ماتیکانداستان 📚 داستاننویسان و دوستداران داستان 📢ماتیکانداستان را به شیفتگان فرهنگِ ایرانزمین معرفی کنید 📢📢محتوای مطالب، نظر نویسندگان آن است و ممکن است با دیدگاه گردانندگان ماتیکانداستان همسو نباشد. ارتباط با مدیر کانال @vahidhosseiniirani ماتیکانداستان ۰۰:۴۵ ۱۳۹۴/۰۸/۰۵ ، در که یکی از پرفروشترین رمانهای بود، داستان زندگی هائی را روایت میکند که با سقوط برجهای دوقلو در یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱ گره خورد خانواده سارا به خانهی جدیدی کوچ میکنند، جیم عشق خود را از دست میدهد و یاکوب به همسر دلخواهش ایزابل میرسد و موفق میشود شغل همکارش را که در حادثهی یازده سپتامبر کشته شده، به دست بیاورد. اما هیچ چیز پیدار نیست … ... ماتیکانداستان ۰۰:۴۵ ۱۳۹۴/۰۸/۰۵ «ظاهرا زنده ماندن تخصص من شده وقتی آدم کسی را درست دارد، به این عشق، یا حتی به باهم مردن ایمان میآورد.» - ماتیکانداستان ۰۰:۰۴ ۱۳۹۴/۰۸/۰۵ جشن امضای کتاب «داستان مسافر» برگزار میشود جشن امضای کتاب «داستان مسافر» نوشتهی «امیرشهاب رضویان» در نشرچشمهی کورش برگزار میشود. امیر شهاب رضویان، کارگردانی سینما و پویانمایی خوانده و تاکنون هفت فیلم بلند به نامهای سفر مردان خاکستری، تهران ساعت هفت صبح، مینای شهر خاموش، تابستان عزیز، روزی که مینا گم شد، سفر زمان، یک دزدی عاشقانه و انبوهی فیلم کوتاه، مستند و پویانمایی ساخته است. رضویان در مقدمهی کتاب «داستان مسافر» که مجموعهای از داستانهای کوتاه همراه با تصویرگریهای خود اوست میگوید: «ایام خوبی بود، اوایل جوانی، دانشکدهی سینما و تئاتر، همدانشکدهایها، رفاقتها، با هم بودنها … و به قول آقای «مجید چوبچی» در فیلم «سوتهدلان»: عاشقیتها. دلم تنگ شده بود برای بیژن و برادر بزرگترش بهرام، برای مولانا و شمس، برای آهو و سوسمار، برای فیلترهای آبی، برای تیلهها، برای بادکنکها، برای قاصدکها، برای توپ سرخ و سفید و آبی، برای مورچهها، برای جوناتان، برای ماهیهای قرمز و ماهی سیاه کوچولو، برای شازده کوچولو، برای درخت راجی، برای زایندهرود که در زمستان ۷۱ پرآب بود، برای مهندس بنجی و همهی آنهایی که در این ۲۲ سال از پیشم رفتند. « ... ماتیکانداستان ۰۰:۰۴ ۱۳۹۴/۰۸/۰۵ دورهی آموزش ویرایش با تدریس علی صلحجو در مرکز فرهنگی شهرکتاب برگزار میشود …به گزارش ایسکانیوزدر این دورهی هجده جلسهای، ویرایش شرکت در این دوره نیاز به گذراندن آزمون ورودی دارد که در آن توانایی هنرجو در زبان فارسی و انگلیسی (با اولویت زبان فارسی) و معلومات عمومی سنجیده میشود. پس از گذراندن این دوره به کسانی که در آزمون پایانی موفق شوند، گواهینامه داده خواهد شد. علاقهمندان برای دریافت کارت شرکت در آزمون ورودی، که سهشنبه ۱۷ آذر ساعت ۱۰ برگزار میشود، باید تا ۷ آذر در ساعت اداری به مرکز فرهنگی شهرکتاب واقع در خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمد قصیر (بخارست) نبش کوچهی سوم مراجعه کنند. افرادی که در آزمون ورودی این دوره پذیرفته شوند، پس از ثبتنام، از ۱۵ دی در روزهای سهشنبه ساعت ۱۰ تا ۱۲ میتوانند در کلاس حضور یابند. برای کسب اطلاعات بیشتر میتوانید با شمارههای ۸۸۷۲۳۳۱۶ و ۸۸۷۱۷۴۵۸ تماس بگیرید. ... ماتیکانداستان ۰۰:۰۴ ۱۳۹۴/۰۸/۰۵ میفیستوفلس: دوست من، آیا خودت را کمی بیادب نمییابی؟. باکالورئوس: برای مؤدببودن باید دروغگفت! … ماتیکانداستان ۲۳:۵۷ ۱۳۹۴/۰۸/۰۴ یک سال گذشت روزی افراسیاب فرستادهای نزد سیاوش فرستاد که من