور افتاده‌ترین روستاهای مرزی کشور که از لحاظ قومیتی و دینی در جامعه جز اقلیت محسوب می‌شدند جذب این گروه شده و با علم به اینکه در مسیری که قدم می‌گذارند جز مرگ دردناک و نیستی چیزی نیست آن را انتخاب می‌کنند …نمی دانیم آنها در چه شرایطی زیسته‌اند، آیا در خاطرات جمعی مشترکی ما همدل بوده‌اند؟ در هنگام بردن استرالیا و رفتن به جام جهانی، در زلزله بم، استقلالی ...
  • گزارش تخلف

سقف آزادی رابطه‌ی مستقیم با قامت فکری مردمان دارد.. در جامعه‌ای که قامت تفکر و همت مردم کوتاه باشد،

سقف آزادی هم به همان نسبت کوتاه می‌شود …وقتی سقف کوتاه باشد،. آدم‌های بزرگ سرشان آنقدر به سقف می‌خورد که حذف می‌شوند،. آدم‌های کوتوله اما راحت جولان می‌دهند. مردم عوام هم برای بقا آنقدر سرشان را خم می‌کنند که. کوتوله می‌شوند و سقف‌ها پایین و پایین‌تر می‌آید. و مردم بیشتر و بیشتر قوز می‌کنند. تا اینکه کمر خم می‌شود و دیگر نمی‌توانند قد راست کنند. داستایوفسکی / بیچارگان. مترجم: خشایار دیهیمی ...
  • گزارش تخلف

دوش چه خورده‌ای دلا راست بگو نهان مکن.. چون خمشان بی‌گنه روی بر آسمان مکن

باده خاص خورده‌ای نقل خلاص خورده‌ای. بوی شراب می‌زند خربزه در دهان مکن. روز الست جان تو خورد میی ز خوان تو. خواجه لامکان تویی بندگی مکان مکن. دوش شراب ریختی وز بر ما گریختی. بار دگر گرفتمت بار دگر چنان مکن. من همگی تراستم مست می‌وفاستم. با تو چو تیر راستم تیر مرا کمان مکن. ای دل پاره پاره‌ام دیدن او است چاره‌ام. ...
  • گزارش تخلف

ستایش شاعر تمام زمان‌ها «یانیس ریتسوس».... «شعر و بوسه را که داشته باشی.. مرگ چه دارد

که از تو بستاند؟». یانیس ریتسوس در ۱ مه ۱۹۰۹ در مونوم واسیا (یکی از جنوبی‌ترین شهرهای یونان) به این جهان خاکی پا گذاشت. از همان کودکی، طعم تلخ فقر و محدودیت­های اجتماعی را چشید …در سن ۱۲ سالگی ریتسوس با تلخ‌ترین واقعیت زندگی ملاقات می­کند: «مرگ». سل موجب مرگ مادر و برادر بزرگ‌ترش می­شود. خود ریتسوس نیز در هفده‌سالگی دچار عارضه ­ی ریوی ارثی شد و از سال ۱۹۲۷ تا ۱۹۳۱ را در بیمارستان مسلولین برای مبارزه با بیماری سل گذراند. در طول این مدت شبانه‌روز به مطالعه پرداخت …در همان‌جاست که با افکار چپ آشنا می­شود، گرایشی که تا آخر عمر حفظ می­کند. با خواندن آثار مارکس و لنین به مارکسیسم علاقه‌مند شد. بیماری سل مانع شد که او بتواند در جوانی شغل ثابتی داشته باشد، گاهی برای گذران زندگی مجبور بود در چاپ‌خانه‌ها کار کند و یا سیاهی‌لشگر تئاترهای شهرش شود …نخستین مجموعه شعرش موسوم به «تراکتورها» (۱۹۳۴) را در همان چاپ‌خانه­ای که در آن کار می­کرد به‌چاپ رساند. ریتسوس در کودکی با نقاشی، سولفژ، پیانو و شعر آشنا شد و این هنرها بعدها به خدمت شعر او درآمدند. ...
  • گزارش تخلف

جایزه صلح لنین بود. (۱۹۷۷). در سال ۱۹۵۹ شاهکارش «سونات مهتاب» را چاپ می­ کند

این شعر برنده جایزه ملی یونان می­شود …در سال ۱۹۸۷، سال‌های پایان عمر، شعری به‌نام «واپسین کلام» را سرود:. «… و این آخرین حسرت را بر من ببخشید،. می­ خواهم یک بار دیگر، با داس تیز ماه ذرت درو کنم،. در آستانه در بایستم با شاخه نازک گندمی میان دندان­‌ها،. خیره در دوردست. در ستایش دنیایی که ترکش می­ کنم. در ستایش آن که در باران طلایی غروبی از تپه‌ای بالا. می­رود. با وصله ­ای ارغوانی بر بازوی چپش، نمی­ شود به آسانی. ...
  • گزارش تخلف

