جدیدترین نوشته‌ها

✅ آفتابگیری در بام. امیرقباد | بی قانون

پشت بوم داشتم آفتاب می‌گرفتم دیدم سبحانه با یه ظرف روغن جامد خط کش نشان تو درگاهی خرپشه هویدا شد. میگم: یه اِهِنی چیزی بکن، خودت رو تو در جا می‌کنی. میگه: دیگه تو مشاعات اِهِن کردن نداره. میگم: اون چیه دستت؟. میگه: روغن آوردم بریزم روت ته نگیری ناناش. آفتاب گرفتنت چی بود؟ مرتیکه پاشو برو دو لقمه نون در بیار. لمیدی اینجا برنز می‌کنی واسه من؟ میگم: استراتژی جدیده. ...
  • گزارش تخلف

✅ توی کلکسیون فوتبال چی کم داریم؟. محمدعلی محمدپور | بی قانون

سلطانی‌فر، وزیر ورزش در جمع بازیکنان تیم امید کشورمان گفته: «در کلکسیون فوتبال، صعود به المپیک و درخشش در جاکارتا را کم داریم». ما یک نگاهی به این کلکسیون کردیم ببینیم دیگر چه چیزهایی کم دارد تا واقعا رویایی شود و به قول آقای سلطانی‌فر فدراسیون ما تنها فدراسیون پنج ستاره جهان از نگاه اینفانتینو باشد (آقای اینفانتینو تو با ما شوخی داری؟) که در بررسی‌مان به چند مورد برخوردیم که اگر تکمیل شود می‌توانیم ادعا کنیم ما از فدراسیون فوتبال فرانسه با آن بازیکنان ژن ناخالصش هم موفق‌تر عمل کرده‌ایم. شما ببینید اولین بازی لیگ برتر در حالی برگزار شد که تا لحظه آخر بر سر ساعت برگزاری بازی اختلاف بود. عده‌ای می‌گفتند شب دیروقت است و باید عصر بازی کنیم اما عده‌ای دیگر می‌گفتند عصر هوا گرم است باید بازی را شب برگزار کنیم. خب می‌بینید هنوز بعضی دوستان گرم و سرد می‌شوند و نمی‌توانند درست تصمیم بگیرند البته در نهایت بر سر ساعت بازی توافق حاصل شد و این اصلا دستاورد کمی نیست. ما شنیدیم در فوتبال‌هایی که خیلی اهل کلکسیون افتخارات نیستند و فقط اول دوم سوم جهان می‌شوند ساعت برگزاری۱۲ فصل‌شان را پیشاپیش برنامه‌ر ...
  • گزارش تخلف

✅ کلینیک پوست و مو واقع در خط دو مترو. مهرنوش شیخی | بی قانون

مترو بیشتر شبیه چند شنبه بازار بود ولی چند روز پیش فهمیدم می‌تواند درمانگاه دولتی هم باشد. البته بخش‌های تخصصی درمانگاه، چون قطعا در تزریقات و این‌ها تکان‌های مترو ممکن است باعث بروز تلفات شود. آن روز همین که نشستم صدای یک خانومی را شنیدم که می‌گفت: «خانومای گلم با لواشکای شادی‌آور اشرف جون به جنگ با افسردگی برید». سرم را که برگرداندم اشرفی دیدم در حد اشرف مخلوقات که آن پسوند اسمش کاملا به نظرم به جا آمد. همین طور که تبلیغ می‌کرد، یکی از خانوما پرسید: «اشرف جون اگه شوهر افسرده باشه چی میشه؟» اشرف جون با اینکه یک فروشنده ساده بود، عصبانی نشد و نگفت شاید واسه همین اخلاقته بلکه خیلی آرام گفت: «خانومی شما چهارشنبه عصر شوهرت رو بفرست واگن سه، همسر من اونجا بهشون مشاوره بده». تو همین حین که اشرف جون داشتند وقت مشاوره می‌گذاشتند، مهین‌جون با شامپوهای ضد ریزشش وارد شد. مهین جون می‌گفت: «مهربانوهای عزیزم، برای حجیم کردن خرمن موهاتون عصاره ضد ریزش آوردم» و پشت‌بندش: «با عصاره مهین‌جون به جنگ با کچلی برید». حالا قدیما نهایت احترامی که در کنار گفتن خانومای گلم قائل میشدن این بود که می‌خواستی از نز ...
  • گزارش تخلف