پادشاهی تا چین را به تو سپردم پس بهتر است شهری را انتخاب کرده و آنجا ر سیاوش و همراهانش راه افتادند و در آنسوی دریای چین جایی یافتند. سیاوش آنجا را به نیکی ساخت و گنگ دژ را آنجا بنا نهاد. سپس ستاره شناسان را فراخواند و از فر و بخت آیندهاش پرسید: آنها گفتند که چندان بنیاد فرخندهای نیست. سیاوش غمگین شد و گفت: اینهمه زحمت کشیدم ولی نه من در آن به شادی زندگی میکنم و نه فرزندم چون عمر من کوتاه است. پیران به او گفت: از این افکار دستبردار اما سیاوش به پیران گفت: مدتی نمیگذرد که شاه بیگناه مرا میکشد و کسی دیگر بهجای من مینشیند و از گفتار یک شخص بدگو این بلا سرم میآید سپس بین ایران و توران جنگ درمیگیرد و افراسیاب پشیمان میشود اما پشیمانی سودی ندارد. پیران ناراحت شد و با خود گفت: تقصیر من بود که او را به توران آوردم. شاه همچنین سخنانی میگفت. اگر بلایی سر سیاوش بیاید تقصیر من است. یک هفته بعد نامهای از شاه برای پیران رسید که به دریای چین برو و ازآنجا تا سر مرز هند و دریای سند برو و خراج کشور را بگیر و در مرز خزر سپاهت را بگستر. ... ماتیکانداستان ۲۳:۵۷ ۱۳۹۴/۰۸/۰۴ وقتی نزد افراسیاب آمد نامه سیاوش را به او داد و چیزی نگفت اما دلش پر از کینه بود و فردای آن روز افراسیاب را تنها گیر آورد و شروع ب افراسیاب ناراحت شد. سه روز فکر کرد و روز چهارم به گرسیوز گفت که من نباید او را بکشم چون به من بد میرسد و تاکنون هم با او بهخوبی رفتار کردهام و از او جز نیکویی ندیدم حال اگر بر او بشورم بهانهای ندارم و همه بزرگان به من خرده میگیرند پس بهتر است او را نزد خود بخوانم و بهسوی پدرش بفرستم. گرسیوز گفت: اگر او به ایران رود برو بوم ما ویران میشود و تو مطمئن باش که از او جز بدی به تو نمیرسد. افراسیاب گفت: او را نزد خود میخوانم تا چندی نزد من باشد شاید به کارش پی ببرم اگر دیدم درست است دیگر درنگ نمیکنم و او را به جرم خیانت میکشم. گرسیوز گفت: ای شاه سیاوش آن سیاوش قبلی نیست و با سپاهیانش میآید. فرنگیس هم عوضشده است. تو مطمئن باش که سپاهیان سیاوش تا او را دارند به انقیاد تو درنمیآیند. مدتی گذشت و شاه به گرسیوز گفت: نزد سیاوش برو و بگو تا با فرنگیس چندی نزد ما بیاید. گرسیوز به راه افتاد و پیام شاه را به سیاوش داد و او نیز پذیرفت اما گرسیوز با خود اندیشید اگر سیاوش با من نزد شاه بیاید هرچه رشتهام پنبه میشود. ... ماتیکانداستان ۲۳:۵۷ ۱۳۹۴/۰۸/۰۴ سیاوش سپاه را خواند و طلایه بهسوی گنگ فرستاد بعد از مدتی طلایه آمد و گفت که افراسیاب با سپاهی فراوان از دور میآید. از سوی گرسیوز فرستادهای آمد که سخنان من را شاه نپذیرفت. سیاوش گفتار او را درست پنداشت. فرنگیس به او گفت: به فکر ما نباش و فرار کن که من تو را زنده میخواهم. سیاوش گفت: دیگر زندگی من سرآمد. بالاخره همه میمیرند. اکنون تو پنجماهه آبستن هستی و بهزودی فرزندی به دنیا میآوری که شهریاری نامدار میشود پس نامش را کیخسرو بگذار. اکنون افراسیاب مرا بیگناه سر میبرد و من غریبانه میمیرم و تو را به خواری میبرند پس باید پیران تو را با خواهش از پدرت بخواهد و تو در خانه او فرزندت را به دنیا میآوری و مدتی نمیگذرد که خسرو جهان را در نفوذ خود درمیآورد. از ایران شخصی پرمایه به نام گیو تو و پسرم را به ایران میبرد و بعد کیخسرو به خونخواهی من به توران حمله میبرد و همراه رستم توران را با خاک یکسان میکند. ... ماتیکانداستان ۲۳:۵۷ ۱۳۹۴/۰۸/۰۴ دنباله داستانهای شاهنامه ماتیکانداستان ۲۳:۵۷ ۱۳۹۴/۰۸/۰۴ سیاوش نامهای به پدرش نوشت و از ابتدا شروع به درد دل کرد از سودابه و ماجرای او و رفتن به آتش و آمدن به جنگ افراسیاب و صلح کردنش همه را موبهمو بیان کرد و گفت: حالا که شاه مرا نمیخواهد و از دیدن من سیرشده است من مجبورم که به کام اژدها روم. سیاوش سپاه را به بهرام سپرد و خود بهسوی توران رفت زمانی که طوس آمد و از ماجرا باخبر شد سپاه را برداشت و نزد کاووس رفت و ماجرا را بازگفت. کاووس بسیار خشمگین شد ولی مجبور شد فعلا از جنگ صرفنظر کند. از آنسو وقتی افراسیاب از آمدن سیاوش باخبر شد بزرگان را به استقبالش فرستاد. پیران که در آن جمع بود سیاوش را بسیار گرامی داشت. سیاوش اشک از چشمانش سرازیر شد چون به یاد بزم زابلستان درزمانی که پیش رستم بود افتاد. به پیران گفت: از استقبال و گرمی شما متشکرم اگر اجازه دهید ازاینجا میروم و اگر هم راضی باشید میمانم. پیران گفت اصلا فکر رفتن را مکن. افراسیاب پیاده به استقبالش رفت. ... ماتیکانداستان ۲۳:۵۷ ۱۳۹۴/۰۸/۰۴ بهمرور حشمت و جاه سیاوش نزد افراسیاب بهتر میشد روزی پیران نزد سیاوش رفت و به او گفت: بهتر است تو با شاه فامیل شوی. درست است که فرزند من همسر توست اما بهتر است تو با فرنگیس دختر افراسیاب ازدواج کنی که ماهرویی با زلفهای سیاه است و قد و بالایی چون سرو دارد. تو او را از افراسیاب بخواه اگر بخواهی من با افراسیاب صحبت میکنم. سیاوش گفت: من با جریره شادم و غیر از او کسی را نمیخواهم و دربند تاجوتخت نیستم. پیران گفت: من با جریره صحبت میکنم و او را راضی خواهم کرد. این کار به سود توست پس بپذیر. سیاوش گفت: اگر این کار لازم است پس هر کاری که باید بکنی انجام بده. مگرنه اینکه من دیگر به ایران نمیروم و کاووس را نمیبینم و دیگر راحت جانم رستم را نخواهم دید و بهرام و زنگه و دیگر بزرگان را نخواهم دید پس باید در توران خانهکنم و با سرنوشت بسازم. این را گفت و چشمان را پر از اشک کرد و آه کشید. ... ماتیکانداستان ۲۲:۰۱ ۱۳۹۴/۰۸/۰۴ ، صفحۀ ۱۲۱. ترجمۀ.، زمستان ۹۳. با صدای موسیقی: قطعۀ «آرام و باشکوه Adagio» از مجموعۀ «کنسرت در آتن، ۲۰۱۳»، ماتیکانداستان ۲۱:۳۷ ۱۳۹۴/۰۸/۰۴ سکوت، مثل نور، یک نیروست؛ سخنی ست یا صدایی که به علت سرعت حرکت زیاد، به سکوت تبدیل شده است؛ مثل چرخ رنگ هایی که در چرخش، سریع، سفی زیبایی سکوت، مثل زیبایی جایی ست که سکوت در آن فرو میآید: تمامی آسمان شب …یک عاشقانه آرام-نادر ابراهیمی-نشر روزبهان. Telegram. me/Anjomane_dastani_rahtaab ماتیکانداستان ۲۱:۳۵ ۱۳۹۴/۰۸/۰۴ روزگار همیشه بر یک قرار نمیماند.. روز و شب دارد. روشنی دارد، تاریکی دارد کم دارد، بیش دارد. دیگر چیزی از زمستان باقی نمانده تمام میشود بهار میآید …. Telegram. me/Anjomane_dastani_rahtaab ماتیکانداستان ۲۰:۵۱ ۱۳۹۴/۰۸/۰۴ تو را به خدا شاد باش. و برای اینکه شاد شوی. هر کاری از دستت بر میآید، بکن! آنا گاوالدا. ماتیکانداستان ۲۰:۵۱ ۱۳۹۴/۰۸/۰۴ تنها چیزی که در زندگیم. به صورت تخصصی. بهش تسلط دارم، انتخاب آدمهای اشتباه. برای دوست داشتنه!. وودی آلن. ماتیکانداستان ۲۰:۲۶ ۱۳۹۴/۰۸/۰۴ احساس میکنم از کتابها میترسم. جهل!! هیهات!! با این جهل ثقیل و انبوه, چگونه میتوان زندگی کرد؟ چگونه میتوان زندگی را شناخت و توجیه کرد؟ چگونه میتوان در سرنوشت آن دخالت داشت؟. نون نوشتن / محمود دولت آبادی/نشر چشمه ماتیکانداستان ۱۷:۴۱ ۱۳۹۴/۰۸/۰۴ در سال ۱۹۵۰ آلفرد هیچکاک، ریموند چندلر را که قبلا نامزد جایزه اسکار بهترین فیلمنامه شده بود، برای نوشتن فیلمنامه فیلم بعدیاش، « تقریبا از همان ابتدا مشخص شد که ایدههای هیچکاک و چندلر درباره داستان با هم در تعارض است، قبل از اینکه رابطه این دو کاملا شکراب شود، چندلر با صدای بلند و در مکانی عمومی و زیر گوش هیچکاک داد زد: «حرومزاده خپل رو نیگا کن که داره زور میزنه از ماشینش بیاد بیرون!». خیلی طول نکشید که چندلر از پروژه کنار رفت و بیشتر بخشهای نوشتهاش حذف شد. هیچکاک فیلمنامه را به دو نفر دیگر داد تا آنطور که خودش میخواهد آن را بنویسند و چندلر موفق نشد نامش را از تیتراژ حذف کند. این نامه را چندلر در اوج عصبانیت و پس از خواندن نسخه نهایی فیلمنامه به هیچکاک نوشت: ... ماتیکانداستان ۱۷:۴۱ ۱۳۹۴/۰۸/۰۴ هیچ عزیز با وجود بیاعتنایی ات به مکاتباتم درباره موضوع فیلمنامه «بیگانگان در قطار» و اینکه نتوانستی نظری دربارهاش بدهی، و با وجود اینکه از زمانی که نوشتن فیلمنامه واقعی را آغاز کردم کلمهای از تو نشنیدم، احساس میکنم که صرفا برای ثبت در تاریخ، باید نظرم را درباره اینکه این نسخه نهایی فیلمنامه به کجا رسیده است به تو بگویم.. من میفهمم که تو هرطور شده در متن من دنبال اشکال میگشتی، فکر میکردی فلان صحنه بیش از حد طولانی است یا بهمان سازوکار بیش از اندازه خام است. متوجه هستم که سعی کردی نظرت را درباره چیزهای مشخصی که در نظر داشتی تغییر بدهی، چیزی که نمیفهمم این است که فیلمنامهای را تایید کردهای که روح و سرزندگیاش به انبوهی از کلیشههای خام، شخصیتهای بیچهره و دیالوگهای ناتمام، تبدیل شده است. از آنهایی که هرچیزی را دوبار میگوید و چیزی باقی نمیگذارد که دوربین یا بازیگر تلویحا برساند. البته تو حتما دلایل خودت را داشتهای، اما با استفاده از عبارتی که اولین بار مکس بیربوم به کار برد میگویم که «ذهنی بسیار کمهوشتر از من» هم کفایت خواهد کرد که حدس بزند نوشتهها چه بودهاند.. صرفنظر ... ماتیکانداستان ۱۷:۳۷ ۱۳۹۴/۰۸/۰۴ دورهی آموزش ویرایش با تدریس علی صلحجو در مرکز فرهنگی شهرکتاب برگزار میشود …به گزارش ایسکانیوزدر این دورهی هجده جلسهای، ویرایش شرکت در این دوره نیاز به گذراندن آزمون ورودی دارد که در آن توانایی هنرجو در زبان فارسی و انگلیسی (با اولویت زبان فارسی) و معلومات عمومی سنجیده میشود. پس از گذراندن این دوره به کسانی که در آزمون پایانی موفق شوند، گواهینامه داده خواهد شد. علاقهمندان برای دریافت کارت شرکت در آزمون ورودی، که سهشنبه ۱۷ آذر ساعت ۱۰ برگزار میشود، باید تا ۷ آذر در ساعت اداری به مرکز فرهنگی شهرکتاب واقع در خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمد قصیر (بخارست) نبش کوچهی سوم مراجعه کنند. افرادی که در آزمون ورودی این دوره پذیرفته شوند، پس از ثبتنام، از ۱۵ دی در روزهای سهشنبه ساعت ۱۰ تا ۱۲ میتوانند در کلاس حضور یابند. برای کسب اطلاعات بیشتر میتوانید با شمارههای ۸۸۷۲۳۳۱۶ و ۸۸۷۱۷۴۵۸ تماس بگیرید. ... ‹ 504 505 506 507 508 509 510 ›
ماتیکانداستان ۰۰:۴۵ ۱۳۹۴/۰۸/۰۵ ، در که یکی از پرفروشترین رمانهای بود، داستان زندگی هائی را روایت میکند که با سقوط برجهای دوقلو در یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱ گره خورد خانواده سارا به خانهی جدیدی کوچ میکنند، جیم عشق خود را از دست میدهد و یاکوب به همسر دلخواهش ایزابل میرسد و موفق میشود شغل همکارش را که در حادثهی یازده سپتامبر کشته شده، به دست بیاورد. اما هیچ چیز پیدار نیست … ...
