📚 داستان‌نویسان و دوستداران داستان 📢ماتیکان‌داستان را به شیفتگان فرهنگِ ایران‌زمین معرفی کنید 📢📢محتوای مطالب، نظر نویسندگان آن است و ممکن است با دیدگاه گردانندگان ماتیکان‌داستان همسو نباشد. ارتباط با مدیر کانال @vahidhosseiniirani


به زبان در ادبیات داستانی امروز …

بعد از گلشیری و شاگردان گلشیری، به مرور از اهمیت و احترام زبان شخصی کاسته شد. موجی که به دنبال تسلط انکار ناپذیر گلشیری بر کلمه و زبان به راه افتاده بود به مرور فروکش کرد و دست‌کم در دهه‌ی هشتاد به جز چند مورد انگشت شمار، در میان نویسندگان کتاب اولی کسی نبود که زبان تازه‌ای را بسازد و عرضه کند. به مرور، این اندیشه در میان نویسندگان جوان جا افتاد که زبان شخصی و زیبایی زبان شخصی نویسنده، فاقد اهمیت است و آن‌چه که باید شکل گیرد، زبان شخصیت و زبان خاص آن قصه است. زبانی که حالا سعی میشود، به فرمی برای محتوا کاسته شود. زبانی که صرفا به مهندسی شخصیت‌ها و گاه حتا، فضاسازی محدود می‌شود. البته این تغییر در نگرش به زبان ناشی از تغییر در نگرش به داستان است. نویسندگان این نسل، با مطالعه‌ی دقیقتر آثار غربی به این نتیجه رسیدند که داستان باید به شدت مستقل از نویسنده‌اش باشد. یعنی نویسنده نباید لابه‌لای سطور به چشم بیاید. نویسنده‌ حتا نباید لابه‌لای آجر‌های ساختمان داستانش حضور داشته باشد. ...
  • گزارش تخلف

۲- آسیب دیگری که متاسفانه بلاگیر نویسندگان جوان شد، شایعه‌ی ترجمه ناپذیر بودن قصه‌های وابسته به زبان بود

شایعه‌ای که برخی از نویسندگان را هرچه بیشتر از زبان‌های پیچیده دور کرد. آن‌ها به مرور به ساده نویسی افراطی روی آوردند. شایعه‌ای که تا حدی درست به نظر میرسد ولی اصلا به این معنا نبود که صرفا نثری ساده و به دور از هرگونه پیچیدگی‌های معنایی قابل ترجمه است. اگرچه مثالی عینی برای این مساله وجود ندارد ولی در میان ترجمه‌هایی که قابل انطباق با زبان اصلی هستند، بسیاری از آن‌ها خبر از زبانی نچندان ساده می‌دهند که اتفاقا در انتقال کمترین آسیب را دیده‌اند. برای نمونه، زبان داستان‌های فردینان سلین، (مرگ قسطی، قصر به قصر و …) گفت‌گو در کاتدرال، و … به هیچ‌وجه مانعی برای جهانی شدن‌ آن‌ها نبوده که حالا نویسنده‌های ما زبان را سدی در مقابل گسترش و جهانی شدنشان می‌بینند. اگرچه، قابل انکار نیست داستان‌هایی که اساسا در زبان ساخته‌ شده‌اند قابل ترجمه نیستند. (مثل اولیس جیمز جویس یا به سوی فانوس دریایی ویرجینیا وولف و …) ولی ساده نویسی افراطی به قصد ترجمه پذیر بودن میلیونها فرسنگ فاصله دارد با برپا نکردن قصه برروی زبان. ...
  • گزارش تخلف

احمد ابوالفتحی: در نودوچهار سالگی. کاش ابراهیم گلستان جای واکنش به همه چیز خاطراتش را می‌نوشت

کاش کسی می‌رفت و خاطرات شفاهی‌اش را نظام‌مند و انتقادی ثبت و ضبط می‌کرد. کاش پرسش‌گرها نودوچهارسالگی‌اش را با پرسیدن از موضوعاتی که نظر گلستان درباره‌شان چندان اهمیتی ندارد و او حتا درباره‌شان صاحب‌نظر نیست (نظیر شان علمی و آکادمیک خانلری) به پایان نرسانند. هنگام خواندن گفت‌وگوی گلستان و مهرنامه آن‌چه جذاب است، اظهار نظر غلطش درباره‌ی حافظ خانلری نیست. تصویری است که از کافه فردوس می‌دهد. تصویری است که از نیما می‌دهد وقتی که شبی به خانه‌ی جلال آمد و همه را به سکوت دعوت کرد و گفت خانلری آژان شده. چرا این‌ها را ثبت و ضبط نمی‌کنید حضرات؟ آدم مگر چقدر عمر می‌کند؟ نودوچهار سالگی سن زیستن در جنجال نیست. ...
  • گزارش تخلف