✅ کیک شکلاتی بدون شیر خر!. فریور خراباتی | بی قانون

پختن و کیک خوردن کلا مقوله شیرین و هیجان انگیزی است. یک زمانی سیاست‌مدارها سر کیکی به نام کیک زرد با هم دعوا می‌کردند، آن زمان با خودم می‌گفتم: «خب پاشید یه کیک درست کنید بخورید دیگه مردای گنده سر یه کیک افتادین به جون هم!» بعد توجیه شدم که این کیک زرد با آن کیک‌هایی که ما می‌خوریم فرق دارد و به این نتیجه رسیدم که توی دانشگاه کلا چی به ما یاد می‌دهند؟!. کیک شکلاتی درست کردن کار سختی نیست، مرد کهن می‌خواهد و یک سری چیزهای دیگر. مواد لازم آن هم دم دست است. یک لیوان شکر، ۶ عدد تخم مرغ، نصف لیوان شیر هم می‌خواهد. از آنجایی که یکی از مسئولان وزارت بهداشت گفته واحدی برای بررسی کیفیت شیر خر در وزارت متبوع نداریم، از شیر خر در کیک شکلاتی استفاده نکرده و همان شیر پالم‌دار را داخل ظرف بریزید. دو و نیم لیوان آرد و وانیل، یک قاشق چایخوری نمک، یک قاشق بیکینگ پودر (او مای گاد!) هفت قاشق روغن و گردوی خرد شده و پودر کاکائو لازم است. در اولین گام، اول سفیده تخم مرغ را از زرده‌اش جدا کنید، این کار یک کار تخصصی است و مادرم وقتی می‌خواهد کیک درست کند، یک ژستی به خودش می‌گیرد انگار قرار است هسته اتم را بشک ...
  • گزارش تخلف

✅ یادداشت‌های یک مادرِ کافی در فرنگ. بهار امین ترابی | بی قانون

خیلی از مهاجرای دور از وطن، ننه‌ام فاطمه خانم، سر زاییدنِ بچه اولم دُردونه حسن کبابی پیشم نبود. هر چی زنگ‌زدم آخه مادر من این رسم فرزند داری نیست، به خرجش نرفت که نرفت. گفت من از طیاره می‌ترسم، ننه‌ام سوار طیاره شده یا بابام؟. بابای دُردونه هم بنا به مقتضیات مهاجرت و در بابِ «با چنگ و دَندوون از شغلت در فرنگ محافظت کن» پیشم نبود و ماموریت شونصد کیلومتر دورتر تشریف داشت. این شد که مجبور شدم شاخِ شمشاد رو به تنهایی و با تکیه بر اصول یک مادر کافی، اونم در فرنگ به شخصه به دنیا تحویل بدم. بماند که دُردونه به محض رویت سوت و کوری این دنیا دچار کمبود شدیدِ محبت شد و در جا تصمیم به بازگشت به محل اولیه رو داشت، گویا طفلک توقع فرش قرمز و دست و جیغ و هورا داشت. من اما در راستای همون اصول، راضیش کردم با یه اتفاق تصمیم نهایی رو نگیره و یه محکی بزنه. اونم برخلاف میل و با مقادیری فیس و افاده و منت راضی شد. دردونه سه روزه بود که تازه مفتخر به ملاقات پدر شد. ...
  • گزارش تخلف