ماتیکانداستان ۰۰:۴۵ ۱۳۹۴/۰۸/۰۵ «ظاهرا زنده ماندن تخصص من شده وقتی آدم کسی را درست دارد، به این عشق، یا حتی به باهم مردن ایمان میآورد.» -
ماتیکانداستان ۰۰:۰۴ ۱۳۹۴/۰۸/۰۵ جشن امضای کتاب «داستان مسافر» برگزار میشود جشن امضای کتاب «داستان مسافر» نوشتهی «امیرشهاب رضویان» در نشرچشمهی کورش برگزار میشود. امیر شهاب رضویان، کارگردانی سینما و پویانمایی خوانده و تاکنون هفت فیلم بلند به نامهای سفر مردان خاکستری، تهران ساعت هفت صبح، مینای شهر خاموش، تابستان عزیز، روزی که مینا گم شد، سفر زمان، یک دزدی عاشقانه و انبوهی فیلم کوتاه، مستند و پویانمایی ساخته است. رضویان در مقدمهی کتاب «داستان مسافر» که مجموعهای از داستانهای کوتاه همراه با تصویرگریهای خود اوست میگوید: «ایام خوبی بود، اوایل جوانی، دانشکدهی سینما و تئاتر، همدانشکدهایها، رفاقتها، با هم بودنها … و به قول آقای «مجید چوبچی» در فیلم «سوتهدلان»: عاشقیتها. دلم تنگ شده بود برای بیژن و برادر بزرگترش بهرام، برای مولانا و شمس، برای آهو و سوسمار، برای فیلترهای آبی، برای تیلهها، برای بادکنکها، برای قاصدکها، برای توپ سرخ و سفید و آبی، برای مورچهها، برای جوناتان، برای ماهیهای قرمز و ماهی سیاه کوچولو، برای شازده کوچولو، برای درخت راجی، برای زایندهرود که در زمستان ۷۱ پرآب بود، برای مهندس بنجی و همهی آنهایی که در این ۲۲ سال از پیشم رفتند. « ...
ماتیکانداستان ۰۰:۰۴ ۱۳۹۴/۰۸/۰۵ دورهی آموزش ویرایش با تدریس علی صلحجو در مرکز فرهنگی شهرکتاب برگزار میشود …به گزارش ایسکانیوزدر این دورهی هجده جلسهای، ویرایش شرکت در این دوره نیاز به گذراندن آزمون ورودی دارد که در آن توانایی هنرجو در زبان فارسی و انگلیسی (با اولویت زبان فارسی) و معلومات عمومی سنجیده میشود. پس از گذراندن این دوره به کسانی که در آزمون پایانی موفق شوند، گواهینامه داده خواهد شد. علاقهمندان برای دریافت کارت شرکت در آزمون ورودی، که سهشنبه ۱۷ آذر ساعت ۱۰ برگزار میشود، باید تا ۷ آذر در ساعت اداری به مرکز فرهنگی شهرکتاب واقع در خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمد قصیر (بخارست) نبش کوچهی سوم مراجعه کنند. افرادی که در آزمون ورودی این دوره پذیرفته شوند، پس از ثبتنام، از ۱۵ دی در روزهای سهشنبه ساعت ۱۰ تا ۱۲ میتوانند در کلاس حضور یابند. برای کسب اطلاعات بیشتر میتوانید با شمارههای ۸۸۷۲۳۳۱۶ و ۸۸۷۱۷۴۵۸ تماس بگیرید. ...
