Friedrish روایتهایی از اینجا و آنجای دنیا Friedrish ۱۸:۴۳ ۱۴۰۰/۰۹/۰۹ سرقت قرن در هلند. ----. بخش سوم و پایانی خولندن بخش دوم. نقاشیها کو؟ پسرها جواب میدن که ما چیزی نمیدونیم و چیزی ندزدیدیم. پلیس سریع خونهی پسرها و خانوادههاشون رو زیر و رو میکنه و چیزی پیدا نمیکنه. مادر رادو اما میدونه پسرها نقاشیها رو در خونهی خواهرش پنهان کردن. با ناتاشا، دوست دختر رادو، میرن و نقاشیها رو دزدکی ورمیدارن …مادر رادو به همراه دوست دخترش نقاشیها رو در حیاط خونه چال میکنن. اما ترس و اضطراب پیدا شدندشون دست از سر این مادر برنمیداره. شوهرش رو به خاطر جرم در زندان بود و طاقت زندانی شدن پسرش رو هم نداشت. پسرها در بازداشت هرگونه دزدی رو منکر میشدن و اگر پلیس چیزی پیدا میکرد، زندان حتمی بود …پلیس به طور حریصانهای صدها خونه رو زیر و رو میکنه. ... Friedrish ۱۸:۴۱ ۱۴۰۰/۰۹/۰۹ سرقت قرن در هلند. ----. بخش دوم خواندن بخش اول. تصمیم اولیه اینه که برگردن خونهی یکی از پسرها به اسم رادو. صبح همان روز دزدی خبرهای این گالری به تیتر اول سرتاسر هلند و بعد کل اروپا تبدیل میشه. آثاری بزرگ و گرانقیمت که بعضی از اونها از کلکسیونرهای شخصی به امانت گرفته شده بود. خبری شوکهآور برای دنیای هنر …اکثر این آثار بزرگ هنری در سطح بینالمللی شناخته شدهن. کد دارن و در صورت دزدی، قابل فروش نیستن. خیلی از دزدهای این آثار این رو نمیدونن و ارزش بالای این آثار باعث میشه هوس دزدی به سرشون بزنه در حالی که رو دستشون میمونه و کسی اونا رو نمیخره …شاید تنها راهی که بشه اون رو به پول تبدیل کرد این هست که از مالکان اثر در ازای برگردوندن آثار، باجخواهی کنی. البته این به ذهن این سه پسر نرسید. ۲۴ ساعت پس از دزدی، با دیدن اخبار خیلی شوکه میشن. ... Friedrish ۱۸:۳۷ ۱۴۰۰/۰۹/۰۹ سرقت قرن در هلند. ----. بخش اول …ساعت چهار و نیم صبحی در سال ۲۰۱۲ گوشی جان مورر زنگ خورد مورر مدیر یک گالری هنری بزرگ در روتردام بود. تلفن خونهش هم به صدا در اومد. دید شمارهی یکی از همکاراش در گالریه و بهش زنگ زد. چی شده؟ همکارش گفت ظاهرا از گالری دزدی شده. خودت رو سریع برسون …نیم ساعت بعد مورر به گالری رسید و همراه با دو نگهبان وارد سالن شد. آلارم به صدا در اومده بود ولی هرجا رو نگاه میکردن چیز مشکوکی نمیدیدن. همه تابلوها سر جاش بود. طی گشت و گذار در یکی از راهروها اما متوجه شدن هفت جای خالی روی دیوار وجود داره …این گالری به اسم Kunsthal بطور سنتی اداره میشه. ... Friedrish ۱۸:۰۸ ۱۴۰۰/۰۹/۰۹ استالین - ادوارد راژینسکی - آبتین گلکار - نشر ماهی …بخش اول.. استالین بی پروا شده بود زبون باز کرده بود. همه چی رو داشت کنترل میکرد و آدماش همه جا بودن. از همه مهمتر بوخارین و کامنف پشتش بودن. لنین ژانویه ۱۹۲۴ براثر یه سکته دیگه مرد. استالین در یک نمایش جذاب رفت زیر تابوت لنین رو گرفت. حتی تروتسکی که در یک شهر دیگه بود اون موقع، از مرگ لنین خبردار نشد و میگن استالین از عمد بهش خبرنداده که تو عکسها و تو مراسم نباشه. خودش صف اول تشییع جنازه لنین بود …این ماجرا کلا درباره این نکته بود که چرا عبارتی به اسم دبیر کل روی احزاب کمونیستی موند. از زمان استالین به بعد کل رهبران حزب پوزیشن دبیر کل general secretary رو داشتن. و استالین اون پست دم دستی رو به یک پست رهبری ارتقا داد. ... Friedrish ۱۸:۰۵ ۱۴۰۰/۰۹/۰۹ استالین - ادوارد راژینسکی - آبتین گلکار - نشر ماهی …ماجرای به قدرت رسیدن استالین استالین - ادوارد راژینسکی - آبتین گلکار - نشر ماهی …ماجرای به قدرت رسیدن استالین ماجرای جالبه. استالین روسی نبود بلکه اهل گرجستان بود. روسی رو با لهجه حرف میزد. آدم ناطقی نبود و بلد نبود خوب حرف بزنه. این وقتی بیشتر به چشم میاد که کنار تئوریسینهای غولی مثل لنین، بوخارین، تروتسکی قرار میگرفت. همیشه در جلسههای حزب در دوره لنین عقب مینشست. آدم به شدت عملگرایی بود ولی از نظر تئوری ضعیفتر و برای همین هم بود که سالها بوخارین رو کنار خودش نگه داشت و بطور غیر مستقیم ازش یاد میگرفت. در دوره رهبری لنین چندین بار شبانه جان لنین رو نجات داد. در دوره تزار چندین بار تبعید شد و هر بار از تبعید فرار کرد …بخاطر همین ضعف در صحبت کردن، هم از نظر لهجه و هم از نظر کم بودن سوادش کنار این غولها، از کل پولیتبرو (افرادی که سردمدار حزب بودن) یه کینهای به دل داشت ولی آدم صبوری بود. ... Friedrish ۱۸:۴۹ ۱۴۰۰/۰۹/۰۷ غار رویاهای فراموش شده غار رویاهای فراموش شده …سال ۱۹۹۴ سه غارشناس به رهبری ژان ماری شوه در جنوب شرقی فرانسه در دل طبیعت دنبال کشف غار بودن. یکی از ابزارهای سنتی کشف غار اینه که شکاف سنگها رو لمس میکنن و دقت میکنن ببینن کجا از شکافها هوا میاد بیرون. هوایی که از شکافی بیرون میاد نشون از جریان هوای پشت سنگها میده …این سه غارشناس به یکی از این شکافها برمیخورن و متوجه میشن غاری در پشت سنگها وجود داره. با کنار زدن سنگها متوجه یک دریچه رو به داخل میشن که به زور یک انسان میتونه ازش رد بشه. وقتی میرن داخل غار، در ابتدا چیزی غیر طبیعی جز زیبایی و بزرگی غار نمیبینن …دل و جرات به خرج میدن و در امتداد غار به پیش میرن که با صحنههایی عجیب و