📚 داستان‌نویسان و دوستداران داستان 📢ماتیکان‌داستان را به شیفتگان فرهنگِ ایران‌زمین معرفی کنید 📢📢محتوای مطالب، نظر نویسندگان آن است و ممکن است با دیدگاه گردانندگان ماتیکان‌داستان همسو نباشد. ارتباط با مدیر کانال @vahidhosseiniirani


📢برای دگمه لباس می‌دوزم!.. 📜 توصیه‌های نویسندگی از ابوتراب خسروی.. ◀نویسندگی من قاعده خاصی ندارد

گاهی صحنه‌ای، کلمه و موقعیتی باعث می‌شود تا به داستانی فکر کنم. وقت مشخصی هم ندارد، ممکن است در هنگام انجام کاری که هیچ ربطی هم به نوشتن ندارد، موضوعی جلب توجه کند و اولین جملات داستانی به صورت شفاهی در ذهنم شکل بگیرد …◀ممکن است کلمه‌ای، موقعیتی، هسته اصلی به وجود آمدن داستانی شود؛ دقیقا مثل آنکه دگمه زیبایی پیدا شود و لباسی متناسب آن دگمه طراحی شود یا موقعیتی باعث شود تا به علت ایجاد آن موقعیت یا به وضعیتی محتمل که نتیجه چنین موقعیتی است، فکر کنم …◀من فکر می‌کنم مضامین خودشان به سراغ نویسنده‌ای چون من می‌آیند. زندگی پر است از مضمون ادبیات. موضوع بر سر نگاه است؛ بدین معنا که هر نویسنده چطور به آنها که در بطن زندگی هستند نگاه کند که باز هم این ارتباط دارد به فردیت نویسنده، زیرا که اگر هزار نویسنده هم بر اساس مضمونی واحد داستان بنویسند، حتی دو داستان کاملا شبیه به هم نوشته نخواهد شد، زیرا که هر انسانی خاص است و به تبع آن هر نویسنده نیز با وجود شدت و ضعف توانایی‌هایش منحصر به فرد خواهد بود …◀ایده‌ها مثل بذرهایی هستند که اگر در شرایط مناسب قرار گیرند خودشان بسط و توسعه پیدا می‌کنند. این بس ...
  • گزارش تخلف

/معرفی کتاب.. 📒رمان: آزاده خانم و نویسنده‌اش یا آشویتس خصوصی دکتر شریفی. ✒نویسنده: رضا براهنی

دکتر اکبر که روانپزشک و نویسنده است از دکتر رضا که دکتر ادبیات و نویسنده است، قصه‌ای برای چاپ در یک جنگ یا مجموعه خواسته است و او شروع به نوشتن می‌کند. درواقع چندبار شروع می‌کند و سپس ماجراها به موازات یکدیگر پیش می‌روند. نجار سر به راه و منضبطی به نام بیب اوغلی در یک شب سرد زمستان پسر دایی چهارده ساله‌اش را با حالتی نزار و ترس خورده، پشت در خانه‌اش می‌یابد، بی آنکه بفهمد ماجرا از چه قرار بوده است. پسر دایی همانجا پناه می‌گیرد تا آنکه یک روز سر و کله تیمسار شادان در مغازه‌ی بیب اوغلی پیدا می‌شود و سراغ پسر دایی را از او میگیرد و معلوم می‌شود که او پیش از آنکه به دنبال دست ماموران شادان بیفتد از خانه گریخته است. آنان بیب اوغلی را زندانی می‌کنند. پنج سال بعد، که پسردایی شنیده است بیب اوغلی پس از آزادی از زندان دکانش را تخته کرده و با زنی که تازه گرفته به تهران آمده است، او را پیدا می‌کند و به خانه‌اش می‌رود و مدتها بعد زن او «آزاده خانم» را می‌بیند. شریفی یا همان پسردایی سابق که حالا زن و دو پسر ده و دو ساله دارد، یک روز از جبهه نامه‌ای دریافت می‌کند که حاوی وصیت نامه جوانی به نام مجید ش ...
  • گزارش تخلف

📢آموزش شعر و داستان، تنها برای زنان!