«بهترین ژست سیاسی چپ در برابر شعار سیاسی راست – هر کس سر جای خود – زیرسوال بردن نظم سفت و سخت جهانی توسط سیمپتوم هایش، توسط بخش ها

این روش هویت یابی با سیمپتوم دقیقا آن روی سکه مفاهیم انتزاعی جهانی را نشان داده و بی طرفی آن مفاهیم را زیرسوال می‌برد: (انسان در حقوق بشر در واقع انسانی مذکر، سفیدپوست و صاحب مقام است). می‌توان به شکلی همدلانه این نقطه‌ی استثناء / بیرون بودگی ذاتی، این تفاله‌ی نظم مستقر را به عنوان نقطه‌ای که حقیقت جهانی شدن را نشان می‌دهد به حساب آورد». ژیژک ...
  • گزارش تخلف

قهرمان وجود ندارد؛ همه بازیگران دسته جمعی اند

توده یعنی مجموع تربیت ناشده‌ها سیطره تام و تمام توده‌ها: «توده» آدم متوسط است. آدم در حالتی که بر دیگران هیچگونه امتیازی نداشته باشد، بلکه یک تیپ عمومی ایی، که دائما تکرار شود. در روزگار ما توافق آرزوها، افکار و اشکال زندگی در نزد افرادی است که متعلق به این جمعیت وتوده‌های اجتماعی اند …اورتگا یی گاست ...
  • گزارش تخلف

قنبری:. نیهیلیسم در وجود ما نیز خانه کرده است

کسی که در دوران ما آن را در وجود خودش تجربه نکرده است، هنوز به ساحت تفکری جدی و عمیق راه نیافته است. نیهیلیسم انسانی منتهی شده است که نیچه از آن به آخرین انسان تعبیر می‌کند. آخرین انسان یا انسان کوچک در ادبیات نیچه، بیان استعاری از انسان دوره جدید است. از نظر نیچه انسان دوره مدرن به تجربه کردن و خود را به خطر انداختن اعتقادی ندارد، چرا که اساسا باور ندارد. در انسان دوره جدید، از شور و سودا و دغدغه خبری نیست. در نظر او هر بینش و بصیرتی فاقد اعتبار است. او همه آدمیان را مانند هم می‌بیند و مدعی است که هر کسی که جز این بیندیشد حتما باید به آسایشگاه روانی هدایت شود. آخرین انسان صرفا در جهت رسیدن به رفاه مادی در تلاش است. او به هیچ وجه برای کارهای خطیر، خود را به خطر نمی‌اندازد و از ارزش‌ها و هنجار‌های تازه گریزان است. ...
  • گزارش تخلف

دکلمه‌ ای از استاد احمد شاملو به همراه موسیقی جاودان استاد بابک بیات با سروده‌ی «مارگوت بیکل» (شاعر آلمانی) که احمد cشاملو و محمد

تا دستی یاری دهنده. کلامی مهرآمیز. نوازشی. یا گوشی شنوا. به چنگ آری؟. چند بار. دامت را تهی یافتی؟. از پای منشین. آماده شو که دیگر بار و دیگر بار.
  • گزارش تخلف

پاییز خواهد آمد.. با لیسک‌ها،.. با خوشه‌های ابر و

قله‌های در همش …اما هیچ کس را سر آن نخواهد بود. که در چشمان تو بنگرد،. چرا که برای ابد مرده‌ای!. چرا که تو مرده‌ای برای ابد. همچون تمامی مرگان زمین،. همچون همه آن مردگان که فراموش می‌شوند. زیر پشته‌ای از آتشزنه‌های خاموش. هیچ کس بازت نمی‌شناسد،. نه …. ...
  • گزارش تخلف

که بود آنکه نشانی‌ام را به تو داد؟. که بود او؟.. از کدامین راه؟

بگو. چگونه؟. از کجا برای تسخیر روح من آمده‌ای. منی که تلخ‌ترین بودم. منی که الهه خشم. با تاجی از تیغ و خار. و منی که خداوند تنهایی. که بود آنکه نشانی‌ام را به تو داد؟. چه کسی راهنمای تو بود؟.
  • گزارش تخلف

کم‌کم تفاوت ظریف میان نگه‌داشتن یک دست. و زنجیر کردن یک روح را یاد خواهی گرفت

این‌که عشق تکیه‌کردن نیست. و رفاقت، اطمینان خاطر. و یاد می‌گیری که بوسه‌ها قرارداد نیستند. و هدیه‌ها، عهد و پیمان معنی نمی‌دهند. و شکست‌هایت را خواهی پذیرفت. سرت را بالا خواهی گرفت با چشم‌های باز. با ظرافتی زنانه و نه اندوهی کودکانه. و یاد می‌گیری که همه‌ی راه‌هایت را هم‌امروز بسازی. که خاک فردا برای خیال‌ها مطمئن نیست. ...
  • گزارش تخلف