✅ تاکسی درمی مشاوره سرپایی. محمدعلی بهشتی | بی قانون

پسرهاش پیاده شدن شروع کرد به درد دل کردن که از پس این گوساله‌ها برنمیام و اینا. یهو نمی‌دونم چی شد که پرسید: «شما درس خوندی؟» گفتم: «یه لحظه، اجازه هست من سیگارم رو روشن کنم آقا؟» گفت: «من هم یه زمانی می‌کشیدم، راحت باش! چی خوندی حالا؟» تا گفتم روان‌شناسی برق از سه فازش پرید و گفت: «واقعا؟ چه عالی! ببین من یه پسر دارم اصلا نمی‌تونم باهاش ارتباط بگیرم، باید چی کار کنم؟» گفتم: «البته من فقط لیسانس دارم‌ها!» گفت: «عیب نداره حتما یه چیزی حالیت هست که بهت مدرک دادن دیگه!» یه ذره بد صحبت می‌کرد، من هم دوست نداشتم نظام تحصیلی رو ببرم زیر سوال، گفتم: «خب مشکل چیه؟ یک توضیح می‌دین؟» گفت: «می‌دونی این پسرم خیلی احمق و بی‌شعوره!» گفتم: «مگه چی کار می‌کنه؟» گفت: «ببین اصلا هیچ کاری نمی‌کنه! سر کار نمیره، یک بار به خاطر یه دختره خودکشی کرده، با من هم اصلا خوب نیست» گفتم: «اووم». گفت: «شما که روان‌شناسی خوندی، به نظرت باید چه جوری تربیتش کنم؟» یه ذره فکر کردم، پرسیدم چند سالشه؟ گفت: «بیست و شیش هفت سالشه». ...
  • گزارش تخلف

✅ بچه‌ها بچه‌ام رو نزنیدش. عابد کریمی | بی قانون

صحیح کودکان با هدف تربیت نسل آینده‌ساز جامعه برای هر ملتی از اهمیت زیادی برخوردار است. هرچند در جامعه ما زیاده‌روی چاشنی معمول تربیت است. به طور مثال بعضی از والدین در هر شرایطی از کودک خود حمایت می‌کنند. یعنی اگر کودک به یک آدم بالغ در خیابان سلام کند و این آدم کر و لال باشد و نتواند جواب سلام بدهد، پدر کودک این فرد را به خاطر بی‌احترامی به کودک چهار ساله‌‌اش با آسفالت یکی می‌کند. این والدین همیشه حامی به «والدین حمایتگرا» معروف هستند و بیشتر اوقات فرزندانی لوس و بچه‌ننه تحویل جامعه می‌دهند. فرزندان والدین حمایتگرا معمولا هیچ سودی برای جامعه ندارند و حتی اگر دزدی یا اختلاس ناموفقی داشته باشند، طلبکار جامعه هم می‌شوند. اما در کنار والدین حمایت‌گرا قشری دیگر به نام والدین «حمایت‌ناگرا» هم وجود دارند. پدر بنده یکی از همین والدین حمایت‌ناگرای دوآتشه بوده و هست. پدرم اعتقاد دارد چون کسی از خودش حمایت نکرده پس او هم نباید حامی فرزندانش باشد. ...
  • گزارش تخلف

✅ عشق محال - قسمت اول. مهدی حجازی | بی قانون.. اول: اعجوبه‌ای به‌نام ویدا

هر کاری کردم ولی مرغ ویدا فقط یه پا داشت؛ «نه نههه نههههه». همسایه‌مون بود، از همبازی‌های بازی‌های مجاز دوران کودکی. پا به پای هم بزرگ شدیم البته از یه جایی به بعد اون دیگه بزرگ نشد، فقط من به قد و سنم اضافه میشد ولی اون دچار یه «وقوف عرفانی» شد. نه به قدش اضافه می‌شد نه به سنش! با همه این‌ها من عاشقش بودم برای رسیدن بهش حتی سربازی هم رفته بودم ولی اون حتی اجازه نمی‌داد برم خواستگاریش. هر چقدر هم اصرار می‌کردم که خب بذار بیام خواستگاری که حداقل بتونی بعدا به شوهر آینده‌ات پز بدی که غیر از اون خواستگار دیگه‌ای هم داشتی، قبول نمی‌کرد. خانواده‌اش هم همچین از من خوششون نمیومد. یعنی از وقتی که فهمیدن من از عمد سیم تلفشون رو قطع می‌کردم که به این بهونه بیام خونه‌شون تا سیم رو وصل کنم، علیه‌ام گارد گرفتن، گاردشون هم خیلی بسته بود! من حتی به‌خاطر ویدا موتور خریدم و تک چرخ زدن رو یاد گرفتم. ...
  • گزارش تخلف