حیرتانگیز برخورد میکنن: این غار پر بود از اسکلت چند گونه خرس و دو سه گونه حیوان منقرض شده و دیوارههاش پر بود از نقاشیهایی از ماقبل تاریخ. نقاشیهایی از ۳۲ هزار سال قبل توسط انسانها …حدود ۲۰ هزار سال پیش بر اثر رانش زمین یک تخته سنگ بزرگی از کوه پرت میشه پایین و ورودی این غار رو میبنده که همین باعث میشه این غار همچون کپسول زمان خیلی دست نخورده به نسل ما منتقل ... Friedrish ۱۸:۴۲ ۱۴۰۰/۰۹/۰۷ یاد جنگل دور - گوردون اوراینز - بخش دوم.. بخش اول یا اینکه لذت بخش بودن سکس برای ما انسانها بخاطر اینه که نیاکان ما اونایی که از آمیزش جنسی لذت میبردند ژنهاشون رو بیشتر به نسلهای بعد منتقل کردند تا اونایی که انگیزهای برای این کار نداشتند و طبیعتا ژنی از اونها به آینده منتقل نشد …در کتاب در جستجوی طبیعت از ادوارد ویلسون خوندم که ترس و دلهره و نگرانی ما از شب و مار هم ریشههای پیشین داره. برای چه غروب دلگیره؟ غروب و پایین رفتن آفتاب برای نیاکان ما به معنی تاریک شدن، دید کمتر و خطر جانوران خطرناک بود. این نوع واکنش ما به تاریکی باعث شده از تاریکی بترسیم …محققا دیدن انسانهایی که در غروب نزدیک به سرپناهی هستند، ترس و دلهرهی کمتری دارند تا کسانی که از سرپناه دورند. دور بودن از سرپناه در تاریکی مطلق شب برای نیاکان ما حکم این رو داشت که توسط جانوران کشته و خورده بشن. اوراینز میگه چیزهایی که معمولا در ما ترس و هراس ایجاد میکنند. در جوامع امروزی خطر چندانی برای ما ندارند، با این حال ترس و پرهیز ما از این چیزها همچنان باقی مانده است. در بخش سوم کتاب به این نکته اشاره داره که چرا پس از هزاران سال هنوز بدن ما با محیط جدید آداپته نشده؟ می ... Friedrish ۱۸:۳۵ ۱۴۰۰/۰۹/۰۷ یاد جنگل دور - گوردون اوراینز یاد جنگل دور - گوردون اوراینز …گونهای از غزال شاخچنگالی در مونتانای آمریکا زندگی میکنه که هنگام فرار تا ۱۰۵ کیلومتر در ساعت سرعت دارن. اما هیچ حیوانی نمیتونه اونا رو بگیره. نه خرس نه کایوت و نه گرگ. پس چرا این حیوان انقدر سرعت داره؟ یکی از تکاملدانهای معروف اومده به خیلی از این سوالات پاسخ داده …گوردون اوراینز در کتاب «Snakes, Sunrises, and Shakespeare» دست به تکوین و تدوین فرضیهی ساوانا زده. ساوانا منطقهای در آفریقاست که طبق نظریههای بسیاری، خواستگاه همین انسان امروزیه. دشتهای بزرگی پر از درختهای پت و پهن که عرضشون از طولشون بیشتره …اوراینز میگه برای فهم سرعت این غزال باید به گذشتهی اون نگاه کنیم. سرعت چشمگیر این غزال به احتمال زیاد بخاطر همزیستی با گونهای یوز آمریکایی است که در آخرین عصر یخبندان منقرض شدن. این غزال بخاطر همدوره بودن با اون یوز به این سرعت بالا رسیده و همین باعث شده تا به امروز بمونه …این کتاب میاد بررسی میکنه که چطور هیجانات و رفتارهای آدم امروزی همگی ریشه در گذشته داره. ... Friedrish ۱۳:۰۶ ۱۴۰۰/۰۸/۱۲ اروین ون هارلم. ---. بخش سوم و پایانی …بعد از گذاشتن گوشی، اروین بهم ریخت نمیتونست جوابش کنه. جاسوس بود و هر خطایی میتونست موقعیتش رو به خطر بندازه. اما کم کم به رفتارهای جوانا مشکوک شده بود. اما کاری هم نمیشد انجام داد. طی چند سال آتی، رفتارهای عجیب زیادی رو مشاهده کرد …میدید وقتی در حال رانندگیه بعضی اوقات یک خودرو داره تعقیبش میکنه. با تکیه بر تجربیات جاسوسیش، میتونست مانور ماشینها رو تشخیص بده که آیا دنبالشن یا نه. یا پستچی خونهش عوض شده بود. تکنسین مخابرات میومد و میگفت تلفنتون مشکل داره باید تعمیر بشه …در محلهای که بود، نویز مورس کدهایی که از طریق رادیو ارسال میکرد، هر شب ساعت ۲۱:۲۰ تاثیر میذاشت روی تصویر تلویزیون بعضی از همسایهها. گزارش میدادن که تلویزیونشون مشکل داره و هم صدا از کانال تلویزیونی شنیده میشه و هم تصویر برفکی میشه …حدود ۱۰ سال پس از اولین دیدار جوانا و اروین، در سال ۱۹۸۸ عاقبت اروین به اتهام جاسوسی بازداشت شد. ... Friedrish ۱۳:۰۴ ۱۴۰۰/۰۸/۱۲ اروین ون هارلم. ---. بخش دوم …شبها از طریق رادیو کدهایی رو به شوروی مخابره میکرد چون آدم باهوشی بود، خودش هم ایده میداد و یکی از ایدههاش نصب میکروفونهای مخفی در مکانهای حساس بود که البته بعضیهاش اجرایی نشد. کارش خوب پیش میرفت تا سال ۱۹۷۷ تا اینکه از پراگ پیغامی رو دریافت کرد …در پیغام نوشته شده بود: مادرت در چکسلواکی به کمک صلیب سرخ سعی داره پیدات کنه. اگر صلیب سرخ باهات تماس گرفت، درخواستشون رو قبول کن.» این پیغام در حقیقت از طرف شوروی بود و برای اینکه این جاسوس لو نره، گفته بودن اگر اومدن سراغت بگو آره مادرمه و همه چیز رو طبیعی جلوه بده …اروین هم چند بار نامه رو خوند که هضم کنه جریان از چه قراره. همون سال از طریق سفارت هلند نامهای به اروین رسید که توش نوشته بود مادرت میخواد تو رو ببینه. سفارت هلند آدرس خونهی اروین رو به جوانا داده بود. اروین هم نامهای نوشت با این مضمون که «مادر عزیزم، بیصبرانه …» …سال ۱۹۷۸ جوانا به لندن رسید. در ایستگاهی منتظر بود که مردی از پشت زد رو شونهش و ازش پرسید: «شما خانم ون هارلم هستید؟». جوانا گفت: «بله». اروین گفت: «مادر، من اروین هستم، پسر شما». ... Friedrish ۱۳:۰۲ ۱۴۰۰/۰۸/۱۲ اروین ون هارلم. --- بخش اول …در یک شنبهی سرد و بارونی در لندن، سال ۱۹۸۸، یک ون پر از مامور دم آپارتمان اروین ون هارلم توقف کرد. اروین ۴۴ ساله به ظاهر کارش دلالی آثار هنری بود. مدتها بود که اروین رو زیر نظر داشتن و پس از اطمینان از اینکه اروین جاسوس شورویه، عملیات بازداشتش کلید خورد …اروین پیژامه پاش بود و در آشپزخونه مشغول رادیوش بود. هر روز روی فرکانس مشخصی از رادیو یک سری عدد پخش میشد که طبق کدهای مورس میشد رمزگشاییش کرد. اروین که از دیدن مامورا شوکه بود، خواست که آنتن رادیو رو بخوابونه که گیر کرد. هجوم برد به دراور که چاقوی آشپزخونه ورداره که ریختن سرش …گشتن بین وسایلش و دیدن چند تا دفترچه کد داره با تعدادی بطری مواد شیمیایی که نمیدونستن چیه. چند مجلهی ماشین هم پیدا کردن که بعدا فهمیدن با جوهر نامرئی یک سری کد روش نوشته شده. همه رو جمع کردن با خودشون بردن تا اینکه ۱۰ روز پس از بازداشت سر و کلهی زنی پیدا شد …این زن به اسم جوانا ون هارلم اومد گفت من مادرشم. شصت و چند ساله بود و از هلند اومده بود. ... Friedrish ۱۹:۱۱ ۱۴۰۰/۰۷/۲۰ گیر افتادن در آنگولا. ---- قسمت آخر …گفتن حتما درخواستمون به سطح وزیر امور خارجه، هیلاری کلینتون یا خود اوباما رسیده که دارن نجاتمون میده. در حقیقت سناتورهای پیگیر پرونده، ماجرا رو تا سطح ریاست جمهوری بالا برده بودن. از طرفی تلاش پاتریک سینیور در رسانهای کردن بیش از حد داستانشون برای آنگولا داشت بد تموم میشد …آنگولا دنبال سرمایهگذار خارجی بود و آمریکا هم خریدار نفتش. بخاطر جلب رضایت سرمایهگذاران احتمالی مجبور بودن چهرهی مناسبی از آنگولا نشون بدن که پاتریک داشت اون رو خراب میکرد. عاقبت دولت آنگولا با فشار آمریکا به این نتیجه رسیده بود که نگه داشتن این دو نفر ارزش نداره …اینجا بود که سناتورهای درگیر پرونده به سفارت آمریکا در آنگولا گفته بودن که قضیه حل شده و برید اونا رو سوار هواپیما کنید. پاتریکها باورشون نمیشد بالاخره از این جهنم دارن میرن بیرون. سفارت دو تا پاسپورت جدید بهشون داد و رسوندنشون فرودگاه. بدون دردسر سوار هواپیما شدن و پرواز کردن …وقتی هواپیما اوج گرفت، پس از مدتها یک نفس راحت کشیدن. روی دریا بودن و از آنگولا داشتن دور میشدن. ... Friedrish ۱۹:۰۸ ۱۴۰۰/۰۷/۲۰ گیر افتادن در آنگولا. ------ قسمت پنجم …پاتریکها تو خیابون انقدر قدم زده بود که دیگه نای راه رفتن نداشتن. یکی از اعضای عملیات باهاشون تماس گرفت که کنسله همه چی. کیس شما به شدت حکومتیه و ما نمیتونیم کاری انجام بدیم براتون و اگر کسی باشه که بتونه کمک کنه خود دولت آمریکاست. متاسفیم …با عصبانیت و خستگی برگشتن هتل. واقعا دیگه فکر میکردن از آنگولا خارج نمیشن و تا ابد موندگارن. وقت زبدهترین نیروهای عملیاتی نتونن ما رو خارج کنن از این جهنم، پس کی میتونه. بهشون گفتن ولی هتل رو عوض کنین، اونجا به شدت مراقبت میشین و همه حرفاتون شنود میشه …هتل رو عوض کردن. هتل گرونی بود و شبی ۵۰۰ دلار باید پرداخت میکردن. با هزینه غذا و بقیه سرویسها هم حدود ۱۰۰۰ دلار میشد. ... Friedrish ۱۹:۰۵ ۱۴۰۰/۰۷/۲۰ گیر افتادن در آنگولا. ----. قسمت چهارم …پدر اما دنبال راه حل بود صبح تا شب گوشی دستش بود و با آمریکا صحبت میکرد. از وکلا گرفته تا دوستانش در حوزه موسیقی و سلبریتیها و نمایندهها. میخواست صداش رو بلند کنه تا نظرها رو به سمت خودش بکشونه. جالب اینکه خرج تلفن هم خیلی گرون بود و روز به روز از پولشون داشت کم میشد …این تلاشهاش نتیجه داد. پوشش خبری گرفتن به مرور و از الجزیره و بیبیسی گزارشهایی رو ازش کار کردن. خودشون از تلویزیون میدیدن و کیف میکردن. پسرش پس از گذشت یک هفته کم کم داشت حالش بهتر میشد. پدر کمکش میکرد لباسهاش رو عوض کنه و میبردش حموم …بعضی وقتا هم دعواشون میشد. مثلا یه شب پاتریک جونیور عصبانی شد که چرا از خمیر ریش من استفاده میکنی؟ ... Friedrish ۱۹:۰۲ ۱۴۰۰/۰۷/۲۰ گیر افتادن در آنگولا. ---- قسمت سوم …چه کنیم چه نکنیم، ساعت ۳ نصف شب زنگ زدن سفارت آمریکا و گفتن حقیقتش اینه ما اومدیم اینجا، پاسپورتامون رو توقیف کردن و احساس خطر میکنیم. متصدی در سفارت آمریکا گفت مگه هشدار وزارت خارجه رو نخوندین که ورود آمریکاییها به آنگولا برای اجرای موسیقی جایز نیست؟ پدر گفت نه، نخوندیم …سفارت گفت مشکلی نیست. فردا اول وقت بیاین سفارت. هتل پر از جاسوس بود. تو راهروها، تو لابی، تو رستوران حس میکردن که کلی چشم روشون هست. شب رو با استرس روز کردن و اول وقت یک راننده با ماشین اجاره کردن که برن سفارت. پاتریک بخاطر ترک اعتیاد حال و روز خوبی نداشت و هذیون میگفت …ساعت ۹ صبح ماشین اومد. سوار شدن و ماشین راه افتاد. ... Friedrish ۱۹:۰۱ ۱۴۰۰/۰۷/۲۰ گیر افتادن در آنگولا. ---- قسمت دوم …در سالهای قبل، چند تا کنسرت برگزار کرده بود تو آنگولا با گروههای آمریکایی. خوانندههایی مثل DMX و Fat Joe هم رفته بودن اونجا برای کنسرت اما میگوئل این شکلی بود که بهشون فشار میاورد که یکی دو روز بیشتر کنسرت بزارن. دیاماکس رو گرو گرفته بود که تو باید دو شب بیشتر بخونی …پاتریک جونیور تو خیابونهای نیویورک خماری میکشید و دنبال غذای مفتی بود که پدرش باهاش تماس گرفت. گفت بیا یه کاری پیش اومده