ماتیکانداستان ۰۰:۰۴ ۱۳۹۴/۰۸/۰۵ میفیستوفلس: دوست من، آیا خودت را کمی بیادب نمییابی؟. باکالورئوس: برای مؤدببودن باید دروغگفت! …
ماتیکانداستان ۲۳:۵۷ ۱۳۹۴/۰۸/۰۴ یک سال گذشت روزی افراسیاب فرستادهای نزد سیاوش فرستاد که من پادشاهی تا چین را به تو سپردم پس بهتر است شهری را انتخاب کرده و آنجا ر سیاوش و همراهانش راه افتادند و در آنسوی دریای چین جایی یافتند. سیاوش آنجا را به نیکی ساخت و گنگ دژ را آنجا بنا نهاد. سپس ستاره شناسان را فراخواند و از فر و بخت آیندهاش پرسید: آنها گفتند که چندان بنیاد فرخندهای نیست. سیاوش غمگین شد و گفت: اینهمه زحمت کشیدم ولی نه من در آن به شادی زندگی میکنم و نه فرزندم چون عمر من کوتاه است. پیران به او گفت: از این افکار دستبردار اما سیاوش به پیران گفت: مدتی نمیگذرد که شاه بیگناه مرا میکشد و کسی دیگر بهجای من مینشیند و از گفتار یک شخص بدگو این بلا سرم میآید سپس بین ایران و توران جنگ درمیگیرد و افراسیاب پشیمان میشود اما پشیمانی سودی ندارد. پیران ناراحت شد و با خود گفت: تقصیر من بود که او را به توران آوردم. شاه همچنین سخنانی میگفت. اگر بلایی سر سیاوش بیاید تقصیر من است. یک هفته بعد نامهای از شاه برای پیران رسید که به دریای چین برو و ازآنجا تا سر مرز هند و دریای سند برو و خراج کشور را بگیر و در مرز خزر سپاهت را بگستر. ...
ماتیکانداستان ۲۳:۵۷ ۱۳۹۴/۰۸/۰۴ وقتی نزد افراسیاب آمد نامه سیاوش را به او داد و چیزی نگفت اما دلش پر از کینه بود و فردای آن روز افراسیاب را تنها گیر آورد و شروع ب افراسیاب ناراحت شد. سه روز فکر کرد و روز چهارم به گرسیوز گفت که من نباید او را بکشم چون به من بد میرسد و تاکنون هم با او بهخوبی رفتار کردهام و از او جز نیکویی ندیدم حال اگر بر او بشورم بهانهای ندارم و همه بزرگان به من خرده میگیرند پس بهتر است او را نزد خود بخوانم و بهسوی پدرش بفرستم. گرسیوز گفت: اگر او به ایران رود برو بوم ما ویران میشود و تو مطمئن باش که از او جز بدی به تو نمیرسد. افراسیاب گفت: او را نزد خود میخوانم تا چندی نزد من باشد شاید به کارش پی ببرم اگر دیدم درست است دیگر درنگ نمیکنم و او را به جرم خیانت میکشم. گرسیوز گفت: ای شاه سیاوش آن سیاوش قبلی نیست و با سپاهیانش میآید. فرنگیس هم عوضشده است. تو مطمئن باش که سپاهیان سیاوش تا او را دارند به انقیاد تو درنمیآیند. مدتی گذشت و شاه به گرسیوز گفت: نزد سیاوش برو و بگو تا با فرنگیس چندی نزد ما بیاید. گرسیوز به راه افتاد و پیام شاه را به سیاوش داد و او نیز پذیرفت اما گرسیوز با خود اندیشید اگر سیاوش با من نزد شاه بیاید هرچه رشتهام پنبه میشود. ...
ماتیکانداستان ۲۳:۵۷ ۱۳۹۴/۰۸/۰۴ سیاوش سپاه را خواند و طلایه بهسوی گنگ فرستاد بعد از مدتی طلایه آمد و گفت که افراسیاب با سپاهی فراوان از دور میآید. از سوی گرسیوز فرستادهای آمد که سخنان من را شاه نپذیرفت. سیاوش گفتار او را درست پنداشت. فرنگیس به او گفت: به فکر ما نباش و فرار کن که من تو را زنده میخواهم. سیاوش گفت: دیگر زندگی من سرآمد. بالاخره همه میمیرند. اکنون تو پنجماهه آبستن هستی و بهزودی فرزندی به دنیا میآوری که شهریاری نامدار میشود پس نامش را کیخسرو بگذار. اکنون افراسیاب مرا بیگناه سر میبرد و من غریبانه میمیرم و تو را به خواری میبرند پس باید پیران تو را با خواهش از پدرت بخواهد و تو در خانه او فرزندت را به دنیا میآوری و مدتی نمیگذرد که خسرو جهان را در نفوذ خود درمیآورد. از ایران شخصی پرمایه به نام گیو تو و پسرم را به ایران میبرد و بعد کیخسرو به خونخواهی من به توران حمله میبرد و همراه رستم توران را با خاک یکسان میکند. ...