✅ برسد به دست سعدی. بهزاد برخورداری یزدی | بی قانون

خدا که پنهان نیست من خیلی به اشعار سعدی علاقه دارم از شما چه پنهان چندوقت پیش سعدی به خوابم آمد. همین که خودش را معرفی کرد، شروع کردم به درد دل و شکایت از روزگار و اینکه سعدی جان نیستی ببینی که ما در چه دوران بدی داریم زندگی می‌کنیم. از هر دری شکوه‌ای کردم و سعدی صبورانه گوش می‌داد. سعدی جان حالا همه این بدبختیا یه طرف، این تبلیغات اعصاب خردکن هم یه طرف. حتی هنر و ادبیات هم همش شده تبلیغات. خوش به حالت سعدی جان که در زمان شما تبلیغات و این مسخره بازیا نبوده. ببین حامد جان، اینجوریا هم نیست، دوره ما هم مشکلات زیاد بود. ببخشید سعدی جان جسارت نباشه ولی من حامد نیستم بهنام هستم. اشتباه اومدم پس. ...
  • گزارش تخلف

✅ باز منو کاشتی رفتی. بهاره نوروزی | بی قانون

عنوان کسی که نهایت ارتباطش با جنس مذکر سوار اتوبوس شدن از در مردونه‌اس، جزوه گرفتن از شاکری رعناترین و خوشتیپ‌ترین و موقشنگ‌ترین پسر دانشگاه (فشارم افتاد) واقعا سخت بود. رد و بدل کردن هر چیزی تو دانشگاه ما با افراد غیرهمجنس، امری نابخشودنی بود حتی اگه اون گربه‌ دانشگاه باشه و شما بخواین از سر دلسوزی بهش سوسیس بدین. توجیهشم اینه که اون مذکره اونم نه یه مذکر معمولی، بلکه یه مذکر چشم رنگی. حالا تصور کنید که با کسی قرار دارید که کل دخترای دانشگاه روش کراش دارن (کراش به معنی علاقه یکطرفه شماست در حالی که شخص از این علاقه خبر نداره و در مواردی اصلا شما رو مورچه‌ زیرزمین منزلشون هم حساب نمی‌کنه چه برسه که به شما فکر کنه). می‌دونستم خبر اینکه من و شاکری با هم قرارگذاشتیم و اون به من جزوه داده از خبر دیدار ترامپ و ملکه انگلستان بیشتر میترکونه. اون روز سه ساعتی جلوی آینه میکاپ کردم البته خیلی نچرال و بهترین لباسم رو پوشیدم. فقط اگه شلوار باب اسفنجیم که باهاش تا وسط راه رفتم و برگشتمو در نظر نگیریم. به دانشگاه نزدیک شدم و آقایون حراست رو دیدم. آقای قاسمی مرد مسنی که معمولا پاهاش روی میزه و در حال ...
  • گزارش تخلف

✅ من انارم: مصایب سفر. سحر شریف‌نیک | بی قانون

کدام‌مان فکر نمی‌کردیم مسیر سفر این همه طولانی باشد. راستش تا آن موقع طولانی‌ترین مسیر مسافرتی ما خانه عمو هوشنگ در اسفراین بود که تازه آنجا را هم همیشه با وانت روباز عمه صدیقه این‌ها دسته‌جمعی می‌رفتیم و تا می‌آمدیم خسته شویم نوبت تخلیه یکی دوتای‌مان می‌شد و خلاصه سرویس بهداشتی پیدا می‌کردیم و توقفی می‌کردیم و چای و توت خشکی می‌نوشیدیم و خستگی از تن می‌بردیم و گازش را می‌گرفتیم تا دست به آب بعدی. اما این سفر همه جوره همه چیزش فرق داشت. اولین سفر خارجی ما با تمام استرس‌ها و اضطراب‌هایش باید سفر منحصر به فرد مزخرفی ‌می‌بود. مطابق شرط و شروط‌های اولیه، من در صندلی بغل پنجره نشستم. شنیده بودم که صندلی کنار پنجره کیفی دارد که نشستن لبه وانت عمه ‌صدیقه این‌ها ندارد. قصدم این بود که تمام مدت بیرون را نگاه کنم و به مراحل جدیدی از کشف و شهود جغرافیایی برسم. دانیال هم مثل همیشه بغل دست من نشست. صندلی سوم هم مال مامان شد. ...
  • گزارش تخلف

✅ از کشف تنها بی‌نهایت جهان در ایران تا بیانیه وارد‌کنندگان غیرقانونی خودرو!