انجامش بدیم هم برای تو خوبه هم من. تو میتونی با پولش خودت رو درمان کنی منم به یه پولی برسم. پدر گفت تو رو به عنوان وثیقه میخوام بفرستم آنگولا …سینیور برای اینکه نظر میگوئل رو جلب کنه، گفته بود پسرم میاد به عنوان وثیقه. توام پول رو بفرست تا من ناس رو راضی کنم. میگوئل قبول کرده بود. پاتریک جونیور هم هاج و واج که من کجا و آنگولا کجا، بعد از کمی بحث، قبول کرد. ... Friedrish ۱۹:۰۰ ۱۴۰۰/۰۷/۲۰ گیر افتادن در آنگولا. -----. قسمت اول …یک نصف شبی در کلابی در آنگولا، پاتریک جونیور حسابی مست بود سالن شلوغ و صدای موسیقی بلند با چراغهایی که خاموش و روشن میشدند، صدا به صدا نمیرسید. انقدر مست بود که چشماش به زور باز میشد. حوالی ساعت ۴ صبح بود که احساس کرد کسی پشت سرش ایستاده. آدمی بود دو برابر هیکل پاتریک …بعد از ساعتها نشستن و نوشیدن، فضا رو یه کم تنگ دید و احساس خطر کرد. شات آخر رو گذاشت رو پیشخوان و سر خر رو کج کرد سمت در خروجی. شروع کرد به دویدن. سه نفر هم پشت سرش میومدن. پاتریک بدو اونا بدو. سه کوچه دورتر از بار رسید به یک کوچه بن بست. ... Friedrish ۱۹:۴۸ ۱۴۰۰/۰۶/۱۷ جعبهی پاندورا.. -------- در اساطیر یونان اومده که زئوس، خدای خدایان، به دو برادر به نامهای پرومتئوس و اپیمتئوس دستور داد که اولین جانداران روی زمین رو خلق کنند. انسانها و حیوانات. این رسالت بخاطر وفاداری این دو برادر به زئوس به آنها داده شده بود …اپیمتئوس حیوانات رو خلق کرد و به هر حیوانی فرمی از مهارت و شکلی از حفاظ (protection) رو داد که در طبیعت بتونن از خودشون محافظت کنن. اما پرومتئوس در حالی که مشغول قالب بندی بشر بود، اپیمتئوس کل اشکال محافظت رو به حیوانات داده بود و بشر چیزی نداشت از خودش محافظت کنه …پرومتئوس دید بشر نمیتونه بدون حفاظ دووم بیاره و ازینرو از زئوس پرسید آیا بشر میتونه آتش رو داشته باشه؟ زئوس قاطعانه گفت نه، آتش فقط مختص به خدایان است. پرومتئوس اما حرف زئوس رو نادیده گرفت و به هر شکلی آتش رو به بشر داد تا باهاش هم از خودش محافظت کنه هم گرمابخش زندگی باشه …زئوس از فهمیدن این قضیه برآشفت. برای مجازات، پرومتئوس رو در دوردستترین کوهها با زنجیر به تخت سنگ بزرگی بست. جایی که هیچکس نمیتونست پیداش کنه. هر روز یک عقابی رو میفرستاد که از جگر پرومتئوس تغذیه کنه. ... Friedrish ۲۰:۴۰ ۱۴۰۰/۰۵/۳۰ Mr Apology. ----. قسمت سوم و آخر …پلیس بعضی از این اطلاعات رو از آلن مخفی نگه داشت آلن سرسختانه دنبال گرفتن ریچی بود. نمیخواستن آلن مشکلی برای خود و عملیات به وجود بیاره. پلیس مکان مرتبط با پلاک ماشین رو پیدا کرده بود. آلن هم پیدا کرده بود که هیچوقت مشخص نشد چطور. آلن جدا دنبالش بود و پلیس جدا …وقتی پلیس به مکان گیرنده تماس رسید، دیدن آلن با یک دوربین در دست در حالی که داشت به شکلی عصبی قهوه میخورد، از دور مشغول عکاسیه. قبل از اینکه کاری بکنه، آژیر ماشین پلیس از پشت سر صداش در اومد. اومدن آلن رو گرفتن و گفتن چه غلطی داری میکنی؟. آلن رو از منطقه دور کردن و توجیهش کردن که این کارش درست نیست. همینطوری نمیشه کسی رو متهم کرد. ... Friedrish ۲۰:۳۸ ۱۴۰۰/۰۵/۳۰ Mr Apology. ---- قسمت دوم …آلن بریج به مرور با شنیدن این اعترافات که خبر از تاریکترین و مخفیترین رازهای آدما بود، هم احساس ترس کرد و هم داشت افسرده میشد. پس از این تهدید یه شاتگان خرید ولی خط رو تعطیل نکرد و به ضبط تماسها ادامه داد. آلن پناه برد به یکی از دوستانش که یک تراپیست بود برای اینکه چطور این ماجرا رو هندل کنه …از آدمایی که با این خط تماس میگرفتن میشه به زودیاک هم اشاره کرد که چند تماس با این خط گرفت. حالا اینکه اون یارو خود زودیاک بود یا نه مهم نیست ولی این خط تلفن انگار مثل یک آهنربا همه قاتلای سریالی رو دور خودش جمع کرده بود. یک روز پلیس با خط تماس گرفت و گفت نیاز به کمک داریم …پلیس گفت لطفا به ما در جمعآوری شواهد برای قتلهایی که در شهر رخ میده کمک کن. برخلاف نیت قلبی آلن مبنی بر مخفی بودن، درخواست پلیس رو قبول کرد. پلیس میخواست بین نوارهای ضبط شده بگرده و ببینه آیا میشه از این اعترافات سرنخهایی پیدا کرد برای قتلهایی که اتفاق افتاده یا نه …یکی از آدمایی که به آلن زنگ زد اسمش ریچی بود. ریچی خیلی مسلط و دقیق حرف میزد. کلمه به کلمهی حرفاش شبیه به حالات یک قاتل سریالی بود. ... ‹ 1 2 3 4 5 ›
Friedrish ۱۸:۴۳ ۱۴۰۰/۰۹/۰۹ سرقت قرن در هلند. ----. بخش سوم و پایانی خولندن بخش دوم. نقاشیها کو؟ پسرها جواب میدن که ما چیزی نمیدونیم و چیزی ندزدیدیم. پلیس سریع خونهی پسرها و خانوادههاشون رو زیر و رو میکنه و چیزی پیدا نمیکنه. مادر رادو اما میدونه پسرها نقاشیها رو در خونهی خواهرش پنهان کردن. با ناتاشا، دوست دختر رادو، میرن و نقاشیها رو دزدکی ورمیدارن …مادر رادو به همراه دوست دخترش نقاشیها رو در حیاط خونه چال میکنن. اما ترس و اضطراب پیدا شدندشون دست از سر این مادر برنمیداره. شوهرش رو به خاطر جرم در زندان بود و طاقت زندانی شدن پسرش رو هم نداشت. پسرها در بازداشت هرگونه دزدی رو منکر میشدن و اگر پلیس چیزی پیدا میکرد، زندان حتمی بود …پلیس به طور حریصانهای صدها خونه رو زیر و رو میکنه. ...