ماتیکانداستان ۲۳:۵۷ ۱۳۹۴/۰۸/۰۴ سیاوش نامهای به پدرش نوشت و از ابتدا شروع به درد دل کرد از سودابه و ماجرای او و رفتن به آتش و آمدن به جنگ افراسیاب و صلح کردنش همه را موبهمو بیان کرد و گفت: حالا که شاه مرا نمیخواهد و از دیدن من سیرشده است من مجبورم که به کام اژدها روم. سیاوش سپاه را به بهرام سپرد و خود بهسوی توران رفت زمانی که طوس آمد و از ماجرا باخبر شد سپاه را برداشت و نزد کاووس رفت و ماجرا را بازگفت. کاووس بسیار خشمگین شد ولی مجبور شد فعلا از جنگ صرفنظر کند. از آنسو وقتی افراسیاب از آمدن سیاوش باخبر شد بزرگان را به استقبالش فرستاد. پیران که در آن جمع بود سیاوش را بسیار گرامی داشت. سیاوش اشک از چشمانش سرازیر شد چون به یاد بزم زابلستان درزمانی که پیش رستم بود افتاد. به پیران گفت: از استقبال و گرمی شما متشکرم اگر اجازه دهید ازاینجا میروم و اگر هم راضی باشید میمانم. پیران گفت اصلا فکر رفتن را مکن. افراسیاب پیاده به استقبالش رفت. ...
ماتیکانداستان ۲۳:۵۷ ۱۳۹۴/۰۸/۰۴ بهمرور حشمت و جاه سیاوش نزد افراسیاب بهتر میشد روزی پیران نزد سیاوش رفت و به او گفت: بهتر است تو با شاه فامیل شوی. درست است که فرزند من همسر توست اما بهتر است تو با فرنگیس دختر افراسیاب ازدواج کنی که ماهرویی با زلفهای سیاه است و قد و بالایی چون سرو دارد. تو او را از افراسیاب بخواه اگر بخواهی من با افراسیاب صحبت میکنم. سیاوش گفت: من با جریره شادم و غیر از او کسی را نمیخواهم و دربند تاجوتخت نیستم. پیران گفت: من با جریره صحبت میکنم و او را راضی خواهم کرد. این کار به سود توست پس بپذیر. سیاوش گفت: اگر این کار لازم است پس هر کاری که باید بکنی انجام بده. مگرنه اینکه من دیگر به ایران نمیروم و کاووس را نمیبینم و دیگر راحت جانم رستم را نخواهم دید و بهرام و زنگه و دیگر بزرگان را نخواهم دید پس باید در توران خانهکنم و با سرنوشت بسازم. این را گفت و چشمان را پر از اشک کرد و آه کشید. ...
ماتیکانداستان ۲۲:۰۱ ۱۳۹۴/۰۸/۰۴ ، صفحۀ ۱۲۱. ترجمۀ.، زمستان ۹۳. با صدای موسیقی: قطعۀ «آرام و باشکوه Adagio» از مجموعۀ «کنسرت در آتن، ۲۰۱۳»،
ماتیکانداستان ۲۱:۳۷ ۱۳۹۴/۰۸/۰۴ سکوت، مثل نور، یک نیروست؛ سخنی ست یا صدایی که به علت سرعت حرکت زیاد، به سکوت تبدیل شده است؛ مثل چرخ رنگ هایی که در چرخش، سریع، سفی زیبایی سکوت، مثل زیبایی جایی ست که سکوت در آن فرو میآید: تمامی آسمان شب …یک عاشقانه آرام-نادر ابراهیمی-نشر روزبهان. Telegram. me/Anjomane_dastani_rahtaab
ماتیکانداستان ۲۱:۳۵ ۱۳۹۴/۰۸/۰۴ روزگار همیشه بر یک قرار نمیماند.. روز و شب دارد. روشنی دارد، تاریکی دارد کم دارد، بیش دارد. دیگر چیزی از زمستان باقی نمانده تمام میشود بهار میآید …. Telegram. me/Anjomane_dastani_rahtaab
ماتیکانداستان ۲۰:۵۱ ۱۳۹۴/۰۸/۰۴ تو را به خدا شاد باش. و برای اینکه شاد شوی. هر کاری از دستت بر میآید، بکن! آنا گاوالدا.
ماتیکانداستان ۲۰:۵۱ ۱۳۹۴/۰۸/۰۴ تنها چیزی که در زندگیم. به صورت تخصصی. بهش تسلط دارم، انتخاب آدمهای اشتباه. برای دوست داشتنه!. وودی آلن.