علی زراندوز | بی قانون. علم نجوم اعلام کردند جهان هستی برخلاف چیزی که برخی فکر می‌کردند انتها دارد و بی‌نهایت نیست. وی در پاسخ سوال یکی از خبرنگاران که از ایشان پرسید: پس به نظر شما در عالم هستی چیزی وجود که انتها نداشته باشد؟ گفت: بله … براساس نیم قرن تحقیق مداوم ما، قیمت طلا در ایران تنها چیزی است که انتها ندارد وگرنه حتی سیاهچاله‌های فضایی هم ابتدا و انتها دارند ولی قیمت سکه هر وقت به جایی رسیده که همه می‌گفتند دیگر امکان ندارد از این بالاتر برود، باز هم چند روز بعد بالاتر رفته است. بنده اطمینان دارم اگر مرحوم اینشتین اکنون در میان ما بود نظریات علمی- فضایی‌اش را ول می‌کرد و سعی می‌کرد برای الگوی افزایش قیمت بی‌انتهای طلا در ایران یک فرمول کشف کند.. رییس دفتر رییس‌جمهور شایعه حضور رییس‌جمهور در تلویزیون و گفت‌وگو با مردم را به شدت رد کرد و گفت: تنها منبع اطلاع‌رسانی گفت‌وگوهای رییس‌جمهور با مردم دفتر ایشان است … هر چند که به نظر ما ایشان تمایل چندانی به گفت‌وگو با مردم ندارند. ایشان در پاسخ به سوال خبرنگاری که پرسید: «آخه چرا؟» گفت: «چون هر وقت به خود ما می‌رسد و از ایشان درباره برخ ...
  • گزارش تخلف

✅ برو کنار نفتی نشی. نیما طیبی | بی قانون

سال پیش وقتی خواستم انتخاب رشته کنم، دنبال یه رشته‌ای می‌گشتم که هم هزینه‌ شیک خاویار رو بتونه تامین کنه. هم اسمش که بیاد لرزه بر اندام پدرزن‌های ایران‌زمین بیفته. دیدم چی بهتر از مهندسی نفت. هم نونم توی روغن سالسا میرقصه، هم به هر کی بگم نفت میخونم به احترام من کلاه از سر بر میداره. بعد از ورود به دانشگاه، منتظر بودم همه ازم بپرسن که چی میخونم. اولین بار این اتفاق توی تاکسی افتاد. منم شیشه رو دادم پایین. دستم رو از پنجره گذاشتم بیرون. سیگاری که وجود خارجی نداشت رو تکوندم. ...
  • گزارش تخلف

✅ کیف چرمی و کفش پاشنه ده سانت. مریم آقایی | بی قانون

کیف سیاه چرمی را گرفته بود دستش و به سر و گوشش دست می‌کشید. بابا همان‌طور که روی راحتی وا رفته بود، دکمه یقه‌اش را باز کرد و گفت: «نمیخوای بری سر کار؟» مامان گفت: «آخی، یادته اولین قرارمون رو؟» بابا دکمه‌های پیراهنش را یکی یکی باز می‌کرد و می‌آمد پایین؛ گفت: «چی میگی؟ اه … چقدر هوا گرمه!» مامان گفت: «میگم اولین قرارمون یادته؟ قرار بود بریم پلنگ‌چال. با همین کیف سامسونتت اومده بودی. یه لحظه نمیذاشتیش زمین. آخ که چقدر خندیدم اون روز!». بابا بی‌حوصله گفت: «واقعا که! به من می‌خندیدی؟ ...
  • گزارش تخلف