Friedrish ۱۸:۴۱ ۱۴۰۰/۰۹/۰۹ سرقت قرن در هلند. ----. بخش دوم خواندن بخش اول. تصمیم اولیه اینه که برگردن خونهی یکی از پسرها به اسم رادو. صبح همان روز دزدی خبرهای این گالری به تیتر اول سرتاسر هلند و بعد کل اروپا تبدیل میشه. آثاری بزرگ و گرانقیمت که بعضی از اونها از کلکسیونرهای شخصی به امانت گرفته شده بود. خبری شوکهآور برای دنیای هنر …اکثر این آثار بزرگ هنری در سطح بینالمللی شناخته شدهن. کد دارن و در صورت دزدی، قابل فروش نیستن. خیلی از دزدهای این آثار این رو نمیدونن و ارزش بالای این آثار باعث میشه هوس دزدی به سرشون بزنه در حالی که رو دستشون میمونه و کسی اونا رو نمیخره …شاید تنها راهی که بشه اون رو به پول تبدیل کرد این هست که از مالکان اثر در ازای برگردوندن آثار، باجخواهی کنی. البته این به ذهن این سه پسر نرسید. ۲۴ ساعت پس از دزدی، با دیدن اخبار خیلی شوکه میشن. ...
Friedrish ۱۸:۳۷ ۱۴۰۰/۰۹/۰۹ سرقت قرن در هلند. ----. بخش اول …ساعت چهار و نیم صبحی در سال ۲۰۱۲ گوشی جان مورر زنگ خورد مورر مدیر یک گالری هنری بزرگ در روتردام بود. تلفن خونهش هم به صدا در اومد. دید شمارهی یکی از همکاراش در گالریه و بهش زنگ زد. چی شده؟ همکارش گفت ظاهرا از گالری دزدی شده. خودت رو سریع برسون …نیم ساعت بعد مورر به گالری رسید و همراه با دو نگهبان وارد سالن شد. آلارم به صدا در اومده بود ولی هرجا رو نگاه میکردن چیز مشکوکی نمیدیدن. همه تابلوها سر جاش بود. طی گشت و گذار در یکی از راهروها اما متوجه شدن هفت جای خالی روی دیوار وجود داره …این گالری به اسم Kunsthal بطور سنتی اداره میشه. ...
Friedrish ۱۸:۰۸ ۱۴۰۰/۰۹/۰۹ استالین - ادوارد راژینسکی - آبتین گلکار - نشر ماهی …بخش اول.. استالین بی پروا شده بود زبون باز کرده بود. همه چی رو داشت کنترل میکرد و آدماش همه جا بودن. از همه مهمتر بوخارین و کامنف پشتش بودن. لنین ژانویه ۱۹۲۴ براثر یه سکته دیگه مرد. استالین در یک نمایش جذاب رفت زیر تابوت لنین رو گرفت. حتی تروتسکی که در یک شهر دیگه بود اون موقع، از مرگ لنین خبردار نشد و میگن استالین از عمد بهش خبرنداده که تو عکسها و تو مراسم نباشه. خودش صف اول تشییع جنازه لنین بود …این ماجرا کلا درباره این نکته بود که چرا عبارتی به اسم دبیر کل روی احزاب کمونیستی موند. از زمان استالین به بعد کل رهبران حزب پوزیشن دبیر کل general secretary رو داشتن. و استالین اون پست دم دستی رو به یک پست رهبری ارتقا داد. ...
Friedrish ۱۸:۰۵ ۱۴۰۰/۰۹/۰۹ استالین - ادوارد راژینسکی - آبتین گلکار - نشر ماهی …ماجرای به قدرت رسیدن استالین استالین - ادوارد راژینسکی - آبتین گلکار - نشر ماهی …ماجرای به قدرت رسیدن استالین ماجرای جالبه. استالین روسی نبود بلکه اهل گرجستان بود. روسی رو با لهجه حرف میزد. آدم ناطقی نبود و بلد نبود خوب حرف بزنه. این وقتی بیشتر به چشم میاد که کنار تئوریسینهای غولی مثل لنین، بوخارین، تروتسکی قرار میگرفت. همیشه در جلسههای حزب در دوره لنین عقب مینشست. آدم به شدت عملگرایی بود ولی از نظر تئوری ضعیفتر و برای همین هم بود که سالها بوخارین رو کنار خودش نگه داشت و بطور غیر مستقیم ازش یاد میگرفت. در دوره رهبری لنین چندین بار شبانه جان لنین رو نجات داد. در دوره تزار چندین بار تبعید شد و هر بار از تبعید فرار کرد …بخاطر همین ضعف در صحبت کردن، هم از نظر لهجه و هم از نظر کم بودن سوادش کنار این غولها، از کل پولیتبرو (افرادی که سردمدار حزب بودن) یه کینهای به دل داشت ولی آدم صبوری بود. ...
Friedrish ۱۸:۴۹ ۱۴۰۰/۰۹/۰۷ غار رویاهای فراموش شده غار رویاهای فراموش شده …سال ۱۹۹۴ سه غارشناس به رهبری ژان ماری شوه در جنوب شرقی فرانسه در دل طبیعت دنبال کشف غار بودن. یکی از ابزارهای سنتی کشف غار اینه که شکاف سنگها رو لمس میکنن و دقت میکنن ببینن کجا از شکافها هوا میاد بیرون. هوایی که از شکافی بیرون میاد نشون از جریان هوای پشت سنگها میده …این سه غارشناس به یکی از این شکافها برمیخورن و متوجه میشن غاری در پشت سنگها وجود داره. با کنار زدن سنگها متوجه یک دریچه رو به داخل میشن که به زور یک انسان میتونه ازش رد بشه. وقتی میرن داخل غار، در ابتدا چیزی غیر طبیعی جز زیبایی و بزرگی غار نمیبینن …دل و جرات به خرج میدن و در امتداد غار به پیش میرن که با صحنههایی عجیب و حیرتانگیز برخورد میکنن: این غار پر بود از اسکلت چند گونه خرس و دو سه گونه حیوان منقرض شده و دیوارههاش پر بود از نقاشیهایی از ماقبل تاریخ. نقاشیهایی از ۳۲ هزار سال قبل توسط انسانها …حدود ۲۰ هزار سال پیش بر اثر رانش زمین یک تخته سنگ بزرگی از کوه پرت میشه پایین و ورودی این غار رو میبنده که همین باعث میشه این غار همچون کپسول زمان خیلی دست نخورده به نسل ما منتقل ...