باید شانس بیاوری و با تلنگری برگردی به همان سؤال اولیه: برای چه می‌نویسی؟

دست‎آویزی که به زندگی‌ات معنا بدهد و حالت را بهتر کند یا بهانه‌ای داشته باشی برای کل‎کل‎کردن و هر روز جواب این و آن را دادن و تلاشی مذبوحانه برای دیده‎شدن در میدانی که اتفاقا تماشاچیان انگشت‎شماری دارد؛ تماشاچیانی که دیگر همه‌شان را حتی به چهره می‌شناسی و با آن‎که در جایگاه تماشاچیان نشسته‌اند، اصلا خودشان را تماشاچی نمی‌دانند. دونده‌هایی هستند که گاه توی میدان کنار تو می‌دوند یا قرار است به‎زودی دونده شوند. شانس بیاوری و دست روزگار بزند پس سرت و ترمز را بکشی. به خودت یادآوری کنی حالا که برای فرار از بی‎معنایی به ادبیات پناه آورده‌ای، مراقب باش دوباره توی چاه بی‌معنایی این بار از جنس ادبی‌اش گرفتار نشوی. ...
  • گزارش تخلف

اولین بار که فهمیدم حالا حالاها باید مهمان ویلچرم باشم وقتی بود که پدرم برایم کارت معلولیت گرفت، لبه‌ی کارت را گرفته بود و همینجور

کارت را با ضربه گذاشت روی میزی که پشتش نشسته بودم «باید قدرمو بدونی». راست می‌گفت، کار هر کسی نبود که یک بچه درست کند و بعد از معلول شدنش با هزار مکافات برایش کارت بگیرد. این کارت نشان می‌داد یک معلول واقعی ام چون زیرش نوشته بود؛. نوع معلولیت _ دائم و کامل. پدرم همینجور میخندید و آدامسش را می‌جوید. همینکه از اتاق رفت بیرون شروع کردم به فریاد کشیدن. پدرم مات و مبهوت نگاه می‌کرد، نمیدانست دقیقن بخاطر چه فریاد میزنم. بعد مادرم آمد توی اتاق و چون از فریاد کشیدن خسته شده بودم، شروع کردم به کشیدن چیزهای دیگر و اولین چیزی که دم دستم رسید، گیس‌های مادرم بود. مادرم خیلی به موهایش می‌رسید، هیچ وقت با شامپو نمی‌شستشان چون مواد شیمیایی برای بقای موهایش ضرر داشت. ...
  • گزارش تخلف

کانال جنبش کتابخوانی ایران …. کتاب من او را دوست داشتم. آنا گاوالدا

الهام دارچینیان. انتشارات قطره. کلوئه زنی است که عاشق شوهرش می‌باشد و به خاطر او همه کار کرده اما اکنون شوهرش او و دو دختر کوچکش را ترک کرده و همراه با معشوقه‌اش رفته است. کلوئه نزد پدرشوهرش می‌رود و پدر شوهر از عشق خود می‌گوید از زنی که عاشقش شده اما به خاطر خانواده‌اش از عشق او دست کشیده. کتاب مکالمات کلوئه و پدرشوهرش هست. در این باب که اگر بعد از ازدواج عاشق شدیم ماندن صحیح‌تر است یا رفتن. پدر شوهر کلوئه معتقده این موضوع به نفع کلوئه هست چون اون دختر خوبیه زنی که از صمیم قلبش عاشق و فداکاره و لیاقتش بیشتر از زندگی در کنار مردی هست که از صمیم قلب عاشقش نیست و می‌تونه راحت اون رو ترک کنه …فضای خاصی داره آدم حس نمی‌کنه یک نویسنده زن آخرش به این نتیجه نزدیک‌تر بشه که رفتن کار صحیح‌تری هست. کتاب فوق العاده‌ای بود بسیار دوستش داشتم و بسیار منو به فکر فرو برد. من معتقدم رابطه یک چیز دو طرفه است یک نفر حق تصمیم گیری نداره. ...
  • گزارش تخلف

آنقدر او را دوست دارم که حتی نمی‌خواهم از گرفتاری‌های خود‌، ازنگرانی‌ها و ناگواری‌های سخت زندگی که هر لحظه حلقه‌اش را به دورم تنگ‌