✅ شیر موز و دلیل عصبانیت ترامپ!. فریور خراباتی | بی قانون

یک زمانی کالای لاکچری بود، الان هم با این افزایش قیمت‌ها دوباره تبدیل به کالای لاکچری شده است. قدیم‌ترها مشکلات دیگری هم داشت، مثلا خاطرم است در دهه ۶۰ پدرم وارد میوه‌فروشی می‌شد و همزمان که یک چشمک ریزی به فروشنده می‌زد می‌گفت: «داری؟!» و میوه فروش هم داخل یک پلاستیک سیاه یک دسته موز به پدرم می‌داد و ما تحت تدابیر شدید به خانه برمی‌گشتیم. به هرحال برای هر انسانی شیرموز لازم است و به درد می‌خورد. پیش از آنکه طرز تهیه شیرموز را توضیح بدهم بدانید که دونالد ترامپ در توییتی خطاب به آقای روحانی گفته: «به رییس‌جمهور روحانی: دیگر هرگز ایالات متحده را تهدید نکن، در غیر این‌صورت پیامدهایی را خواهی دید که تنها معدودی در تاریخ رنجش را تجربه کرده‌اند. ما دیگر آن کشوری نیستیم که سخنان دیوانه‌وار خشونت و مرگ شما را تحمل کنیم. هوشیار باش!». شما همین‌طوری که توییتر را چک می‌کنید دو عدد موز، یک پیمانه یخ و نصف پیمانه شیر کنار بگذارید بدانید که آخرین سنگر سکوت است و بهتر است این‌طور مواقع که شرایط شیرموزی می‌شود، سین کنید و جواب ندهید، این بیشتر جواب می‌دهد. برای تهیه شیرموز به شکر یا برای تهیه شیرموز ب ...
  • گزارش تخلف

✅ رفتن بی‌وقت برق. مرتضی قدیمی | بی قانون

جون با صورتی برافروخته از گرمای تابستان وارد کلاس می‌شود و از بی‌حالی هرآن است غش کند. خودش را می‌اندازد روی صندلی تا سونیا جیغ بزند خانم منشی. خانم منشی که لحظاتی قبل ناخن‌هایش را لاک زده بوده و منتظر تا خشک شوند با همان حالت انگشت‌ها از هم جدا و کف دست به سمت ما وارد کلاس می‌شود و با دیدن پانی جون می‌گوید فکر کنم بارداره. مریم خانم از این حرف خانم منشی عصبانی می‌شود و می‌گوید مگه سریال تلویزیون ایرانه. هوا گرمه خب. یک لیوان آب بیار براش. خانم منشی که انتظار این برخورد را نداشت، دست‌ها را جلوتر آورد و گفت می‌بینید که عزیزم. لاک زدم. بعد هم قبل از اینکه جواب دیگری بشنود، گفت ولی باشه. ...
  • گزارش تخلف

✅ گوشی رو پَر دادن دیگه سخته برام. افسانه جهرمیان | بی قانون

بخیر، تا همین دو هفته پیش از در اتاق که وارد می‌شدم جورابام رو گوله می‌کردم می‌گرفتم توی یه دستم، گوشیمم توی دست دیگه، بعد هردو رو باهم پرت می‌کردم روی تخت ببینم کدوم برنده میشه. یه وقتایی هم نشونه‌گیریم خطا می‌رفت و گوشی کمونه می‌کرد، می‌خورد به دیوار و آخر سر می‌افتاد روی تخت، اما الان با این وضعیت قیمت گوشی‌ها و دلار و ارز، تختم رو چسبوندم به دیوار، بعد یه بالش پَر داریم مال جهیزیه مادربزرگ پدریمه، بالش رو میذارم روی تخت، اما خودم سرم‌رو میذارم زیر دستم، این بالش پره مال گوشیمه که یه وقت رطوبت نگیره یا در طول شب اگه خسته شد و خواست از این پهلو به‌اون پهلو بشه قطعه‌هاش رگ به رگ نشه، من بدبخت بشم. از اون طرف هم صبح به صبح پامیشم بیدارش می‌کنم، بوسش می‌کنم که ازم ناراحت نشه اگه شب توی خواب پشتم بهش بود. دیگه هم باهاش موزیک گوش نمیدم که کلافه بشه، تا سوار مترو میشم می‌گیرمش در دهنم و تا خود مقصد واسش آهنگ اجرا می‌کنم، بعضی وقتا هم می‌کوبمش توی دندونام که یعنی بزن تِرَک بعدی. سوار تاکسی هم که بشیم کرایه دونفر رو حساب می‌کنم که واسه خودش پاهاش‌رو دراز کنه راحت بشینه، تازه به راننده میگم و ...
  • گزارش تخلف