Friedrish ۱۸:۴۲ ۱۴۰۰/۰۹/۰۷ یاد جنگل دور - گوردون اوراینز - بخش دوم.. بخش اول یا اینکه لذت بخش بودن سکس برای ما انسانها بخاطر اینه که نیاکان ما اونایی که از آمیزش جنسی لذت میبردند ژنهاشون رو بیشتر به نسلهای بعد منتقل کردند تا اونایی که انگیزهای برای این کار نداشتند و طبیعتا ژنی از اونها به آینده منتقل نشد …در کتاب در جستجوی طبیعت از ادوارد ویلسون خوندم که ترس و دلهره و نگرانی ما از شب و مار هم ریشههای پیشین داره. برای چه غروب دلگیره؟ غروب و پایین رفتن آفتاب برای نیاکان ما به معنی تاریک شدن، دید کمتر و خطر جانوران خطرناک بود. این نوع واکنش ما به تاریکی باعث شده از تاریکی بترسیم …محققا دیدن انسانهایی که در غروب نزدیک به سرپناهی هستند، ترس و دلهرهی کمتری دارند تا کسانی که از سرپناه دورند. دور بودن از سرپناه در تاریکی مطلق شب برای نیاکان ما حکم این رو داشت که توسط جانوران کشته و خورده بشن. اوراینز میگه چیزهایی که معمولا در ما ترس و هراس ایجاد میکنند. در جوامع امروزی خطر چندانی برای ما ندارند، با این حال ترس و پرهیز ما از این چیزها همچنان باقی مانده است. در بخش سوم کتاب به این نکته اشاره داره که چرا پس از هزاران سال هنوز بدن ما با محیط جدید آداپته نشده؟ می ...
Friedrish ۱۸:۳۵ ۱۴۰۰/۰۹/۰۷ یاد جنگل دور - گوردون اوراینز یاد جنگل دور - گوردون اوراینز …گونهای از غزال شاخچنگالی در مونتانای آمریکا زندگی میکنه که هنگام فرار تا ۱۰۵ کیلومتر در ساعت سرعت دارن. اما هیچ حیوانی نمیتونه اونا رو بگیره. نه خرس نه کایوت و نه گرگ. پس چرا این حیوان انقدر سرعت داره؟ یکی از تکاملدانهای معروف اومده به خیلی از این سوالات پاسخ داده …گوردون اوراینز در کتاب «Snakes, Sunrises, and Shakespeare» دست به تکوین و تدوین فرضیهی ساوانا زده. ساوانا منطقهای در آفریقاست که طبق نظریههای بسیاری، خواستگاه همین انسان امروزیه. دشتهای بزرگی پر از درختهای پت و پهن که عرضشون از طولشون بیشتره …اوراینز میگه برای فهم سرعت این غزال باید به گذشتهی اون نگاه کنیم. سرعت چشمگیر این غزال به احتمال زیاد بخاطر همزیستی با گونهای یوز آمریکایی است که در آخرین عصر یخبندان منقرض شدن. این غزال بخاطر همدوره بودن با اون یوز به این سرعت بالا رسیده و همین باعث شده تا به امروز بمونه …این کتاب میاد بررسی میکنه که چطور هیجانات و رفتارهای آدم امروزی همگی ریشه در گذشته داره. ...
Friedrish ۱۳:۰۶ ۱۴۰۰/۰۸/۱۲ اروین ون هارلم. ---. بخش سوم و پایانی …بعد از گذاشتن گوشی، اروین بهم ریخت نمیتونست جوابش کنه. جاسوس بود و هر خطایی میتونست موقعیتش رو به خطر بندازه. اما کم کم به رفتارهای جوانا مشکوک شده بود. اما کاری هم نمیشد انجام داد. طی چند سال آتی، رفتارهای عجیب زیادی رو مشاهده کرد …میدید وقتی در حال رانندگیه بعضی اوقات یک خودرو داره تعقیبش میکنه. با تکیه بر تجربیات جاسوسیش، میتونست مانور ماشینها رو تشخیص بده که آیا دنبالشن یا نه. یا پستچی خونهش عوض شده بود. تکنسین مخابرات میومد و میگفت تلفنتون مشکل داره باید تعمیر بشه …در محلهای که بود، نویز مورس کدهایی که از طریق رادیو ارسال میکرد، هر شب ساعت ۲۱:۲۰ تاثیر میذاشت روی تصویر تلویزیون بعضی از همسایهها. گزارش میدادن که تلویزیونشون مشکل داره و هم صدا از کانال تلویزیونی شنیده میشه و هم تصویر برفکی میشه …حدود ۱۰ سال پس از اولین دیدار جوانا و اروین، در سال ۱۹۸۸ عاقبت اروین به اتهام جاسوسی بازداشت شد. ...
Friedrish ۱۳:۰۴ ۱۴۰۰/۰۸/۱۲ اروین ون هارلم. ---. بخش دوم …شبها از طریق رادیو کدهایی رو به شوروی مخابره میکرد چون آدم باهوشی بود، خودش هم ایده میداد و یکی از ایدههاش نصب میکروفونهای مخفی در مکانهای حساس بود که البته بعضیهاش اجرایی نشد. کارش خوب پیش میرفت تا سال ۱۹۷۷ تا اینکه از پراگ پیغامی رو دریافت کرد …در پیغام نوشته شده بود: مادرت در چکسلواکی به کمک صلیب سرخ سعی داره پیدات کنه. اگر صلیب سرخ باهات تماس گرفت، درخواستشون رو قبول کن.» این پیغام در حقیقت از طرف شوروی بود و برای اینکه این جاسوس لو نره، گفته بودن اگر اومدن سراغت بگو آره مادرمه و همه چیز رو طبیعی جلوه بده …اروین هم چند بار نامه رو خوند که هضم کنه جریان از چه قراره. همون سال از طریق سفارت هلند نامهای به اروین رسید که توش نوشته بود مادرت میخواد تو رو ببینه. سفارت هلند آدرس خونهی اروین رو به جوانا داده بود. اروین هم نامهای نوشت با این مضمون که «مادر عزیزم، بیصبرانه …» …سال ۱۹۷۸ جوانا به لندن رسید. در ایستگاهی منتظر بود که مردی از پشت زد رو شونهش و ازش پرسید: «شما خانم ون هارلم هستید؟». جوانا گفت: «بله». اروین گفت: «مادر، من اروین هستم، پسر شما». ...