بنیاد شعر و ادبیات داستانی در نظر دارد دوره‌های جدید آموزش متمرکز «داستان نویسی» و «شعر» را همزمان با هفتمین جایزه ادبی پروین اعتصامی برگزار نماید. ✅ شرکت در دوره فوق به دلیل همزمانی با جشنواره ادبی پروین اعتصامی، اختصاص به ◀️ بانوان ▶️ دارد. ✅ شرکت کنندگان فقط میتوانند در یکی از دوره‌های شعر یا داستان ثبت نام نمایند. ✅ از هر داوطلب بایستی:. 👈 مشخصات فردی. 👈 رزومه فعالیتهای ادبی. 👈 نمونه اثر (یک داستان کوتاه بین ۱۵۰۰ تا ۳۰۰۰ کلمه یا سه قطعه شعر) ارسال شود. ✅ تاریخ ثبت نام: ۱ الی ۱۰ تیرماه ۹۵. ✅ ثبت نام از طریق اداره ارشاد شهر یا استان محل سکونت. ...
  • گزارش تخلف

چند داستانک یک خطی. در جبهه جنگید. حالا کشورش با او می‌جنگد

*او بری. ◀هرگز روزی را فراموش نخواهم کرد که تشخیص دادند آلزایمر گرفته‌ام. *دنیس داوسن. ◀بوش یک کلمه حرف حساب زد، جهنم یخ کرد. *ویلیام گیبسون. ◀درهای زندان گشوده شد. عده کمی از زندانیان به آن توجه کردند. عده کمتری باور کردند!. *بروس دونالدسن …📓از کتاب «رقص روی سنجاق»؛ گردآوری و برگردان پارسی زهرا طراوتی؛ نشر نیماژ ...
  • گزارش تخلف

گزارشی از راسته کتابفروشان بساطی خیابان انقلاب.. 📢کاش خودشان هم کتاب بخوانند!

بنی یعقوب: خیابان تقریبا تاریک شده. کرکره بیشتر مغازه‌ها پایین است. بویژه کتابفروشی‌ها. اینجا اصلا به کتابفروشی‌هایش معروف است. یک خیابان انقلاب است و راسته کتابفروشی‌هایش. اگر واقعا طالب کتاب هستید، می‌توانید درتاریکی هم میان انبوه کتاب‌های گوشه خیابان، کتاب مورد علاقه‌تان را پیدا کنید. آنقدر کتاب گوشه خیابان هست که دست خالی برنگردید. بیشترشان کنار بساطشان چراغ اضطراری گذاشته‌اند. خیلی‌ها هم زیر نور چراغ برق خیابان بساط کرده‌اند. ...
  • گزارش تخلف

📢کیانیان: پدرم کله پز بود و شکم یکی از لاتهای مشهد را سفره کرد!

📢📢رفیق دکتر شریعتی که عمامه نگذاشت!. کیانیان: ◀پدر من کله‌پز بود و از نوچه‌های طیب خدابیامرز بود. بزن بهادر و باستانی کار بود و همدوره هفت کچلون و حسین رمضون یخی …◀ما کلا در تهران بودیم. من متولد میدان خراسان هستم، مسجد لرزاده. مادرم مشهدی بود. بعد از ازدواج در تهران ساکن شد. اول برادرم (داوود) که۹سال از من بزرگتر است متولد می‌شود و بعد من. یک سال و نیم بعد هم مهاجرت می‌کنیم به مشهد و من آنجا بزرگ می‌شوم. پدر من با چنین پیشینه‌ای به مشهد می‌آید …◀یکی از برادرهایم تعریف می‌کند که یک روزی دم مغازه با بابام نشسته بوده‌اند که یک پیرمرد مو سرخه‌ای وارد می‌شود. ...
  • گزارش تخلف