ماتیکانداستان ۲۰:۲۶ ۱۳۹۴/۰۸/۰۴ احساس میکنم از کتابها میترسم. جهل!! هیهات!! با این جهل ثقیل و انبوه, چگونه میتوان زندگی کرد؟ چگونه میتوان زندگی را شناخت و توجیه کرد؟ چگونه میتوان در سرنوشت آن دخالت داشت؟. نون نوشتن / محمود دولت آبادی/نشر چشمه
ماتیکانداستان ۱۷:۴۱ ۱۳۹۴/۰۸/۰۴ در سال ۱۹۵۰ آلفرد هیچکاک، ریموند چندلر را که قبلا نامزد جایزه اسکار بهترین فیلمنامه شده بود، برای نوشتن فیلمنامه فیلم بعدیاش، « تقریبا از همان ابتدا مشخص شد که ایدههای هیچکاک و چندلر درباره داستان با هم در تعارض است، قبل از اینکه رابطه این دو کاملا شکراب شود، چندلر با صدای بلند و در مکانی عمومی و زیر گوش هیچکاک داد زد: «حرومزاده خپل رو نیگا کن که داره زور میزنه از ماشینش بیاد بیرون!». خیلی طول نکشید که چندلر از پروژه کنار رفت و بیشتر بخشهای نوشتهاش حذف شد. هیچکاک فیلمنامه را به دو نفر دیگر داد تا آنطور که خودش میخواهد آن را بنویسند و چندلر موفق نشد نامش را از تیتراژ حذف کند. این نامه را چندلر در اوج عصبانیت و پس از خواندن نسخه نهایی فیلمنامه به هیچکاک نوشت: ...
ماتیکانداستان ۱۷:۴۱ ۱۳۹۴/۰۸/۰۴ هیچ عزیز با وجود بیاعتنایی ات به مکاتباتم درباره موضوع فیلمنامه «بیگانگان در قطار» و اینکه نتوانستی نظری دربارهاش بدهی، و با وجود اینکه از زمانی که نوشتن فیلمنامه واقعی را آغاز کردم کلمهای از تو نشنیدم، احساس میکنم که صرفا برای ثبت در تاریخ، باید نظرم را درباره اینکه این نسخه نهایی فیلمنامه به کجا رسیده است به تو بگویم.. من میفهمم که تو هرطور شده در متن من دنبال اشکال میگشتی، فکر میکردی فلان صحنه بیش از حد طولانی است یا بهمان سازوکار بیش از اندازه خام است. متوجه هستم که سعی کردی نظرت را درباره چیزهای مشخصی که در نظر داشتی تغییر بدهی، چیزی که نمیفهمم این است که فیلمنامهای را تایید کردهای که روح و سرزندگیاش به انبوهی از کلیشههای خام، شخصیتهای بیچهره و دیالوگهای ناتمام، تبدیل شده است. از آنهایی که هرچیزی را دوبار میگوید و چیزی باقی نمیگذارد که دوربین یا بازیگر تلویحا برساند. البته تو حتما دلایل خودت را داشتهای، اما با استفاده از عبارتی که اولین بار مکس بیربوم به کار برد میگویم که «ذهنی بسیار کمهوشتر از من» هم کفایت خواهد کرد که حدس بزند نوشتهها چه بودهاند.. صرفنظر ...
ماتیکانداستان ۱۷:۳۷ ۱۳۹۴/۰۸/۰۴ دورهی آموزش ویرایش با تدریس علی صلحجو در مرکز فرهنگی شهرکتاب برگزار میشود …به گزارش ایسکانیوزدر این دورهی هجده جلسهای، ویرایش شرکت در این دوره نیاز به گذراندن آزمون ورودی دارد که در آن توانایی هنرجو در زبان فارسی و انگلیسی (با اولویت زبان فارسی) و معلومات عمومی سنجیده میشود. پس از گذراندن این دوره به کسانی که در آزمون پایانی موفق شوند، گواهینامه داده خواهد شد. علاقهمندان برای دریافت کارت شرکت در آزمون ورودی، که سهشنبه ۱۷ آذر ساعت ۱۰ برگزار میشود، باید تا ۷ آذر در ساعت اداری به مرکز فرهنگی شهرکتاب واقع در خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمد قصیر (بخارست) نبش کوچهی سوم مراجعه کنند. افرادی که در آزمون ورودی این دوره پذیرفته شوند، پس از ثبتنام، از ۱۵ دی در روزهای سهشنبه ساعت ۱۰ تا ۱۲ میتوانند در کلاس حضور یابند. برای کسب اطلاعات بیشتر میتوانید با شمارههای ۸۸۷۲۳۳۱۶ و ۸۸۷۱۷۴۵۸ تماس بگیرید. ...