Friedrish ۱۳:۰۲ ۱۴۰۰/۰۸/۱۲ اروین ون هارلم. --- بخش اول …در یک شنبهی سرد و بارونی در لندن، سال ۱۹۸۸، یک ون پر از مامور دم آپارتمان اروین ون هارلم توقف کرد. اروین ۴۴ ساله به ظاهر کارش دلالی آثار هنری بود. مدتها بود که اروین رو زیر نظر داشتن و پس از اطمینان از اینکه اروین جاسوس شورویه، عملیات بازداشتش کلید خورد …اروین پیژامه پاش بود و در آشپزخونه مشغول رادیوش بود. هر روز روی فرکانس مشخصی از رادیو یک سری عدد پخش میشد که طبق کدهای مورس میشد رمزگشاییش کرد. اروین که از دیدن مامورا شوکه بود، خواست که آنتن رادیو رو بخوابونه که گیر کرد. هجوم برد به دراور که چاقوی آشپزخونه ورداره که ریختن سرش …گشتن بین وسایلش و دیدن چند تا دفترچه کد داره با تعدادی بطری مواد شیمیایی که نمیدونستن چیه. چند مجلهی ماشین هم پیدا کردن که بعدا فهمیدن با جوهر نامرئی یک سری کد روش نوشته شده. همه رو جمع کردن با خودشون بردن تا اینکه ۱۰ روز پس از بازداشت سر و کلهی زنی پیدا شد …این زن به اسم جوانا ون هارلم اومد گفت من مادرشم. شصت و چند ساله بود و از هلند اومده بود. ...
Friedrish ۱۹:۱۱ ۱۴۰۰/۰۷/۲۰ گیر افتادن در آنگولا. ---- قسمت آخر …گفتن حتما درخواستمون به سطح وزیر امور خارجه، هیلاری کلینتون یا خود اوباما رسیده که دارن نجاتمون میده. در حقیقت سناتورهای پیگیر پرونده، ماجرا رو تا سطح ریاست جمهوری بالا برده بودن. از طرفی تلاش پاتریک سینیور در رسانهای کردن بیش از حد داستانشون برای آنگولا داشت بد تموم میشد …آنگولا دنبال سرمایهگذار خارجی بود و آمریکا هم خریدار نفتش. بخاطر جلب رضایت سرمایهگذاران احتمالی مجبور بودن چهرهی مناسبی از آنگولا نشون بدن که پاتریک داشت اون رو خراب میکرد. عاقبت دولت آنگولا با فشار آمریکا به این نتیجه رسیده بود که نگه داشتن این دو نفر ارزش نداره …اینجا بود که سناتورهای درگیر پرونده به سفارت آمریکا در آنگولا گفته بودن که قضیه حل شده و برید اونا رو سوار هواپیما کنید. پاتریکها باورشون نمیشد بالاخره از این جهنم دارن میرن بیرون. سفارت دو تا پاسپورت جدید بهشون داد و رسوندنشون فرودگاه. بدون دردسر سوار هواپیما شدن و پرواز کردن …وقتی هواپیما اوج گرفت، پس از مدتها یک نفس راحت کشیدن. روی دریا بودن و از آنگولا داشتن دور میشدن. ...
Friedrish ۱۹:۰۸ ۱۴۰۰/۰۷/۲۰ گیر افتادن در آنگولا. ------ قسمت پنجم …پاتریکها تو خیابون انقدر قدم زده بود که دیگه نای راه رفتن نداشتن. یکی از اعضای عملیات باهاشون تماس گرفت که کنسله همه چی. کیس شما به شدت حکومتیه و ما نمیتونیم کاری انجام بدیم براتون و اگر کسی باشه که بتونه کمک کنه خود دولت آمریکاست. متاسفیم …با عصبانیت و خستگی برگشتن هتل. واقعا دیگه فکر میکردن از آنگولا خارج نمیشن و تا ابد موندگارن. وقت زبدهترین نیروهای عملیاتی نتونن ما رو خارج کنن از این جهنم، پس کی میتونه. بهشون گفتن ولی هتل رو عوض کنین، اونجا به شدت مراقبت میشین و همه حرفاتون شنود میشه …هتل رو عوض کردن. هتل گرونی بود و شبی ۵۰۰ دلار باید پرداخت میکردن. با هزینه غذا و بقیه سرویسها هم حدود ۱۰۰۰ دلار میشد. ...
Friedrish ۱۹:۰۵ ۱۴۰۰/۰۷/۲۰ گیر افتادن در آنگولا. ----. قسمت چهارم …پدر اما دنبال راه حل بود صبح تا شب گوشی دستش بود و با آمریکا صحبت میکرد. از وکلا گرفته تا دوستانش در حوزه موسیقی و سلبریتیها و نمایندهها. میخواست صداش رو بلند کنه تا نظرها رو به سمت خودش بکشونه. جالب اینکه خرج تلفن هم خیلی گرون بود و روز به روز از پولشون داشت کم میشد …این تلاشهاش نتیجه داد. پوشش خبری گرفتن به مرور و از الجزیره و بیبیسی گزارشهایی رو ازش کار کردن. خودشون از تلویزیون میدیدن و کیف میکردن. پسرش پس از گذشت یک هفته کم کم داشت حالش بهتر میشد. پدر کمکش میکرد لباسهاش رو عوض کنه و میبردش حموم …بعضی وقتا هم دعواشون میشد. مثلا یه شب پاتریک جونیور عصبانی شد که چرا از خمیر ریش من استفاده میکنی؟ ...
Friedrish ۱۹:۰۲ ۱۴۰۰/۰۷/۲۰ گیر افتادن در آنگولا. ---- قسمت سوم …چه کنیم چه نکنیم، ساعت ۳ نصف شب زنگ زدن سفارت آمریکا و گفتن حقیقتش اینه ما اومدیم اینجا، پاسپورتامون رو توقیف کردن و احساس خطر میکنیم. متصدی در سفارت آمریکا گفت مگه هشدار وزارت خارجه رو نخوندین که ورود آمریکاییها به آنگولا برای اجرای موسیقی جایز نیست؟ پدر گفت نه، نخوندیم …سفارت گفت مشکلی نیست. فردا اول وقت بیاین سفارت. هتل پر از جاسوس بود. تو راهروها، تو لابی، تو رستوران حس میکردن که کلی چشم روشون هست. شب رو با استرس روز کردن و اول وقت یک راننده با ماشین اجاره کردن که برن سفارت. پاتریک بخاطر ترک اعتیاد حال و روز خوبی نداشت و هذیون میگفت …ساعت ۹ صبح ماشین اومد. سوار شدن و ماشین راه افتاد. ...