زیرا راضی نیستم که هرگز اندیشه‌ی ناموافقی بر مغز یا ابر کوچکی بر چهره‌اش سایه بیفکند. می‌خواهم مانند مرغ کاکلی همیشه او را خوش و خندان، بشاش و فارغ از هرگونه غم ببینم. هر چه او بخواهد من نیز همان را می‌خواهم. خواهش‌ها و هوس هایش را نه از روی اکراه که با کمال میل و رغبت فراهم میکنم؛ از این هم بالاتر، با اینکه دیناری در جیب سراغ ندارم که خرجی فردا را راه بیندازم خودم او را وسوسه میکنم تا بهانه‌ای بگیرد و چیزی بخواهد. با اندیشه‌ی او بر میخیزم و هم با اندیشه‌ی او به خواب میروم. در عین آنکه دوستش دارم در وی چیزی شبیه به کینه یا نفرت در دل دارم. بیم و حسد و گمانی خیالی دائما روحم را می‌کاوکد. که نکند روزی به خانه بیایم و او را رفته ببینم … …!!. شوهر آهو خانم. ...
  • گزارش تخلف

ای به روایت جمالزاده.. صحاف‌باشی نیکوکار و دزدهای آب‌انبار.. سیدمحمدعلی جمال‌زاده*

در آن سال‌هایی که پدرم مرحوم سیدجمال‌الدین واعظ معروف به اصفهانی … ماه‌های رمضان … در مسجد شاه تهران … موعظه می‌کرد خوب به خاطر دارم … موقعی که موعظه پدرم در صحن مسجد که ازدحام عجیبی می‌شد و حتی هر سه در مسجد را می‌بستند و مردم روی بام‌ها و در گلدسته و بالای منبرها هم مواعظ سید را … گوش می‌دادند بهم می‌خورد و مردم برای بیرون رفتن از مسجد در هم می‌افتادند، شخص متوسط ‌القامه‌ای با قیافه گیرنده و ریش کوتاهی … در میان گروه مردم می‌افتاد و با صدای ملایمی اشعاری می‌خواند و از جیب‌های ردای خود مداد و کاغذ بیرون آورده به مردم می‌داد و می‌گفت بروید بخوانید و بنویسید تا دارای سواد و فهم بگردید و گاهی رساله‌های چاپی هم از جیب‌ها و چنته (و شاید کشکول) درمی‌آورد و به مردم می‌داد. اسم این مرد صحاف‌باشی بود و با پدرم دوستی پیدا کرده بود … و تا جایی که به خاطر دارم خودش (یا پدرش) به خرج پادشاه ایران برای تحصیل و یاد گرفتن فن صحافی به فرنگستان فرستاده شده بودند ولی در مراجعت به ایران (تهران) صحاف‌باشی که من شناخته‌ام صحافی نمی‌کرد و ثروتی داشت و در چهارراه و خیابان معروف به «کنت» در امتداد شمالی خیابان ...
  • گزارش تخلف

: «شاه بی شین». نوشته: محمد کاظم مزینانی

محمدکاظم مزینانی؛ نویسنده‌ی کتاب «شاه بی شین»، ‌ نویسنده‌ای است که آثار زیادی در فضای ادبیات کودک و نوجوان و بزرگسال به بازار عرضه کرده است. کتاب «شاه بی شین» رمانی درباره‌ی محمدرضا پهلوی، ‌ آخرین شاه ایران است. رمان «شاه بی شین» رمان برگزیده جشنواره داستان انقلاب نیز شده است. اولین ویژگی این رمان را می‌توان نزدیک شدن بسیار زیاد آن به زندگی محمدرضا پهلوی دانست. دوربین تیزبین نویسنده پنهان‌ترین کنج‌های زندگی شاه را می‌کاود و گاه در کادری بسیار بسته پشت لب عرق کردۀ یک دختر قاجاری را در نوجوانی شاه به ما نشان می‌دهد و گاه در کادری بسیار وسیع تانک‌ها و نفربرهای آواره در خیابان‌های تهران را از فراز هلی کوپتر، در آخرین روزهای قدرت شاه. روایت مستند شاه بی‌شین باعث شده تا مخاطبی که برای اولین بار فرصت پیدا کرده است، در یک رمان این اندازه به زندگی محمدرضا پهلوی نزدیک شود، همزمان علاوه بر لذت خواندن رمان، لذت مرور برگ‌های مهمی از تاریخ ایران را نیز درک کند. این نزدیکی به زندگی شاه به نتایجی مثبت در اثر منتج می‌شود که می‌توان حداقل به سه نکتۀ زیر اشاره کرد:. - نشان دادن تضاد در شخصیت شاه:. یکی از ...
  • گزارش تخلف

«ﺁﯾﺎ ﻫﻨﺮ ﻭ ﺳﯿﺎﺳﺖ ﺟﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﻫﻢ ﻣﯽ‌ﺭﺳﻨﺪ؟».. شاملو:. ﺁﻩ ﺑﻠﻪ، ﺣﺘﻤﺎ