✅ طعم تلخ گیلاس. محمدامین فرشادمهر | بی قانون

عزیز، نظر به اینکه ستون هفته پیش بنده برای چندمین بار توفیق چاپ نیافت، تصمیم گرفتم در «سه‌شنبه‌ها با اینا» ی این هفته، به جای غرغر و انتقاد، زندگی را از زاویه‌ای بهتر ببینم. این شما و این هم ماجرای یک روز زیبای من:. شبیه به تکه سنگی بازیگوش که از دستی رها می‌شود و چندین بار به سطح آب برخورد می‌کند، از اتاق رییس به بیرون پرتاب شدم! همان‌طور که بخش انتهایی بدنم به موزاییک‌های کف سالن برخورد می‌کرد و دوباره به هوا بلند می‌شدم، با لبخندی بر لب، همسرم را تجسم می‌کردم. تمام مدت برای آقای رییس هم از عشقم به همسرم گفته بودم؛ از اینکه شبیه فیلمبردار ماشین عروس هرجایی که می‌رود همراهی‌اش می‌کنم و گل رزی پیش پایش می‌گذارم؛ از اینکه چندین بار پیش پایش لای در تاکسی مانده بودم؛ از اینکه این شیدایی‌ام نسبت به همسرم را احتمالا مدیون نیترات موجود در کالباس‌ها هستم که طبق اخبار اخیر موجب شیدایی می‌شوند؛ از اینکه همیشه همسرم قبل از اینکه از منزل خارج شوم دو کیلو کالباس پرنیترات به خوردم می‌دهد که شیدایی‌ام تا هنگام برگشت حفظ شود …. با آخرین ضربه به موزاییک، خودم را جلوی در آسانسور اداره یافتم. بین طبقه ا ...
  • گزارش تخلف

✅ خاطرات خوابگاه شماره ۸۴:. فری کثیف علیه فری تمیز. طیبه رسول‌زاده | بی قانون

روز وسطای ترم یه دختر ترم پایینی رو آوردن تو اتاق ما و گفتن هم‌اتاقی جدیدتونه. اتاق ما همیشه جهنم بود. پر از لباس و کتاب و ظرف و زباله. هر روز باید یه ساعت تلی از لجن رو کنار می‌زدی تا مقنعه یا جورابت رو پیدا کنی. ظرفا هم وقتی شسته می‌شد که دیگه چیزی برای استفاده نمونده باشه. فقط اگه قرار بود مادر یا خواهرِ دهن‌لق یکیمون بیاد اونجا اتاق رو تمیز می‌کردیم. اون روز فریده که در رو باز کرد با وحشت جیغ کشید و رفت عقب. بعد پرسید اینجا بمب انداختن؟ به خاطر این سوال نابه‌جاش تخت بالایی رو بهش دادیم. ...
  • گزارش تخلف

✅ آسیب شناسی انواع تهدیدات. مهدیسا صفری‌خواه | بی قانون

هر کسی از یه روشی برای تهدید اطرافیانش استفاده میکنه. نگین ما تهدید نمی‌کنیم که دلخور میشم چون قفل فرمون کشیدن سر چهار راه و چپوندن خودمون اول صف، آشنایی دادن به کسی که خودش رو تو خیابون زده به اون راه که شما رو ندیده هم بالاخره نوعی تهدید حساب میشه. بابام هروقت می‌خواست تهدیدمون کنه یا کولر رو خاموش می‌کرد یا یارانه‌مون رو نمی‌داد. خیلی دلش می‌خواست که بذاردمون سر کوچه تا تهدیدش وارد فاز جدیدتری بشه، اما تکون دادن ما overweight‌ها کار واقعا سختی بود. برای همین هر وقت واقعا زندگی بهش فشار می‌آورد اخبار گوش می‌کرد و مجری خبر رو با آره جون تو، هیس بابا، چرت نگو؛ مورد تفقد قرار می‌داد که در نوع خودش نوعی تهدید بود. مامانم وقتی می‌خواست تهدیدمون کنه دو تا خبر ازدواج رو رگباری بهمون می‌داد و بعد از اون بود که مورد آماج قضاوت‌هاش قرار می‌گرفتیم. بعد هم می‌گفت به باباتون میگم، همین باعث می‌شد عقب بکشیم. یعنی حتی اگر چیزی هم نداشت که به‌بابامون بگه، با مهندسی معکوس خودمون اطلاعات بهش می‌دادیم و بالاخره به بابامون می‌گفت. شوهرم هر وقت میخواد تهدیدمون کنه از روش مختصر و مفیدی استفاده میکنه هرچند ...
  • گزارش تخلف