Friedrish ۱۹:۰۱ ۱۴۰۰/۰۷/۲۰ گیر افتادن در آنگولا. ---- قسمت دوم …در سالهای قبل، چند تا کنسرت برگزار کرده بود تو آنگولا با گروههای آمریکایی. خوانندههایی مثل DMX و Fat Joe هم رفته بودن اونجا برای کنسرت اما میگوئل این شکلی بود که بهشون فشار میاورد که یکی دو روز بیشتر کنسرت بزارن. دیاماکس رو گرو گرفته بود که تو باید دو شب بیشتر بخونی …پاتریک جونیور تو خیابونهای نیویورک خماری میکشید و دنبال غذای مفتی بود که پدرش باهاش تماس گرفت. گفت بیا یه کاری پیش اومده انجامش بدیم هم برای تو خوبه هم من. تو میتونی با پولش خودت رو درمان کنی منم به یه پولی برسم. پدر گفت تو رو به عنوان وثیقه میخوام بفرستم آنگولا …سینیور برای اینکه نظر میگوئل رو جلب کنه، گفته بود پسرم میاد به عنوان وثیقه. توام پول رو بفرست تا من ناس رو راضی کنم. میگوئل قبول کرده بود. پاتریک جونیور هم هاج و واج که من کجا و آنگولا کجا، بعد از کمی بحث، قبول کرد. ...
Friedrish ۱۹:۰۰ ۱۴۰۰/۰۷/۲۰ گیر افتادن در آنگولا. -----. قسمت اول …یک نصف شبی در کلابی در آنگولا، پاتریک جونیور حسابی مست بود سالن شلوغ و صدای موسیقی بلند با چراغهایی که خاموش و روشن میشدند، صدا به صدا نمیرسید. انقدر مست بود که چشماش به زور باز میشد. حوالی ساعت ۴ صبح بود که احساس کرد کسی پشت سرش ایستاده. آدمی بود دو برابر هیکل پاتریک …بعد از ساعتها نشستن و نوشیدن، فضا رو یه کم تنگ دید و احساس خطر کرد. شات آخر رو گذاشت رو پیشخوان و سر خر رو کج کرد سمت در خروجی. شروع کرد به دویدن. سه نفر هم پشت سرش میومدن. پاتریک بدو اونا بدو. سه کوچه دورتر از بار رسید به یک کوچه بن بست. ...
Friedrish ۱۹:۴۸ ۱۴۰۰/۰۶/۱۷ جعبهی پاندورا.. -------- در اساطیر یونان اومده که زئوس، خدای خدایان، به دو برادر به نامهای پرومتئوس و اپیمتئوس دستور داد که اولین جانداران روی زمین رو خلق کنند. انسانها و حیوانات. این رسالت بخاطر وفاداری این دو برادر به زئوس به آنها داده شده بود …اپیمتئوس حیوانات رو خلق کرد و به هر حیوانی فرمی از مهارت و شکلی از حفاظ (protection) رو داد که در طبیعت بتونن از خودشون محافظت کنن. اما پرومتئوس در حالی که مشغول قالب بندی بشر بود، اپیمتئوس کل اشکال محافظت رو به حیوانات داده بود و بشر چیزی نداشت از خودش محافظت کنه …پرومتئوس دید بشر نمیتونه بدون حفاظ دووم بیاره و ازینرو از زئوس پرسید آیا بشر میتونه آتش رو داشته باشه؟ زئوس قاطعانه گفت نه، آتش فقط مختص به خدایان است. پرومتئوس اما حرف زئوس رو نادیده گرفت و به هر شکلی آتش رو به بشر داد تا باهاش هم از خودش محافظت کنه هم گرمابخش زندگی باشه …زئوس از فهمیدن این قضیه برآشفت. برای مجازات، پرومتئوس رو در دوردستترین کوهها با زنجیر به تخت سنگ بزرگی بست. جایی که هیچکس نمیتونست پیداش کنه. هر روز یک عقابی رو میفرستاد که از جگر پرومتئوس تغذیه کنه. ...
Friedrish ۲۰:۴۰ ۱۴۰۰/۰۵/۳۰ Mr Apology. ----. قسمت سوم و آخر …پلیس بعضی از این اطلاعات رو از آلن مخفی نگه داشت آلن سرسختانه دنبال گرفتن ریچی بود. نمیخواستن آلن مشکلی برای خود و عملیات به وجود بیاره. پلیس مکان مرتبط با پلاک ماشین رو پیدا کرده بود. آلن هم پیدا کرده بود که هیچوقت مشخص نشد چطور. آلن جدا دنبالش بود و پلیس جدا …وقتی پلیس به مکان گیرنده تماس رسید، دیدن آلن با یک دوربین در دست در حالی که داشت به شکلی عصبی قهوه میخورد، از دور مشغول عکاسیه. قبل از اینکه کاری بکنه، آژیر ماشین پلیس از پشت سر صداش در اومد. اومدن آلن رو گرفتن و گفتن چه غلطی داری میکنی؟. آلن رو از منطقه دور کردن و توجیهش کردن که این کارش درست نیست. همینطوری نمیشه کسی رو متهم کرد. ...
Friedrish ۲۰:۳۸ ۱۴۰۰/۰۵/۳۰ Mr Apology. ---- قسمت دوم …آلن بریج به مرور با شنیدن این اعترافات که خبر از تاریکترین و مخفیترین رازهای آدما بود، هم احساس ترس کرد و هم داشت افسرده میشد. پس از این تهدید یه شاتگان خرید ولی خط رو تعطیل نکرد و به ضبط تماسها ادامه داد. آلن پناه برد به یکی از دوستانش که یک تراپیست بود برای اینکه چطور این ماجرا رو هندل کنه …از آدمایی که با این خط تماس میگرفتن میشه به زودیاک هم اشاره کرد که چند تماس با این خط گرفت. حالا اینکه اون یارو خود زودیاک بود یا نه مهم نیست ولی این خط تلفن انگار مثل یک آهنربا همه قاتلای سریالی رو دور خودش جمع کرده بود. یک روز پلیس با خط تماس گرفت و گفت نیاز به کمک داریم …پلیس گفت لطفا به ما در جمعآوری شواهد برای قتلهایی که در شهر رخ میده کمک کن. برخلاف نیت قلبی آلن مبنی بر مخفی بودن، درخواست پلیس رو قبول کرد. پلیس میخواست بین نوارهای ضبط شده بگرده و ببینه آیا میشه از این اعترافات سرنخهایی پیدا کرد برای قتلهایی که اتفاق افتاده یا نه …یکی از آدمایی که به آلن زنگ زد اسمش ریچی بود. ریچی خیلی مسلط و دقیق حرف میزد. کلمه به کلمهی حرفاش شبیه به حالات یک قاتل سریالی بود. ...