ﻧﺮﻭﻥ ﺷﻬﺮ ﺭﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺁﺗﺶ ﻣﯽ‌ﮐﺸﯿﺪ ﻭ ﭼﻨﮓ ﻣﯽ‌ﻧﻮﺍﺧﺖ. ﺷﺎﻩ ﺍﺳﻤﺎﻋﯿﻞ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺻﺪﻫﺎ ﻫﺰﺍﺭ ﻧﻔﺮ ﺭﺍ ﮔﺮﺩﻥ ﻣﯽ‌ﺯﺩ ﻭ ﻏﺰﻝ ﻣﯽ‌ﮔﻔﺖ. ﺑﺘﻬﻮﻭﻥ ﻋﻈﯿﻢ‌ﺗﺮﯾﻦ ﺳﻤﻔﻮﻧﯽ ﻋﺎﻟﻢ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺳﺘﺎﯾﺶ ﺷﺎﺩﯼ ﺳﺎﺧﺖ ﻭ تقدیم ناپلئون کرد، ﻫﯿﺘﻠﺮ ﮐﻪ ﺁﺭﺯﻭ ﺩﺍﺷﺖ ﻧﻘﺎﺵ ﺑﺸﻮﺩ، ﻋﻈﯿﻢ‌ﺗﺮﯾﻦ ﺭﻧﺠﮕﺎﻩ ﺗﺎﺭﯾﺦ، ﮐﺸﺘﺎﺭﮔﺎﻩ ﺯﺍﺧﺴﻦ ﻫﺎﻭﺯﻥ ﺭﺍ بنا کرد. ﻧﺎﺻﺮﺍلدین ﺷﺎﻩ ﻫﻢ ﺷﻌﺮ ﻣﯽ‌ﺳﺮﻭﺩ ﻭ ﻫﻢ ﻧﻘﺎﺷﯽ ﻣﯽ‌ﮐﺮﺩ ﻭ ﻧﻘﺎﺵ ﻣﯽ‌ﭘﺮﻭﺭﺩ؛ ﺍﻣﺎ، ﺑﺮﺍﯼ ﯾﮏ ﺗﮑﻪ ﻃﻼ ﻣﯽ‌ﺩﺍﺩ ﺳﺎﺭﻕ ﺭﺍ ﺯﻧﺪﻩ ﺯﻧﺪﻩ ﭘﻮﺳﺖ بکنند؛ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﺑﺎ ﺑﺎﺩﻣﺠﺎﻥ ﺗﻔﺎﻭﺗﯽ ﻧﺪﺍﺷﺖ!. ﺧﺐ ﺑﻠﻪ، ﯾﮏ ﺟﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﻫﻢ ﻣﯽ‌ﺭﺳﻨﺪ: ﻣﺘﺎﺳﻔﺎﻧﻪ ﺑﺮ ﺳﺮ ﻧﻌﺶ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ!. ﺑﺮﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﺯ «ﮔﻔﺖ ﻭ ﺷﻨود ﻧﺎﺻﺮ ﺣﺮﯾﺮﯼ ﺑﺎ ﺍﺣﻤﺪ ﺷﺎﻣﻠﻮ» ...
  • گزارش تخلف

زنان داستان نویس ایرانی

از زمان نوشتن مجموعه داستان کوتاه «آتش خاموش» توسط سیمین دانشور در سال ۱۳۲۷ خورشیدی که نخستین مجموعه داستانی است که به قلم یک زن ایرانی چاپ شده تا امروز شصت و هفت سال گذشته است. در این مدت داستان نویسی توسط زنان ایرانی هم از لحاظ کمیت و هم از لحاظ کیفیت رشد غیرقابل تصوری داشته است …باید توجه داشت که از آغاز دوران مشروطیت به این طرف، پژوهشگران و روشنفکران در رابطه با آموزش زنان و فعالیت‌های ادبی آنان کوشش و ممارست زیادی داشته‌اند. نتایج این فعالیت‌ها تا امروز، تولید و انتشار آثار فراوانی از شعر، داستان و نمایشنامه توسط نویسندگان و شاعران زن است. این موضوع بویژه در دو دهه اخیر آن چنان قابل توجه و بررسی است که بسیاری از محققان از شکل گیری ادبیاتی جدید با ویژگی‌ها و ساختاری متفاوت با ادبیات مردان، تحت عنوان ادبیات زنانه در ایران، سخن می‌گویند …شکوفایی ادبیات زنانه در ایران پس از وقوع انقلاب و افزایش نقش زنان در جامعه موجب شد که هم بر تعداد زنان نویسنده افزوده شود و هم بر آفرینش آثار داستانی خلاق و هنرمندانه. موضوعی که نشان دهنده آگاهی جامعه زنان از مسائل و مناسبات اجتماعی آنان است. این ویژ ...
  • گزارش تخلف